eitaa logo
دل‌باخــته‌ی‌ابر‌ها.
87 دنبال‌کننده
46 عکس
7 ویدیو
0 فایل
(سوگند به آسمان و آنکه آن را بنا کرد🪐) اینجا را برای ثبت لحظه هایمان با چاشنی تکه ای از قلب +کمی اشک .انتخاب کردیم لطفا احتیاط کنید! و داستان ابرها:☁️✨ https://daigo.ir/secret/1253782436
مشاهده در ایتا
دانلود
دل‌باخــته‌ی‌ابر‌ها.
جدی گرفته ایم زندگیِ دنیایی را و شوخی گرفته ایم قیامت را؛ کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند ؛بیدار شویم!! شهید حسین معزغلامی
از لحاظ روحی نیاز دارم اینجا قهوه بخورم:))🥺🌱
دلباخته ی او❤️
دل‌باخــته‌ی‌ابر‌ها.
دلباخته ی او❤️
‌ سیدعلی‌حسینی‌خامنه‌ای : هرروزحتماًقرآن‌بخوانید. حالانمی‌گویم‌روزی‌مثلاًفرض‌کنید.. نیم‌جزء‌یایك‌حزب‌بخوانید! روزی‌نیم‌صفحه، روزی‌یك‌صفحه؛ امّاترك‌نشود! درطول‌سال‌روزی‌نباشدکه .. شماقرآن‌رابازنکنیدوقرآن‌راتلاوت‌نکنید. :) ‍ پ.ن : آخرین‌باری‌که‌قرآن‌خوندی‌کی‌بود؟!
اسمون امروز 👀🌸
خدا جون من خیلی چموشم ولم کنـے رفتما ، بھ خودت قسم یه دقیقه حواست بهم نباشه از دست رفتم ..💔
مقام معظم دلبری :))))🫀
دل‌باخــته‌ی‌ابر‌ها.
مقام معظم دلبری :))))🫀
این نامه را با چشمانی اشک الود و قلبی پر از دلتنگی مینویسم که انگار تنها گریبان من را گرفته است . انگار تنها من هستم که درد دوری را تحمل و تنها عکس هایتان را تماشا و با انها درد دل میکنم . حال ویرانه ی من را چه کسی درک میکند ،که؟! گویا راه رسیدن به شما برای همه اسان است ! گویا دیدن شما برای کسی آرزوی محالی نیست! اما چگونه شده که برای من ... پس تکلیف بی قراری این دل چه میشود؟؟!
خدایا،نشه که دیر بشه و نشه که نشه!
دل‌باخــته‌ی‌ابر‌ها.
__
این‌ نیست‌ که یک وعده غذا کم‌ بشود. روزه آن ‌است که تو محکم بشود..! نماز و روزه هاتون قبول ✨
دل‌باخــته‌ی‌ابر‌ها.
دیروز داشتم فکر می‌کردم چرا باید آدما انقدر برام مهم باشن که بخش عظیمی از وقتم رو بذارم برای فکر کردن به رفتارشون. نتیجه‌ی فکر کردنم این شد که اگه همون وقت رو بذارم برای اصلاح خودم، هم زندگی خودم راحت‌تر می‌شه، هم دیگه آدما انقدر واسم بزرگ نمی‌شن که بتونن بهم ضربه بزنن.
‏ولی آخرشم یه روز میرم گوشیمو پرت میکنم توی دریا و برمیگردم با خیالِ راحت زندگی میکنم...
- حارث در کوچه‌های کوفه، دختر بچه‌ای را دید و پرسید : این موقع شب در کوچه چه میکنی؟ دختر گفت : منتظرِ «بابا» هستم. او هرشب برای ما غذا میاره حارث گفت : شاید امشب «بابا» نیاد. دختر بچه با قاطعیت گفت : نه! «بابا» میاد! میخوام یه خبر خوشحال‌کننده بهش بدم. (علی ضرب شمشیر خورده و خواهد مُرد!) حارث گفت : «بابا» چرا باید از این خبر خوشحال بشه؟! گفت : من یتیمم و پدرم در جنگ، با علی کشته شده. برای همین وقتی «بابا» اومد خونه‌مون و غذا آورد، بهش گفتم : تو مرد خوبی هستی. دعا کن علی بمیره. «بابا» هم دستاش رو برد بالا و گفت : خدایا علی را بکش! +دعات چه زود مستجاب شد مولا. :)
اگه خواستید به یه یکی انگیزه حرکت بدین، باید خوب از جنس اون آدم مطلع باشین و بعدش براش نسخه بپیچین. یه دسته آدم هستن ترس متوقفشون میکنه و اگه تو حرفاتون همش ترس از شکست رو بهشون یادآوری کنین اون شخص دیگه از حرکت می‌ایسته‌ و درجا قفل می‌کنه. دقیقا مثل یه لاکپشتی که میترسه و تو لاکش فرو می‌ره و تا ترسش از بین نره احساس امنیت نمیکنه و حرکت نخواهد کرد. به این دسته آدما بجای ترس دادن از شکست، باید براشون پیروزی و موفقیت رو تصویر سازی کرد. باید تو ذهنش دنیایی از هدفاش رو براش ساخت و نور رو بهش نشون داد تا اون نور بشه چراغ راهنماش و نگاهش فقط روبه جلو باشه و عقبی که پر از تاریکیه رو نبینه. ‌ ‌‌ - احسان دهقانی