چقدر شازده کوچولو حق گفت .
آدم بزرگا زندگی عجیبی دارن،کارای عجیب غریب میکنن،حرفای عجیب میزنن،رفتار عجیب انجام میدن.
عه یادم رفت،خودمم یه روزی اینطوری میشم یا شایدم تبدیل شدم به یه آدم بزرگ .
- هر موقع میدیدمش خنده روی لبش بود
یه روز بهش گفتم : خوشبحالت . .
یه دلِ بی غم اگه تو این دنیا باشه دلِ توعه
آخه مگه تو قاطیِ این آدما زندگی نمیکنی ؟!
بگو ببینم ؛ تا حالا طعم درد رو چشیدی ؟
دلت شکسته ، بغض کردی ؟ غصه خوردی ؟!
تا حالا زمین خوردی کسی نباشه . .
دستتو بگیره ؟! نامردی در حقت کردن ؟!
اصلا عاشق شدی بعد ولت کنه بِره ،
دنیا رو سرت خراب شه ؟!
یه نگاه بهم کرد و خندید . .
گفتم : لعنتی جواب سوال منو بده باز که میخندی ؛
زل زد تو چشمامو گفت :
‹ تجربهی تلخ و شکست و بغض و درد و
همهی اینایی ك گفتی رو ؛ همه دارن .
منتهی یکی فریادشون میزنه . .
یکی قایمشون میکنه !
یکی پك به پك دودشون میکنه ،
یکی شب به شب شعرشون میکنه
یکی باهاشون کنار میاد ؛
یکی زیر هجومشون له میشه .
اما امان از دلِ اونی که تصمیم گرفته
فقط بهشون بخنده !
± امان از دل اون : )!'
جامونو تو حرمت خالی بذار امشب؛
ما که بیچاره شدیم از دوریت، دورت بگردم...
#کربلامدد🖐🏻
بیایید با خودمون روراست باشیم. به ما یه عمری داده شده و ما به احتمال زیاد هنوز کلی زمان و راه تا "خطِ پایان عمرمون" داریم. کلی روزِ نیومده و شبِ ندیده و آدمایِ آشنا نشده و احساساتِ تجربه نکرده داریم. اینجای داستانِ ما که الان داریم میگذرونیمش رو تو ذهنت نگه دار و فکر کن که اگه داستانِ زندگی ما رو یکی خواست بخونه حاضر میشه تا تهِش ادامه بده و کتاب رو نصفه و نیمه خونده نذاره کنار؟ اگه ببینه با خوندنِ کتابِ زندگیِ منی که تازه توی نیمه اول زندگیم اینقدر ناامیدی، ترس، نگرانی، اضطراب و افسردگی رو حمل میکنم، حاضره این همه احساس بد و منفی رو به خودش تزریق کنه؟ نه. مطمئننا اون کتاب رو میذاره کنار چون حتی به خوندنش راضی نیست چه برسه اینکه بخواد خودش رو تو کاراکتِر ما تصور کنه. حالا که اون حتی حاضر به خوندنِ اون داستانِ تلخ نیست ما چرا کاراکتر اصلیِ یه داستانِ شیرین و پُر امید و نشاط نباشیم؟
- احسان دهقانی
ما رو ببخش بخاطر تمام لحظاتی که هستی و حضورت را احساس نمیکنیم!
اللهم عجل لولیک الفرج