🌷وقتی خبری رامیشنویم چگونه برخوردکنیم؟
🌷۱.ردنکردن سخنان دیگران.۶۱توبه
🌷۲.زودقضاوت نکردن.۲۴سوره صاد
🌷۳.تکیه نکردن به سخنان غیرقابل اعتماد.۶حجرات
🌷۴.ترتیب اثردادن به سخنان شاهددار.۴نور
🌷۵.لجاجت نکردن درمقابل سخن حق۱۷۹اعراف
🌷۶.قبول سخن حق.۱۸زمر
🌷۷.آنچه راعلم نداریدنگویید.۳۶اسراء
💕💜💕
گاهی خودت را به یک فنجان چای دعوت کن.
منتظر دعوت دیگری نباش،
هیچکس بهتر از خودت
نمی تواند باعث آرامش درونت باشد
اگر برای آرامشت در انتظار کسی غیر از خودت باشی این آرامش گاهی هست و گاهی نخواهد بود
پس همیشه فقط از خودت انتظار داشته باش تا آرامشت همیشگی باشد.
❣روزتون بخیر و شادی...
💕❤️💕
⛱همیشه به افراد خاص در زندگیتان بگویید چقدر دوستشان دارید و برایتان اهمیت دارند.
هنگامی که بروند دیگر مهم نیست چقد گریه کنید وفریاد بزنید صدای شما به آنها نخواهد رسید.
💕🧡💕
خودت باش،
نه تنديسی كه ديگران می خواهند!
وقتی قالب فكر ديگران می شوی،
زيبا ميشوی به چشمشان،
اما ،
قبول كن...
تمام مجسمه ها شكستنی هستند،
در كمال زیبایی...
💕💛💕
خدايا...🍃
دلم تنگ است
هم جاهلم هم غافل
نه در جبهه سخت مےجنگم
نه در جبهه نرم...👣
كربلاۍ حسین(ع)
تماشاچۍ نمیخواهد
يا حقے یا باطل...🌓
راستۍ من کجا هستم؟!
#شهید_عباسدانشگر...🌸
💕💛💕
🔸السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
🔹با تکانِ پرچمت تسخیر کردی باد را
دلنشین کردی هوای نیمهٔ مرداد را
حالِ شیرینِ زیارتنامه خواندن در حرم
میکشاند سمتِ مشهد عاقبت فرهاد را
با نگاهِ مهربانت ضامن آهو شدی
بعد از آن کردی اسیرِ خود دلِ صیاد را
حوضِ سقاخانهات دارالشفایِ عالم است
کرده بینا یک نگاهت ، کورِ مادرزاد را
باز میخواهم که مهمانِ تو باشم مهربان
باز میخواهم ببوسم پنجره فولاد را
پادشاهِ کشورِ عشقی و من از این به بعد
میگذارم رویِ مشهد نامِ عشقآباد را
التماس دعا 🙏🏻.
کوچکترین گناه هم نه
از وقتی این ظرف های تفلون را خریده بودیم، چند بار گفته بود «یادت نره! فقط قاشق چوبی بهش بزنی!؟ که لایه تفلونش خراب نشه. دیگر داشت بهم بر می خورد؛ با دلخوری گفتم «ابراهیم! تو که این قدر خسیس نبودی!» برای این که سوء تفاهم نشود، زود گفت: «نه! آدم تا اون جا که می تونه، باید همه چیز رو حفظ کنه. باید طوری زندگی کنه که کوچک ترین گناهی نکنه.»
شهید حاج محمد ابراهیم همت
یادگاران/ ص35
امام علی علیه السلام
خرج کردن به ناحق مال ، حیف و میل و اسراف است .
نهج البلاغه، خطبه 126
کوچکترین گناه هم نه
از وقتی این ظرف های تفلون را خریده بودیم، چند بار گفته بود «یادت نره! فقط قاشق چوبی بهش بزنی!؟ که لایه تفلونش خراب نشه. دیگر داشت بهم بر می خورد؛ با دلخوری گفتم «ابراهیم! تو که این قدر خسیس نبودی!» برای این که سوء تفاهم نشود، زود گفت: «نه! آدم تا اون جا که می تونه، باید همه چیز رو حفظ کنه. باید طوری زندگی کنه که کوچک ترین گناهی نکنه.»
شهید حاج محمد ابراهیم همت
یادگاران/ ص35
امام علی علیه السلام
خرج کردن به ناحق مال ، حیف و میل و اسراف است .
نهج البلاغه، خطبه 126
💕💙💕
خادم واقعی مردم
هیچ وقت سیر نخوابید. همیشه کسری خواب داشت. گاهی که خانه می ماند استراحت کند، موبایلش را خاموش می کردم. وقتی بیدار می شد، می¬گفت: «چرا موبایل رو خاموش کردی؟!» می-گفت: «این رو گرفته¬ام که همیشه تو دسترس باشم؛ هر کی که کار داشت، راحت بتونه پیدام کنه.»
شهید ناصر ناصری
یادگارن/ ص49
امام صادق علیه السلام
خداوند، مخلوقاتى را آفریده که آنها را براى انجام حوایج فقرا شیعیان ما برگزیده است تا بر این عمل، بهشت را به عنوان ثواب و پاداش عطا کند. پس اگر توان دارى جزو آنان باش، پس باش.
بحار الانوار ص 323، ح 91
💕💚💕
راضيم به رضای خدا
کشاورزی بود که تنها یک اسب برای کشیدن گاوآهن داشت. روزی اسبش فرار کرد.
همسایه ها به او گفتند:چه بد اقبالی!
او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا
روز بعد اسبش با دو اسب دیگر برگشت.
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضيم به رضای خدا
پسرش وقتی در حال تربیت اسبها بود افتاد و پایش شکست.
همسایه ها گفتند:چه اتفاق ناگواری!
او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا
فردای آن روز افراد دولتی برای سربازگیری به روستای آنها آمدند تا مردان را به جنگ ببرند اما پسر او را نبردند.
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضيم به رضای خدا
و این داستان ادامه دارد...
همانطور که زندگی ادامه دارد...
وخدا هيچگاه بنده اش را نمی آزارد...
كه او عاشق ترين معشوق است
ازصميم قلب ميگويم:
✨راضيم به رضای خدا✨
🌸🌸🌸🌸
امیرالمؤمنین علیه السلام:
از كسانى نباش كه... از آنچه به او رسيد شكر گزار نيست، و از آنچه مانده زياده طلب است
لا تَكُن مِمَّن . . . يَعجِزُ عَن شُكرِ ما اُوتِيَ ويَبتَغِي الزِّيادَةَ فی ما بَقِيَ
قسمتی از حکمت 150 نهج البلاغه
حکیمی از شخصی پرسید:
روزگار چگونه است؟
شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم
امروز از گرسنگی مجبورشدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله اجدادیم بود را بفروشم ونانی تهیه کنم.
حکیم گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته
و اینگونه ناسپاسی می کنی؟…
#معجزه_شکرگزاری
💕💚💕
🍃🌸🍃🌸
مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد.
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.
مرد حیران مانده بود که چکار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید مهره چرخ برود.
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.
آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.
پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی. پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!
💕💚💕
انسانهای ساده را احمق فرض نکنید
باور کنید آنها خودشان خواسته اند
که هفت خط نباشند ...
💕💜💕
🔘 داستان کوتاه
گوهر شاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند .
به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید
و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید.
او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید
و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند .
بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى دهم ..
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛
روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود
در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید .
جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد.
چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت..
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد.
مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند .
وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.
او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود.
ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت:
این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟
و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم
ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد .
یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز .
اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور.
و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن.
جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم .
جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد .
روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد .
قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد .
جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم.
قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟
جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى تپد و جز او معشوقى نمى خواهم .
من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم . و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز آیت اله شیخ محمد صادق همدانی.
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد است .
💕💜💕
🔰35 موضوعی که در پیری حتما به آن غبطه خواهید خورد
⚜️یک ضرب المثل قدیمی هست که میگوید جوانی را جوانها به هدر میدهند. شاید اگر بدانید پیرها به چه چیزهایی غبطه میخورند بتوانید بهتر جوانی کنید
1-چرا وقتی میتوانستم سفر کنم، نکردم!
2- چرا زبان دومی نیاموختم!
3-چرا وقتم را به خاطر رابطهای تمام شده تلف کردم!
4- چرا از خود در برابر نور آفتاب محافظت نکردم تا پوست سالمتر و بدون چروکی داشته باشم!
5- چرا برای دیدن خوانندگان مورد علاقهام به کنسرت نرفتم!
6- چرا از انجام خیلی از کارها ترسیدم!
7- چرا ورزش اولویت کارم نبود!
8- چرا خود را گرفتار سنتها کردم!
9- چرا از کاری که دوست نداشتم استعفا ندادم!
10- چرا بیشتر درس نخواندم!
11-چرا باور نکردم زیبا هستم!
12- چرا از گفتن دوستت دارم ترسیدم!
13- چرا به راهنماییهای والدینم گوش ندادم!
14-چرا خودخواه بودم!
15- چرا تا این حد نظر دیگران برایم مهم بود!
16- چرا به جای آنکه به رویاهای خودم فکر کنم به فکر براوردن رویای دیگران بودم
17- چرا وقتم را صرف یادآوری خاطرات بد کردم و زمانم را از دست دادم. کاش افسوس گذشته را نمیخوردم!
18- چرا کسانی را که دوست داشتم از خود رنجاندم!
19- چرا از خود دفاع نکردم!
20- چرا برای برخی کارها داوطلب نشدم!
21- چرا بیشتر مراقب دندانهایم نبودم!
22- چرا قبل از مرگ مادر و پدر بزرگ سئوالاتی را که داشتم از آنها نپرسیدم!
23- چرا زیاد کار کردم!
24- چرا آشپزی یاد نگرفتم!
25- چرا از زمان حال لذت نبردم!
26- چرا تلاش نکردم آنچه را شروع کردم به پایان برسانم!
27- چرا گرفتار کلیشههای فرهنگی شدم و از هدفم بازماندم!
28- چرا دوستیهایم را ادامه ندادم!
29- چرا با کودکانم بیشتر بازی نکردم!
30- چرا انسان ریسکپذیری نبودم!
31- چرا برای افزایش دانش و ارتباطاتم تلاش نکردم!
32- چرا تا این حد فرد نگرانی بودم!
33- چرا سر هر چیزی زود عصبانی شدم!
34- چرا به اندازه کافی با افرادی که دوستشان داشتم وقت نگذراندم!
35- چرا برای یک بار هم که شده پشت میکروفن نرفتم تا در مقابل جمع صحبت کنم!
💕💚💕
حاج حسین انصاریان:🌷
انسان نباید نسبتـــــ به پروردگار از ڪوره در برود و طلبڪار خـــــدا شود!
چون همه ما مهمان خـــــدا هستیم البته ایمان# حوصله زیادی می خواهد.
َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج
💕🧡💕
#تلنگرانـــــہ 🔔
راه را ڪهِ انتخابـــــ ڪردی،
دیگر مال خودتـــــ نیستیِ
اگر قرار استـــــ درد بڪشیِ، بِڪش
ولی آه ُ ناله نڪن
اگر آه ُ ناله ڪردی،
مـــــتعلق به دَردی
نَه راه...↭
#شهید_علیماهانی 🕊
َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لولیک الفرج
💕🧡💕
🌹مثال زیبایی برای دنیا و آخرت🌹
🍉 اگر به هندوانهفروشهای مغازهها یا خودروها اندکی دقت کنیم، آنها هندوانهی سرخی را انتخاب و به دو نیم تقسیم میکنند و برای معرفی هندوانهی خود، به دید و معرض تماشای عموم میگذارند ولی هرگز یک خربزهفروش، خربزهی خود را نصف نکرده و در معرض تماشا قرار نمیدهد.
♦️ هندوانه شیرینیاش از رنگ آن پیداست. هر کس با چشم ببیند هوس خریدن و خوردن آن میکند.
💫 ظواهر دنیا هم مانند هندوانه است، هر کس ماشین لوکس و خانهی مجللی ببیند، هوس داشتن آن را میکند؛
♦️ اما شیرینی خربزه از رنگ آن هرگز پیدا نیست. باید آن را خورد تا شیرینی خربزه را فهمید.
💫 تا کسی نصف شبی از بستر جدا نشده و رو به قبله راز و نیاز و زاری نکرده باشد، شیرینی عبادت شبانه را نمیفهمد.
🌻برای همین هندوانه از رنگش مشتری جذب میکند ولی خربزه نه.
🌻 پس ظواهر دنیوی هم باید مشتریهای به مراتب بیشتری نسبت به آخرت داشته باشند.
💕💛💕
هرجا حدیثی، آیه ای،
دعایی به #دلت خورد، بایست؛
مبادا یک وقت بگذری و بروی، صبر کن
"رزق معنوی خیلی
#مخفےتر از رزق مادی است"
یک نفر از دری، دیواری می گوید
و در حقیقت #خداست؛
که با زبان دیگران با شما حرف می زند...
#حاج_اسماعیل_دولابی🌱
💕💛💕
#داستان_کوتاه
گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد، عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند
اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند !
چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم، پله ی صعودمان باشد
و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد
💕💛💕
مرض عادىشدنِ نعمت ...
یکی از بیمارىهاى خطرناک، مرضى بىصداست که هیچگونه علامتى نداشته و ندارد، اما میتواند آسیب شدیدى به شما وارد نماید! این بیماری، مرض «عادىشدنِ نعمت» است. این بیمارى چند نشانه دارد:
این که نعمتهاى فراوانى داشته باشى، اما آنها را نعمت ندانى، و هیچگونه احساس (شکرگزارى) در قبالش نداشته باشى، گویى این که حقى کسب شده!
این که وارد خانه شوى و همهى اعضاى خانواده در سلامتى بسر برند، اما «شکر خدا» را به جاى نیاورى!
به بازار بروی و خرید کنی و به خانه برگردى، بدون این که قدردان و شکرگزار صاحب نعمت باشى، و این امر را عادى و حق خودت در زندگى بپندارى.
هر روز در کمال صحت و سلامتى از خواب برخیزى در حالى که از چیزى نگران و ناراحت نباشى، اما خدا را سپاس نگویى!
خدایا مراقبم باش! اینگونه نشوم
💕💛💕