🔻 اگر میخواهید نویسنده موفقی شوید...
▫️ باید پیش از انتشار اثر خود، بارها آن را ویرایش کنید. بسیاری از افراد معتقدند که نویسنده بودن یعنی انتشار و چاپ اثر!
🔸 ولی چه بسیارند افرادی که نوشتهشان را به چاپ رساندهاند، اما موفق نشدهاند نویسنده شوند.
▫️ اگر پیش از انتشار اثر خود، ویرایشی انجام ندهید به احتمال زیاد هدف شما از نوشتن صرفا کسب شهرت و چاپ اثر است!
🔸 اگر به این حقیقت برسید که محتوای تولیدشده ارزشمندتر از چاپ عجولانه و شهرت اندک است، نویسنده بهتری خواهید شد.
▫️ در نوشتن عجله نکنید. صبر و حوصله بهخرج بدهید تا یک اثر فاخر خلق کنید.
#هنر_نویسندگی
🆔 @nevisandeshoo
آرامش آسمان شب
💫سهم قلبتان
و خداوند
💫روشنى بىخاموشِ
تمام لحظههايتان باشد
💫شبتون بخیر
لحظههاتون سرشار از آرامش
🆔 @nevisandeshoo
🔻 هر روز حداقل یک ساعت پشت میز
• داستاننویس باید برده داستان خود بشود؛ نوعی نظم اداری ذهنی.
• تو باید هر روز و در ساعت معیّن، حداقل یک ساعت پشت میز کار بنشینی؛ حتی اگر چیزی برای نوشتن نداشته باشی؛ چراکه تنها یک غفلت، به قیمت از نو آغاز کردن آهنگ خلاقیت تمام میشود. چهبسا که فضا و هوای داستان را هم از دست بدهی!
• داستاننویس باید با خودش خوشقول باشد؛ زیرا هیچچیز تنبلتر از ذهن نیست!
#داستان_نویسی
🆔 @nevisandeshoo
گفتی ببین،
امشب ماه کامل است
و من دیدم
تو کاملتر بودی
ماه تر...
✍ عباس معروفی
🆔 @nevisandeshoo
🔻 ۱۰ اصل اساسی نوشتن از «جان اشتاینبک»
۱. در مورد آنچه میدانی و دوست داری بنویس.
۲. شخصیتهای زنده و واقعی خلق کن و از افراد واقعی با عیوب و فضایل خاص خود بنویس.
۳. از زبان ساده و طبیعی استفاده کن.
۴. جزئیات و احساسات را توصیف کن و توصیفهای استادانه از تجربیات درونی شخصیتها بنویس.
۵. از آزمایش فرم نترس و جسورانه از تکنیکهای ابتکاری استفاده کن.
۶. سرشار از شفقت برای افراد محروم و ستمدیده باش.
۷. قدرت روح انسان را نشان بده؛ شخصیتهایی که با وجود مشکلات تسلیم نمیشوند و به مبارزه ادامه میدهند.
۸. تضاد بین انسان و جامعه را به تصویر بکش و تنهایی انسان را در دنیای بیرحم جامعه نشان بده.
۹. از وقایع واقعی الهام بگیر و از مشاهدات زندگی در اطراف خود استفاده کن.
۱۰. در مورد چیزهای بزرگ بهسادگی بنویس.
#نویسندگی_خلاق
🆔 @nevisandeshoo
رﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩی ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ میرفت. ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﻩاﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ بودند ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ بستند ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ آنها ﺟﺎﻣﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ کرد. ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩ ﻭ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ. سرانجام یکی ﺍﺯ آنان ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ، ﮐﺸﺘﻪ میشود.
ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﺟﺎﻡ را ﮔﺮفت ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: «ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ میدانی ﮐﻪ ﻣﻦ به خاطر ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ میخورم.»
وقتی مرد ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ «ﺳﺮ ﺧﺮ» ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺎن خندیدند.
ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ که ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺧﺮ نگذاشت.»
#حکایت
#گونه_شناسی
🆔 @nevisandeshoo
#قصار_نویسی
🔸 شبیه بارانم ...
🔻به شیوه یک قصارنویس، ادامهاش را بنویسید...
🆔 @nevisandeshoo
عشق میتواند چیز بسیار ترسناکی باشد؛ به همین دلیل است که بیشتر داستانهای عاشقانه تراژدی هستند…
#دیالوگ
🆔 @nevisandeshoo