🔰 ۱۱ میلیون بطری آب در مرزها دپو شد/ ارسال ۳۰ تریلی آب و غذا به کربلا
♦️ رئیس کمیته اسکان و تغذیه ستاد مرکزی اربعین با اشاره به اینکه ۱۱ میلیون بطری آب آشامیدنی برای بازگشت زائران اربعین در مرزها ذخیره شده است، گفت: برای روزهای پیک اربعین ۳۰ تریلی آب و غذا و ۲ تریلی یخ به عراق ارسال میشود.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#تحلیل_سیاسی
📌عملیات اطلاعاتی تمیز :
جعبه سیاه در تهران گشوده می شود
✍️ سپاه پاسداران در کردستان عراق، فقط تروریست های نظامی شکار نمی کند؛ چنان که شهریور 97، مقرّ اصلی گروهک تروریستی دمکرات را در کوی سنجق با حملات موشکی منهدم کرد و برخی سران آن را به هلاکت رساند.
🔹بلکه لازم باشد، سر شبکه ترمینال رسانه ای ضد انقلاب را -که تحت پوشش مستقیم سرویس جاسوسی فرانسه بوده- به همین منطقه ظاهرا امن برای موساد و سیا می کشاند و بدون حتی یک خراش در شکار، از اربیل به تهران منتقل می کند.
♦️برای نیروهای اطلاعاتی زبده ایران، ناکار کردن این قبیل تروریست های رسانه ای و امنیتی هیچ کاری ندارد. اما ضرورت داشت او با یک کار پیچیده و تمیز، به اتاق مصاحبه و تخلیه اطلاعات سرّی و معرفی سر پل ها منتقل شود.
🔹اکنون جعبه سیاه یک ترمینال امنیتی- رسانه ای بزرگ که یک سر آن در کشور بود و تامین اطلاعات و گرا برای دشمن می کرد، و سر دیگر آن، به اتاق عملیات مشترک سیا، موساد، ام آی سیکس و سرویس فرانسوی "DGSE" متصل بود، در حال گشودن است.
♦️احتمالا انفجار اطلاعات پر سر و صدایی در پیش است. فقط باید مراقب بود سوژه ها از دسترس نگریزند، مانند اتفاقی که برای رجوی و همسفرانش در سال ۶۰ افتاد. مراقب جعبه سیاه هم باید بود.
http://fi9.ir/ci6mmr
🔹هر چه باشد به قول آقای ربیعی سخنگوی دولت که با کارهای امنیتی آشناست، "آمدنیوز در سایه سرویسهای امنیتی خارجی، فروپاشی ذهنی جامعه را دنبال میکرد. دستگیری سرشاخه این شبکه که در دامن سرویس های اطلاعاتی خارجی فعالیت می کرد، اقدام بزرگی است. سرویسهای خارجی و حتی اسرائیل نیز به حمایت از آمدنیوز اعتراف کرده اند".
♦️باید از این سوال هم رمزگشایی شود که چرا کانال اعلام آشوب در زمستان ۹۶، در بهار ۹۶ و زمستان ۹۵، ژست حمایت انتخاباتی از فلان نامزد را گرفته بود، پرحجم کار می کرد و ارتباط داخلی می گرفت؟!
#محمد_ایمانی
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_یازدهم گفتم: + چخبره اونجا؟ چی میبینی؟ _ع
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_دوازدهم
وقتی عاصف از اتاق اومد بیرون بهش گفتم:
+صبحونه گرفتی؟
_بچه ها رو فرستادم بگیرن بیان.
+زنه چی شد؟
_فیلمای دوربین و چک کردم. متاسفانه زنه از درب پشتی کافه رفته بیرون.. خیابون و چک کردم مغازه ها دوربین داشتن اما دوربین امنیتی اداره در اون منطقه ظاهرا خراب شده.
+پیگیری کردی؟
_بله.
+مگه میشه؟ چرا باید یه هویی بره؟ اون که با عزتی اومده بود! میگم عاصف نکنه متوجه حضور تو و طهماسبی شدن؟
_ما که گاف ندادیم، اما برای خودمم سواله.
+عجیبه... اگر اون رفته، پس چرا عزتی موند و نرفت !!!
_شاید ترسیده؟
+از چی؟ تو که میگی متوجه شما نشده!
_نمیدونم.
نگاهی به عاصف انداختم گفتم:
+عاصف خان، یه افسر اطلاعاتی_امنیتی هیچ وقت نمیگه نمیدونم. این و یادت باشه. ضمنا، از این کلمه "نمیدونم" به شدت متنفرم. بار اخرت باشه جلوی من این کلمه رو میگی. توی تیم من هرکسی هست باید فکر کنه. نمیدونم معنی نداره!
_ببخشید. منظوری نداشتم.
+بگذریم... احساس میکنم زنه عزتی رو سرکار گذاشته. تو مطمئنی بیش از حد بهش نزدیک نشدید؟ مطمئنی بهتون ضدتعقیب نزد؟
_بله. خیالتون جمع. ما گاف ندادیم. اونا خیلی درون ماشین درگیر بودن. اصلا فرصت این و نداشتن بخوان بفهمن ما داریم تعقیبشون میکنیم.
+خوبه.. پس فعلا برید صبحونه رو بیارید بخوریم. بعدشم اذان هست. نمازمون و بخونیم تا ببینیم خدا چی میخواد.
_چشم ! ولی این وقت صبح کی صبحونه میخوره حاجی..
+ برو بیار بخوریم گرسنمه. بحث نکن..من با اینکه دیشب غذا زیاد خوردم، اما اون گریپ فروت کار خودش و کرد، برای همین زود گشنم میشه.
ده دقیقه بعد طهماسبی که همراه عاصف بود برای تعقیب سوژه ها، غذارو آورد، با عاصف سفره انداختن تا صبحونمون و بخوریم.. ساعت 4 صبح بود. خیلی ذهنم درگیر شد که نکنه داریم بازی میخوریم و اینکه برای چی زنه در رفته!!! با خودم فکر میکردم نکنه اون خانوم از حضور عاصف و طهماسبی مطلع شده باشه، یا اینکه میخواست افشین عزتی رو دور بزنه؟ خلاصه برام خیلی سوال بود که این خانومه کیه؟
به این فکر میکردم که اگر فهمیده، چطوری فهمیده؟ به این عزتی گفته میرم سرویس بهداشتی ولی یه هویی غیب میشه!!!
راستش خیییییلللی ذهنم درگیر شده بود. همینطوری مشغول فکر کردن و تجزیه_تحلیل بودم که دیدم یکی داره داد میزنه. منو عاصف و طهماسبی هم و نگاه کردیم، بعد به صدا دقت کردم.
عاصف گفت:
« عزتیه »!
اون صدایی که می اومد و داد و بیداد میکرد صدای عزتی بود. هی داد و بیداد میکرد که من و چرا آوردید اینجا... شما کی هستید لعنتیا.. چپ و راست هم به درب فلزی لگد میزد. عاصف خواست بلند بشه بره سمت اتاق بازجویی، مچ دستش و گرفتم. بهش خیره شدم، چشم در چشم شدیم به هم نگاه کردیم.
مکث کوتاهی کردم. گفتم:
+بشین سرجات. تو صبحونت و بخور، خودم میرم.
عاصف نشست.. بهش گفتم:
+کلید دستبند و بده!
عاصف کلید و از جیب پیرهنش آورد بیرون داد به من، بلند شدم رفتم سمت راهرویی که منتهی میشد به اتاق بازجویی، وَ دکتر عزتی درون اون نگهداری میشد. پشت درب اتاق بازجویی ایستادم !! عزتی همینطور داشت سر و صدا میکرد. چنددقیقه ای اون سر و صدا کرد، منم فکر کردم. یه چیزی به ذهنم رسید که باید عملیش میکردم... من خیلی اهل ریسک هستم. در این قسمت هم ریسک کردم، تصمیم گرفتم برم داخل اتاق و با متهم روبرو بشم.
وقتی سنسورو زدم در باز شد وارد اتاق شدم، رفتم نزدیک افشین عزتی ایستادم و از عمق دلم یه بسم الله گفتم، شروع کردم به عملیاتی کردن اون چیزی که به ذهنم رسید.
گفتم:
+آخ جناب، ببخشید تورو خدا ! چشم بند شمارو بچه ها باز نکردن. بفرمایید بشینید. خودم الان بازش میکنم... واااای بر من.. دستبندتونم که باز نکردن.
با خشم و نفرت تمام بهم گفت:
_شما کی هستید. چرا این غلطا رو کردید.. اصلا می دونید من کی هستم. برای چی من و آوردید اینجا. اصلا اینجا کجاست؟
سکوت کردم و سعی کردم آرومش کنم. هدایتش کردم به سمت صندلی پشت میز بازجویی! هنوز ننشسته بود که بهش گفتم:
+ خواهش میکنم بشینید.. به اعصابتونم مسلط باشید.. راستش من همین الآن اومدم.. ببخشیدتورو خدا. ظاهرا یه سوء تفاهمی شده و همکارمون قصد بدی نداشت. مثل اینکه یادش رفت چشم بند و دستبندتون و بازش کنه.
_بهتون گفتم کی هستید شما. اه ! لعنتیا.
+تورو خدا بفرمایید بشینید. خواهش میکنم از شما..
به زور راضیش کردم تا روی صندلیِ پشت میز بازجویی بشینه. دستبندش و باز کردم، بعد یه کم با دست چپش مچ دست راستش و فشار داد و کمی هم ماساژ داد. دیدم داره گردنش و با دست فشار میده.. ظاهرا خیلی اذیت شده بود و درد داشت. نمیدونم چرا !
دکتر عزتی دست برد چشم بندش و بگیره بهش اجازه ندادم. گفتم:
+اجازه بدید ! این کار وظیفه منه. کمی صبور باشید!
#ادامه_دارد..
✍ #عاکف_سلیمانی
@heyat_razmanegan_behshar
بنی فاطمه3.mp3
3.55M
#شور
🌴یک کاری کن که قلبم
🌴می خواهم بیام پیش تو
🎤 #سید مجید-بنی فاطمه
👌فوق زیبا
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
💟 ۶۲ سال فراق
❓ رهبر انقلاب آخرین بار چه زمانی به کربلا مشرف شده اند؟
❣اولین زیارت
🚩 اولین باری که رهبر انقلاب به زیارت کربلا رفتهاند در سال ۱۳۲۵شمسی در ۷ سالگی بوده:
🚩«پدرم ميخواست برود مکه. بنا بود ما را ببرد عتبات، بگذارد، خودش برود مکه و برگردد. [اما] نتوانست گذرنامهاش را درست کند. گذرنامه عتبات را هم نتوانست بگیرد. شبهای سختی گذراندیم... در بصره گمان ميکردیم که دیگر تقریبا از خطر جسته[ايم]. منزل یکی از علمای آنجا وارد شدیم. یکی دو روز آنجا ماندیم. بعد بلیت گرفتند. رفتیم نجف. چند ماهی نجف بودیم. کربلا بودیم. کاظمین و سامرا بودیم...»
❣آخرین دیدار
🚩 سفر دیگر ایشان به عتبات عالیات در حدود ۱۸سالگی انجامگرفته است. در سال ۱۳۳۶، حدود ۵۸ سال پیش، به همراه مادر و برادر و تعدادی از بستگان برای دیدار با خویشاوندانی که ساکن نجف بودهاند عازم عراق میشوند. در شهر نجف در درس علما و مدرسان حوزه علمیه نجف حضور مییابند ولی به خواست پدر پس از حدود دوماه به مشهد بازمیگردند.
🚩محرم سال ۱۳۴۷ بار دیگر ایشان قصد زیارت کربلا میکند... اداره گذرنامه درخواست او را به ساواک فرستاد و براي صدور گذرنامه از آن سازمان استعلام كرد. پاسخ دادهشده بسيار طبيعي بود: «مشاراليه... از هر فرصتی براي تحريک مردم استفاده مینمايد و پایبند به هيچ اصول و همچنين تعهدات خود نمیباشد. در صورت تصويب با عزيمت وی به عراق مخالفت شود.» و شد. این ممنوعیت خروج از کشور تا زمان پیروزی انقلاب باقی بود.
❣پس از پیروزی انقلاب نیز تاکنون فرصتی برای زیارت کربلای معلا برای ایشان فراهم نشده است.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🗓 #تقویم
پنجشنبه
۲۵ مهر ۱۳۹۸
۱۸ صفر ۱۴۴۱
۱۷ اکتبر ۲۰۱۹
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar