#علم_در_اندیشه_آیت_الله_خامنه_ای
📖هم علوم معرفتی، علوم ارزشی، علوم حقیقی یا اعتباری خیلی با ارزش است و هم علومی که وسیلهای برای کشف دنیای موجود در اختیار بشر و کشف رازهای آن و توانا شدن بر استفاده بهتر از این گنجینه عظیم است.
📗گفتار اول: ارزش و فضیلت علم
#قسمت_هشتم
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#گزارش
#بینالملل
💢"نور احمد" تنها دختر #محجبه در کالیفورنیا (نبراسکا) که به طور حرفه ای "گلف" 🏒 بازی می کنه
🔶️"نور" از ۸ سالگی ورزش گلف رو شروع کرد و خانواده ش اون رو حمایت کردن تا ادامه بده و به صورت حرفه ای گلف بازی کنه
🔷️توی دانشگاه و بین هم تیمی هاش هیچ دختر #محجبه ای نیست ولی این مسئله خدشه ای در اعتقاد و اعتماد به نفس "نور" ایجاد نکرده
🔶️اون کامنت های اهانت آمیز زیادی بخاطر #حجاب و #مسلمون بودنش دریافت می کنه ولی به اونها اعتنا نمی کنه و جوابشون رو نمیده
🌐منبع: https://www.indiatimes.com/amp/sports/how-this-hijab-wearing-golfer-is-fighting-hate-and-inspiring-other-muslim-girls-in-us-365848.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_اول 🔹بعد از اینکه پرونده پی ان دی « مربوط به پرتاب
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_دوم
🔹بابت این پرونده ها، باید پازل هایی که داشتم در کنار هم دیگه قرارشون می دادم تا پرونده ها رو جمع و جور کنم. دلیلش هم این بود تا قبل از اینکه مراسم خودمونیه معارفه فرا برسه باید بهشون اشراف می داشتم.
🔹بعد از حدود یک ماه، روز معارفه رسید. در اداره خودمون با حضور مقامات عالی رتبه اطلاعاتی و امنیتی تشکیلاتمون، و رییس ضدجاسوسی جلسه ای برگزار شد و طبق حکمی رسمی در بخش جدید اداره مشغول به خدمت شدم.
🔹روز معارفه رسمی، دلم خیلی سوخت. چون میخواستم برم جای کسی رو پر کنم که چند هفته قبل از این به شهادت رسیده بود. خیلی دوست داشتم که اون همکارم درون مراسم حضور میداشت اما نشد، گرچه میدونستم روحش بر ما ناظر هست.
🔹سرتون و به درد نیارم، به حاشیه ها نپردازم.. اینطور بهتره.
بعد از مراسم و پایان ساعت اداری، بدون اینکه به راننده و به محافظی که برام قرار داده بودند بگم، مستقیم حرکت کردم رفتم سمت مزار پدر شهیدم. کنار مزارش زیارت عاشورا خوندم، توسلی کردم و ازش خواستم تا در این مسئولیت جدید کمکم کنه. نمیخواستم حتی یه دونه شکست هم برای من در اون واحد جدید با حساسیت های بالایی که داشته ثبت بشه. عادت نداشتم که بد کار کنم، حتی به قیمت از دست دادن جونم. یادمه اون روز حدود یک ساعت و نیم سر مزار پدر شهیدم نشستم و درد دل کردم و...
🔹زمانی که از مزار پدر شهیدم برگشتم اداره، رفتم دفتر جدیدی که بهم واگذار شده بود. وقتی وارد شدم دیدم تلفن داره همینطور زنگ میخوره. اومدم سمت میز نگاه به شماره کردم، دیدم از اتاق حاج کاظم معاون کل تشکیلات هست.
🔹نکته: آقایان و خانوم هایی که مستند داستانی امنیتی عاکف سری اول_سری دوم و خوندن، می دونن حاج کاظم کیه.
گوشی تلفن و گرفتم جواب دادم:
+ سلام آقا.
_ و علیکم السلام. جلدی بیا اتاقم کارت دارم.
+چشم.
_دیر نکنیا ؟
+بازم چشم.
🔹تماس به همین چند جمله کوتاه ختم شد. تلفن و قطع کردم رفتم اثر انگشت زدم درب اتاق باز شد و خارج شدم. سوار آسانسور شدم رفتم طبقه بالا سمت دفتر حاج کاظم. وقتی رسیدم دفتر حاجی، مسئول دفترش هماهنگ کرد، حاجی هم از داخل اومد درو باز کرد. وارد اتاق که شدم سلام علیکی بین من و حاجی رد و بدل شد، بعدش رفتم نشستم.
🔹همین طور که پشتش به من بود و داشت از روی میز کارش یه چیزی بر میداشت، گفت:
_عاکف تو آدم نمیشی؟
🔹از این حرف و این لحن حاجی تعجب کردم. چون یه هویی با من این طور حرف زد، کمی برام غیر منتظره بود! چندلحظه فکر کردم تا دلیل اینطور حرف زدن حاجی رو بفهمم! ۲ زاریم افتاد و فهمیدم منظورش چی میتونه باشه، ولی به روی خودم نیاوردم.
گفتم:
+ مگه چیشده حاجی؟
_چرا بدون حفاظت میری بیرون؟
خندم گرفت، گفتم:
+حاجی ولمون کن تورو خدا. من اصلا حوصله این چیزارو ندارم. رفته بودم سر مزار رفیقت یه کم خلوت کنم.
_خب چرا تنها میری؟ تو از قبل بخاطر اتفاقات دوسال اخیر و دردسرهایی که دشمن برای خانوادت درست کرد و... یه محافظ داشتی! بحث ترورت و گروگان گیری همسرت و مادرت کم چیزی بود؟ حالا اونا تموم شد رفت و بحثی نداریم، اما تو الان مسئولیت مهمی داری ! ای بابا !
+الآن اگر من تنها نرم بیرون، شما مشکلت حل میشه؟
دیدم حاجی داره چپ چپ نگام میکنه.. گفتم:
+گیر نده دیگه حاجی جان.. محدوم نکن.. بزار خاکی زندگی کنیم. با مردم ارتباط داشته باشیم. وگرنه اون جوری که شما میخوای، فردا پس فردا داخل گوشمونم نمیتونیم دست کنیم.
_پسرجان نظر سیستم و شورای امنیت اینه! جون به جونت کنند آدم نمیشی. نمیدونم دیگه چی باید بهت بگم. چون از بس کله شقی.
+هر چه دل تنگت میخواهد بوگو حاجی جونم.
_نمیخوای اون دوتا گزینه ای که مدنظرت بود و آمادشون کنی؟ نمیخوای تغییر و تحولی ایجاد کنی؟ رابطه تو با حاج هادی (رییس بخش ضدجاسوسی) چطوره؟
+رابطم با حاج هادی بد نیست.. خوبه ! اما حاجی حقیقتش اینه یک ماه خیلی درگیر مرور یه سری مسائل و مطالعه بعضی پرونده ها شدم. راستش دوتا گزینه، از قبل درون ذهنم بود که یکیش حتمی هست و من میخوام این اتفاق بیفته تا کنارم باشه. از شما هم میخوام که موافقت حاج هادی وَ ریاست کل رو برام بگیری.
_چقدر خوب. حالا کی هستند؟
+برای مسئولیت دفترم میخوام از بهزاد استفاده کنم که ان شاءالله تا چندوقت دیگه میشه دامادت.
_خوبه. بهزاد توانمند هست. انقدرم نگو دامادت. چون دخترم مریم هنوز داره فکر میکنه. معلوم نیست جوابش مثبت باشه یا نه. گزینه بعدیت ؟؟
#ادامه_دارد...
✍ #عاکف_سلیمانی
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
هدایت شده از کانال خبری بهشهرنو
☆طــرح استغـاثہ جمعی منتظران☆
🌹🍃مهدی یاوران عـزیـز🍃🌹
👌هر شب راس ساعت۲۳ بصورت همزمان دعـای فـرج رو قرائت می کنیم.
✨اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـرَج✨
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
💠 ۱۳توصیه امام صادق علیه السلام برای #پیاده_روی_اربعین
جهت نیاز به مطالعه توصیه ها به صورت مجزا روی آدرس زیر کلیک و ورق بزنید
https://www.instagram.com/p/B3SbqEugbW-/?igshid=mbn5oibhbgdj
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar