eitaa logo
جامعه شناسی اقتصادی جدید
44 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
ارتباط با ادمین: @mohammadmahditehrani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻معدن طلا زیر بینی ما؛ پیش به سوی جامعه‎شناسیِ اقتصادی جدید ✍️محمدمهدی تهرانی 🔹وقتی ریچارد فاینمن دسامبر 1959 مقاله‎اش را با عنوان "در پایین‎دست فضای زیادی وجود دارد" ارائه کرد، کمتر کسی تصور می‎کرد نانوتکنولوژی بتواند به رشته‎ای نوظهور و با دستاوردهایی خیره‎کننده تبدیل شود. اکنون نیز به نظر می‎رسد با نویدی مشابه مواجهیم، این بار اما در مرز میان اقتصاد و جامعه‎شناسی؛ یعنی همان جایی که قرن‎هاست دیوار کشیده‎ایم! 🔹گرانووتر از معدن طلایی می‎گوید که درست زیر بینی ماست: «من فکر می‎‏کنم درست زیر بینی ما معدنی طلا از موضوعاتی وجود دارد که ما جامعه‎‏شناسان می‏توانیم به نحو سودمندی آنها را تحلیل کنیم. ساموئلسون در مقدمه چاپ جدید کتابش به نام بنیان‎‏های تحلیل اقتصادی درباره عصر طلایی دهه 1930 سخن می‎‏گوید که برای نخستین بار ریاضیات به تحلیل اقتصادی وارد شد. ناگهان تمامی آن بحث‏‎های طول‏‎و‏دراز اقتصاددانان با استفاده از این رشته حل شد و هر کس که مقداری ریاضی به کار می‎‏برد، به نتایج زیادی دست پیدا می‏‎کرد. ساموئلسون می‏‎گوید: انگار اقتصاددانان به دریاچه‎‏‏ای بکر دست یافته بودند. این در مورد جامعه‏‎شناسی اقتصادی نیز مصداق پیدا می‎‏کند. من فکر می‏‎کنم منطقه‏‎ای دست‏‎نخورده وجود دارد که هر کس مقداری جامعه‎‏شناسی بداند، می‏‎تواند از آن استفاده کند.» @new_economic_sociology
🔻پاسخِ مسئله دکتر درخشان، معناست! ✍️محمدمهدی تهرانی 🔹"فریب بزرگ"، روایتگر همان مقطع تاریخی است که جونز درصدد برمی‌آید تا "آشفتگی علم اقتصاد" در عصر کلاسیک‌ها را با میدان دادن به ریاضیات و زیربخش‌سازی علاج کند. 🔹در عصر کلاسیک‌ها، اقتصاد و جامعه‌شناسی و تاریخ هم‌آغوش یکدیگرند. این هر سه همزمان در فهم پدیده اقتصادی حاضرند و فهمی عمیق فراچنگ می‌نهند. این درهم‌آمیختگی درست همان چیزی است که جونز آن را "آشفتگی" نام می‌نهد. 🔹با غلبه ریاضیات و فیزیک در آن سال‌هاست که اقتصاد نئوکلاسیک با منشی ریاضی‌وار متولد می‌شود. به هر حال باید علوم تخصصی شوند. نمی‌شود این همه در هم سخن گفت! 🔹با ریاضیاتی شدن اقتصاد اما فهم اقتصادی از واقعیت اقتصادی فاصله می‌گیرد. آن‌قدر که دکتر درخشان اقتصادِ علم‌نما را "فریب بزرگ" نام می‌نهد؛ چه آنکه پشت نقاب زیبای "اقتصاد علمی" چهره زشت سرمایه‌داری را پنهان می‌کند. 🔹به این ترتیب صورت مسئله‌ای که درخشان پیش می‌نهد در بیانی ساده روشن شد. با این همه اما پاسخ چیست؟ اگر اعداد به میان آمده‌اند، جای چه چیز را تنگ کرده‌اند و چه را بیرون انداخته‌اند؟ روی دیگر این سکه که درخشان بیش از همه وجه سلبی‌اش را روایت می‌کند، کجاست؟ 🔹به نظر می‌رسد آنچه راهش بسته شده، "معنا"ست و راه‌حل نیز بازگشت به معنا. مشکل در علم اقتصاد آن است که معنای کنش اقتصادی، معنای واقعیت اقتصادی و شبکه معنایی اقتصاد را آن‌گونه که بایست درنمی‌یابد. 🔹درخشان اصلِ انتزاعِ نئوکلاسیکی را می‌پذیرد اما نحوه انتزاع را به نقد می‌نشیند:"از دیدگاه ما روش صحیح انتزاع باید بتواند مجموعه‌ای از مفاهیم و روابط تعریف‌شده‌ای از جهان واقعیِ اقتصادی را چنان انتزاع کند که ویژگی روابط زیربنایی بین آن مجموعه و عناصر غیراقتصادی محفوظ بماند." 🔹اما چنین چیزی چگونه ممکن است؟ چگونه می‌توان این ویژگی را محفوظ نگه داشت؟ اگر از نکات روشی و بلایی که وبر بر سر ما آورده فعلا بگذریم، پاسخ باز هم در معناست. انتزاع، نباید معنا را خراب کند. 🔹به این ترتیب مسئله‌ای که درخشان به درستی پیش نهاد، پاسخ اصلی‌اش را بازمی‌یابد؛ پاسخی که در موطن جامعه‌شناسی قابل بسط است. @new_economic_sociology
🔻مسیری جدید در اقتصاد اسلامی ✍️محمدمهدی تهرانی ↙️درآمد: این نوشتار مدعی خلل در تلاش‌های انجام شده در مسیر اقتصاد اسلامی است و مبتنی بر اسلوب "جامعه‌شناسی اقتصادی جدید"، مسیری نو به دست می‌دهد. ✅گام نخست: جدل 🔹یکم. کنش اقتصادی، کنشی فردی است یا اجتماعی؟ فرد می‌تواند فارغ از جامعه‌اش، فارغ از فرهنگ، فارغ از تبلیغات، فارغ از ارتباطاتش با کسانی که به او فرصت شغلی پیشنهاد می‌کنند، کنشی اقتصادی داشته باشد؟ 🔹دوم. کدامین دانش متصدی تبیین کنش اجتماعی است؟ پاسخ واضح است: جامعه‌شناسی. 🔹سوم. اگر کنش اقتصادی، کنشی اجتماعی است و اگر جامعه‌شناسی متصدی توضیح نحوه فهم امر اجتماعی است، چگونه می توان دانشی به اسم اقتصاد و فارغ از جامعه‌شناسی شکل داد؟ آیا چنین مسیری لاجرم به شکل‌گیری دانشی انتزاعی و منسلخ از واقعیت اجتماعی منجر نمی‌شود؟ آیا ما فریب جدایی اقتصاد، جامعه‌شناسی و تاریخ در زمان ظهور اقتصاد نئوکلاسیک را نخورده‌ایم و جونز ما را بازی نداده است؟ ✅گام دوم: اثبات 🔹چهارم. به روشنی گرفتار لایه‌ای مغفولیم که دقیقا بین فلسفه مضاف و علم باید قرار گیرد. نام این لایه را چارچوب یا framework می‌نهیم. این لایه، متصدی ساخت منظر صحیح به پدیده اقتصادی به مثابه پدیده‌ای اجتماعی است. باید بگوید اصلا پدیده اجتماعی را چگونه و در چه لایه‌هایی و با چه سنخ مفاهیمی می‌توان فهمید. ما این لایه را دست کم گرفتیم و به تبع در فهم پدیده اقتصادی دچار ساده‌انگاری شدیم. 🔹پنجم. اگر متصدی نخستین لایه یعنی فلسفه مضاف، فلسفه و الهیات است و متصدی سومین لایه یعنی علم، اندیشمندان اقتصاد، متصدی این لایه میانی جامعه‌شناسی است. 🔹ششم. نورث وقتی می‌خواهد جایزه نوبل بگیرد، می‌گوید من درصدد ارائه framework جدیدی برای فهم فرآیند تکامل اقتصادی هستند. گرانووِتر وقتی کتاب می‌نویسد، اصلا عنوان framework and principles را در نام کتابش به کار می‌گیرد. اینها مداقه‌هایی از سنخ مداقه در لایه میانی است. @new_economic_sociology
🔻موافقت‌ها و مخالفت‌های وِبِر با نئوکلاسیک‌ها ✍️محمدمهدی تهرانی 🔹وقتی سخن از ضرورت لحاظ معنا در اقتصاد به میان می‌آید، خواه نا خواه همان نخست، این نام وبر است که پیش کشیده می‌شود. وبر به عنوان چهره شاخص جریان تفسیری در جامعه‌شناسی، درصدد بود تا به معنا میدان دهد و در عین حال میان پوزیتویست‌ها که از تبیین علّی سخن می‌گفتند و هرمنوتیسین‌ها که دلمشغولی معنا را داشتند بایستد. وبر در واقع هم دلمشغول معنا بود و هم می‌کوشید جایی برای تبیین باز کند. با این همه وبر با نئوکلاسیک‌ها قرابت‌هایی دارد و مخالفت‌هایی. ✅موافقت‌های وبر 🔹وبر به تفکیک جامعه‌شناسی از اقتصاد تن می‌دهد و عملا سه‌گانه "نظریه اقتصادی"، "تاریخ اقتصادی" و "جامعه‌شناسی اقتصادی" را به مثابه سه حوزه مجزا که همگی با هم "اقتصاد اجتماعی" را شکل می‌دهند، به رسمیت می‌شناسد. از این زاویه او همراه نئوکلاسیک‌هاست که درصدد بودند تا با جدایی اقتصاد از جامعه‌شناسی و تاریخ، اقتصادی علمی بسازند. 🔹نمونه آرمانی وبر، در عین اینکه زمان‌مند و مکان‌مند است، از رهگذر تاکیدهای یک‌سویه و اغراق‌آمیز بر جنبه‌هایی از واقعیت پدید آمده و هیچ‌گاه به عینه در واقعیت یافت نمی‌شود. وبر خود تصریح دارد که هر چه این انتزاع‌ها غیر واقعی‌تر باشد، بهتر است. مهم آن است که در نهایت ملاکی برای سنجش واقعیت یا به بیان لاکمن یک چوب اندازه‌گیری به دست می‌دهد. از این زاویه نیز وبر با انتزاعات نئوکلاسیکی همراه است. مصرف‌کننده در اقتصاد نئوکلاسیک، موجودی انتزاعی است که مبتنی بر انتزاعات وبری، سخن گفتن از آن از یک زاویه موجه می‌نماید. ✅مخالفت‌های وبر 🔹وبر همین که پای معنا را به میان می‌کشد و کنش را معنادار می‌بیند، از نگاه ساده شده نئوکلاسیکی فاصله می‌گیرد. کنش اقتصادی صرفا بر پایه محاسبه‌ی ریاضی‌وارِ سود و زیان و بر پایه لحاظ منفعت شخصی رقم نمی‌خورد و با آن نیز معنا نمی‌شود. معنای کنش بسیار فراتر از این می‌تواند باشد. حتی منفعت نیز دایره‌اش گسترده‌تر است و در این زمینه وبر با کلاسیک‌ها همدل‌تر است تا نئوکلاسیک‌ها. از منظر او از "منافع مذهبی" و مثلا میل به رستگاری نیز می‌توان سخن گفت. 🔹وبر در عین اینکه از نمونه آرمانیِ انتزاعی سخن می‌گوید، آن را جهان‌شمول نمی‌بیند. اتفاقا معتقد است در هر بستر فرهنگی باید به انتزاعی درخورِ آن فرهنگ اقدام کرد. حتی در یک جامعه نیز به واسطه تحولات و تطورات، این انتزاعات باید نو به نو شوند. به این ترتیب وبر از این زاویه نیز با تلقی جهان‌شمول نئوکلاسیکی که فرهنگ را لحاظ نمی‌کند، فاصله می‌گیرد. از نگاه وبر اساسا چیزی به اسم انتزاع ابدی معنا ندارد. 🔹نوع ناب او آرمانگرایانه و مبتنی بر بهترین دنیای دنیای ممکن و مثلا عقلانی‌ترین شیوه زیست نیست. این نوع ناب حاصل اغراق یک‌طرفه هست اما اغراقی که پای در جهان واقع دارد نه جهان ریاضی‌وارِ آرمانیِ ذهنی با مفروضات ریاضی‌وار. 🔹وبر در علیّت نیز دست می‌برد و به آن رنگ احتمال می‌زند. او از مفهوم "علیت کافی" سخن به میان می‌آورد. اگر پدیده الف رخ داد، احتمالا می‌توان گفت پدیده ب هم رخ خواهد داد. در اینجا او نحوی از عدم قطعیت را در نظر دارد. وبر حتی در بازگشت دادنِ سرمایه‌داری به پروتستانتیزم، بر آن نیست که بگوید این مسیر لاجرم بود. 🔹در نهایت وبر از عقلانیت‌های متعدد سخن می‌گوید؛ حال آنکه در اقتصاد نئوکلاسیک این تنوع نادیده انگاشته شده. وبر حتی فراتر از این از سلطه عقلانیت ابزاری ابراز نگرانی نیز می‌کند و حاصل آن را قفسی آهنین می‌داند. @new_economic_sociology
🔻علم اقتصاد، قربانیِ تخصص‌گرایی! ✍️محمدمهدی تهرانی 🔹تخصصی شدن علوم؛ این ضرورتِ بدبخت‌کننده، دقیقا همان متهم وضع کنونی علم اقتصاد است. اقتصاد به عنوان شاخه‌ای از علوم اجتماعی دقیقا به واسطه همین رویای تخصصی‌سازی است که توسط جونز بی‌جهان می‌شود و دیگر نه پیوند درستی با تاریخ برقرار می‌کند و نه جامعه‌شناسی. وبر هم متهم مشروعیت‌دهنده به همین تفکیک است. 🔹اما اگر تخصصی شدن نه، پس چه؟ 🔹نوربرت الیاس در "چیستی جامعه‌شناسی‌"اش با ارجاع به کنت دقیقا درصدد پاسخگویی به همین مسئله است. نخست روایت او از مسئله را مرور کنیم:"ما باید نگران این باشیم که نکند خِرَد انسانی در نهایت و در پایان راه خود در انبوهی از موارد پراکنده و مجزا گم شود". این دقیقا جمله‌ای است که الیاس آن را با فونتی بولدشده در میان می‌نهد. با این همه اما او امیدوار است:"من معتقدم که هنوز ابزارها و راه‌هایی وجود دارد که بتوان جلوی شدیدترین تاثیرات سوء تخصصی شدنِ بیش‌از‌اندازه را گرفت." 🔹اما چگونه؟ به مقابله با تفکیک‌یافتگی برخیزیم؟ نه! "بهترین راه بازگشت به عدم تفکیک‌یافتگی عهد باستان نیست. این کار فقط به معنای بازگرداندن ساعت زمان به عقب خواهد بود." 🔹و راه‌حل که البته عام است ولی در اینجا به کار می‌آید:"بهترین وسیله، تکامل و پیشبرد خود تقسیم کار است! آنچه در اینجا لازمست، خلق یک شاخه علمی خاص دیگری است که به مطالعه و بررسی خود نظریه‌های علمی می‌پردازد." در اینجا می‌تواند شاخه‌ای باشد که از بالا به اقتصاد، تاریخ و جامعه‌شناسی بنگرد. "ما به طبقه جدیدی از دانشمندان با آموزش‌های خاص نیاز داریم که به جای پرداختن به یک شاخه خاص از علوم طبیعی، بیشتر به مطالعه و بررسی علوم تحصّلی(اثباتی) در وضعیت فعلی آنها بپردارند. کارکرد آنها این خواهد بود که به طور دقیق ویژگی‌های خاص هر علمی را تعیین و رابطه و وابستگی متقابل آن را با سایر علوم کشف کنند. همزمان نیز می‌بایست دانشمندان دیگر، قبل از آنکه به تحقیقات در زمینه موضوعات رشته علمی تخصصی خاص خود بپردازند، آموزش دقیقی را در باب اصول کلی علوم تحصّلی(اثباتی) کسب کنند." 🔹این راهکار البته می‌تواند قابل نقد باشد؛ اما تفطن به مسئله و راهکاری که پیش نهاده شده، در خور ارج است. @new_economic_sociology