👆👆👆با کمی ناراحتی گفتند: این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند چشم ...
یکباره روح به جسم من برگشت تمام بدنم درد میکرد. من را در میان شهدا قرار داده بودند. اما یک نفر متوجه زندهبودن من شد و مرا به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا راهی اصفهان شدیم. حالا هم فقط یک کار دارم، من بهشت و جایگاه بهشتی خودم را دیدم. حتی یک لحظه هم نمی توانم دنیا را تحمل کنم فقط آمدهام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم. او میگفت و من مات و متحیر گوش میکردم.
روز بعد پدرش حاج عبدالخالق به ملاقات او آمد، پیرمردی بسیار نورانی و معنوی، میخواستم ببینم ماجرا چه می شود وقتی پدر و پسر خلوت کردند ، شنیدم که محمدحسن گفت: پدر شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر.
محمد حسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم. آنها الان در بهشت هستند و من اینجا.
پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم. از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت، اما ساعتی بعد وقتی پدرش بیرون رفت و من وارد اتاق شدم محمد حسن خیلی خوشحال بود. گفتم چه شده گفت: پدرم راضی شد. انشاالله می روم آنجایی که باید بروم. من برخی شبها توی بیمارستان کنارش می نشستم برای من از بهشت می گفت، از همان جایی که برای چند لحظه مشاهده کرده بود، می گفت: با هیچ چیزی در این دنیا نمی توانم آنجا را مقایسه کنم. زخمهایش روز به روز بهتر میشد، دو سه ماه بعد ، از بیمارستان مرخص شد شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده.
چند روزی از اعزام نگذشته بود که برای سر زدن به خانواده راهی شهرضا شدم، رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟
گفتند: محمد حسن کاظمینی. جا خوردم و گفتم این که یک هفته نیست راهی جبهه شده! به محل تشییع شهدا رفتم. درب تابوت را باز کردم. محمد حسن، نورانی تر از همیشه گویی آرام خوابیده بود. یکی از رفقا به من گفت: بلند شو که پدرش داره میاد. دوست من گفت: خدا به داد ما برسه ممکنه حاجی سر همه ما داد بزنه. دو تا پسرش مفقود شده و سومی هم شهید شد. من گوشه ای ایستادم. پدر بالای سر تابوت پسر آمد و با پسرش کمی صحبت کرد ، بعد گفت: پسرم بهشت گوارای وجودت. دو سال بعد جنگ تمام شد و اُسرای ایرانی آمدند اما اثری از برادران محمدحسن نبود. با شروع تفحص پیکر دو برادر محمد حسن هم پیدا شد و برگشت، و در کنار برادرشان و در جوار مزار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند.
🔺شهدا را با ذکر صلواتی یاد کنیم...
🌷شهید و شهادت🌷
@news_feyzieh
💢👈 اطلاعات مهم
انسانهای عجیبی هستیم 😑
وقتی به دستفروشی فقیر میرسیم که جنس خود را به نصف قیمت میفروشد با کلی چانه زدن او را شکست میدهیم و اجناسش را به قیمت ناچیز میخریم ...
😳💥 اما وقتی به کافی شاپ لوکس شخص ثروتمندی میرویم و یک فنجان قهوه را به ده برابر قیمت میخریم و نوشجان میکنیم، انعامی اضافهتر نیز روی میز میگذاریم و شادمانیم!!
شادمانیم که فقیران را فقیرتر میکنیم ؛ شادمانیم که ثروتمندان را ثروتمندتر میکنیم...
💢💥😳😳😳
💢👈 به کانال ما بپیوندید👇👇👇
@news_feyzieh
⭕️ یک خسته نباشید به دولت‼️
گفت: پدر و پسری در اتاقی نشسته بودند.
پدر گفت: پسرم برخیز و سنگ ۵ کیلو را بیاور.
پسر گفت: این گربه را که در اتاق است، من وزن کردهام، دقیقاً پنج کیلو است... از همین استفاده کن‼️
پدر گفت: برخیز و آن متر را به من بده.
جواب داد: گربه از نوک سر تا دم دقیقاً یک متر است...
از همان گربه به جای متر استفاده کن‼️
پدر گفت: حداقل برخیز برو بیرون ببین باران میآید یا نه⁉️
باز هم جواب داد: این گربه الان از بیرون آمده، دست بکش روی کمرش، اگر خیس بود باران میبارد‼️
پدر سری تکان داد و گفت: حداقل برخیز گربه را بگیر به من بده‼️‼️‼️
پسر لبخند تمسخرآمیزی زد و گفت:
این همه کارها را من کردم‼️
این یک کار را خودت انجام بده‼️
گفت: وقتی کرونا آمد و کل جهان را فراگرفت، از دولت خواستیم کاری بکنند. افاضه فضل فرمودند که:
مردم کسب و کارهایشان را تعطیل کنند و بنشینند در خانه ها‼️
گفتیم: در بیشتر کشورهای دنیا دولت به مردم کمک مالی و غذایی و دارویی میکند.
فرمودند: صاحبخانهها درصد کمتری بر اجارهها بیفزایند‼️
وقتی دیدیم دارد اپیدمی و خطرناک میشود، گفتیم چارهای بیندیشید...
فرمودند: مردم مهمانی نروند، تفریح نکنند، مسافرت نروند، برای جانباختگان کرونا عزاداری نکنند، عروسی هم برگزار نکنند و...‼️
گفتیم: بابا، کرونا همه جا فروکش کرده، ولی ایران تازه رفته در پیک سوم !!!!
فرمایش کردند: مردم اجباراً ماسک بزنند، وگرنه جریمهاش را باید بدهند به ما‼️
گفتیم: حداقل ماسک و محلول و الکل را به مردم بدهید که استفاده کنند !!!!!
لبخند تمسخرآمیزی زدند و فرمودند:
همه کارها را ما کردیم‼️
این یک کار را خود مردم بکنند دیگر‼️
گفتم: خب، خسته نباشند‼️
(بمیرید الهی‼️)⏩ اینو من گفتم‼️😂
💢👈 به کانال ما بپیوندید👇👇👇
@news_feyzieh
داستان شهر مزار شریف که چند وقتی است دست آویزی شده برای وهابیت تا بدین وسیله ایجاد شبهاتی نمایند.
تقدیم به پیشگاه مقدسه حضرت فاطمه زهرا (س)
شهر مزار شریف در ولایت بلخ افغانستان قرار دارد.
در این شهر بارگاه با عظمت و باشکوهی قرار دارد که مورد توجه شیعیان افغانستان است.
گرفتاران بسیاری از این بارگاه حاجت گرفته اند.
مزاری در این بارگاه قرار دارد که روی سنگ قبرش نوشته شده:
"هذا مزار شریف علی بن ابیطالب"
"اینجا مزار شریف علی ابن ابیطالب است".
باوری غلط وجود دارد که پیکر مطهر امام علی(ع) اینجاست.
این در حالی است که بی هیچ شک و شبهه ای مرقد مطهر آن حضرت در نجف اشرف است.
قضیه واقعی مزار شریف که متاسفانه به گوش کمتر شیعه ای در ایران رسیده به این شرح است.
سالیان پیش حاکم بلخ که سنی مذهب بود دچار زخمی در ناحیه پا گردید.
مداواهای فراوان نمود،لیکن پایش بهبود نیافت.
شبی حضرت علی(ع) را در خواب میبیند.
حضرت به او امر میکند که روغن "2 لا" برای خوب شدن پایش استفاده کند.
حاکم تمام علما ، وزرا و اطبای شهر را جمع کرده و میگوید برای من روغن "2 لا" بیاورید.
اطبا و علما جواب میدهند ما در تمام عمر خود نام این روغن را نشنیده ایم و بعید است چنین روغنی وجود داشته باشد.
حاکم جواب داد چون حضرت علی(ع) امر کرده پس این روغن باید در جایی از جهان وجود داشته باشد.
دستور داد که هرکس روغن "2 لا" را بیاورد پاداش بزرگی دریافت میکند.
خبر شهر به شهر روستا به روستا چرخید.
لیکن هیچ کس نتوانست روغن "2 لا" را یافته و نزد حاکم بیاورد.
در ولایت بلخ، عالمی شیعه که غریب و گمنام بود به نزد حاکم آمد و گفت حاکم باید روغن زیتون استفاده کند.
حاکم چنین کرد و به سرعت زخم کهنه پایش بهبود یافت.
پرسید از کجا فهمیدی منظور حضرت علی(ع) از روغن "2 لا" روغن زیتون است؟.
آن عالم شیعه گفت: از آنجایی که خدا در "آیه 35 سوره نور" فرموده است:
شجره مبارکه زیتونه لا شرقیه و لا غربیه
درخت مبارک زیتون که نه شرقی است و نه غربی
چون 2 تا لا دارد (لا شرقیه و لاغربیه) پس منظور روغن زیتون بوده است.
حاکم از این جواب شگفت زده شد
و گفت: لیاقت تو بالاتر از پاداش نقدی است
تو از امروز ندیم خاص ما هستی.
عالم غریب شیعه حالا شده ندیم خاص و همه کاره دربار پادشاه شهر.
مدتی گذشت...
علما و وزیران به این مقام و جایگاه یک مرد شیعه حسادت کردند.
به حاکم گفتند: ما فهمیده ایم که این مرد شیعه "زیارت عاشورا" میخواند و به ... لعن میفرستد.
حاکم در حضور علما و وزرا از عالم شیعه پرسید آیا این موضوع صحت دارد؟
عالم شیعه نیامد برای حفظ مقام و ثروت خود دروغ بگوید،
لذا با شهامت پاسخ داد:
بله.
جماعت از این پاسخ شگفت زده شدند
علما گفتند:حکم این مرد اعدام است.
حاکم گفت: این مرد فاضل و حکیم است،
حتما دلیلی دارد که به این راحتی پشت پا به این مقام و ثروت زده و خریدار مرگ خود شده است.
از عالم شیعه پرسید: چرا لعن میکنی؟
عالم شیعه جوابی داد که آن مجلس تبدیل به مجلس روضه حضرت زهرا(س) شد و همه حاضرین گریه نمودند.
آن عالم شیعه جواب داد:
حاتم طایی مردی کافر بود ولی در نهایت سخاوت و بخشندگی
قبل از مرگ مردم را جمع کرد و گفت:
آی کسانی که گرسنه بودید و حاتم طایی لقمه نانی در دهان شما گذاشت.
آی کسانی که برهنه بودید و حاتم طایی لباسی به شما پوشانید.
آی کسانی که لقمه نانی سر سفره حاتم طایی خوردید.
الان وقت مرگ من شده و من از شما توقع هیچ پاداشی را ندارم.
فقط دختری از من به یادگار مانده،
جان شما و جان این دختر.
اگر میخواهید محبت های مرا جبران کنید به این دختر محبت کنید.
خلاصه، حاتم طایی مردم را به خوش رفتاری با دخترش سفارش ها نمود.
آنگاه عالم شیعه گفت:
روزی این دختر به نزد پیامبر(ص) آمد.
پیامبر(ص) به احترام پدرش که سفارش کرده بود، و مرد باسخاوت و بخشنده ای بود آن دختر را اطعام و اکرام کرد و هدایایی نیز به او بخشید.
حالا مردم من حرفم این است:
پیامبر(ص) که برای دین اسلام زحمات زیادی کشید و خون دلها خورد.
روز آخر فرمودند: من از شما توقع هیچ پاداش و قدر دانی ندارم.
اگر میخواهید به من محبت کنید:
به دخترم فاطمه محبت کنید.
جان شما و جان فاطمه.
هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده خاطر کرده است.
خلاصه پیامبر(ص) در مورد خوش رفتاری با حضرت زهرا(س) سفارش ها نمود،
لیکن..
چند روز از رحلت پیامبر(ص) نگذشته بود که:
برخلاف سفارشات پیامبر(ص) نه تنها هیچ گونه خوش رفتاری و محبتی نسبت به دختر رسول خدا نداشتند بلکه:
خانه اش را آتش زدند.
به صورتش سیلی زدند.
پهلویش را شکستند.
هدیه که ندادند هیچ، باغ فدک را نیز از تنها یادگار پیامبر(ص) به ناحق گرفتند.
حالا شما قضاوت کنید..
صدای گریه و ناله حاضرین بالا رفت و جلسه ی محاکمه این عالم شیعه تبدیل👇👇ادامه👇👇👇👇👇
👆👆👆 ادامه مطلب بالا👇👇👇
صدای گریه و ناله حاضرین بالا رفت و جلسه ی محاکمه این عالم شیعه تبدیل به مجلس روضه حضرت زهرا(س) شد.
مقام و منزلت این عالم شیعه بیشتر شد.
چندسالی گذشت..
عالم شیعه دعوت الهی را لبیک گفت و دار فانی را وداع کرد.
حاکم عزای عمومی اعلام کرد.
تشییع جنازه باشکوهی بعمل آورده و او را با احترام به خاک سپردند.
خواستند سر قبرش نام او را بنویسند.
دیدند او را فقط "عالم شیعه" خطاب میکردند.
به سراغ صندوقچه شخصی اش رفتند.
مدارکی را دیدند که نشان میداد، نام واقعی او "علی" است و نام پدرش "ابیطالب".
لذا بر سر قبرش نوشتند:
"هذا مزار شریف علی ابن ابیطالب".
این بود داستان عارف و عالم گمنام شیعه "حضرت آیه الله آقا علی بن ابیطالب (رحمه الله علیه)" که تربت پاکش در شهر مزار شریف قرار دارد.
شادی روحش سه صلوات بفرستید.
لطفا به همه گروه ها ارسال بفرمایید تا خدمتی هرچند کوچک به مذهب شیعه کرده باشید.
پیش کش به بانوی بزرگ اسلام،بی بی دو عالم،حضرت فاطمه الزّهرا سلام الله علیه
ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَآ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ
این است چیزی كه خدا آن را به بندگانش كه ایمان آورده و كارهای شایسته انجام دادهاند مژده میدهد. بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیكانم [ اهل بیت علیهم السلام] نمیخواهم. و هر كس كار نیكی كند، بر نیكیاش میافزاییم؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و شکور است. (سوره شوری. آیه ۲۳
💢👈 به کانال ما بپیوندید👇👇👇
@news_feyzieh
با سلام و خدا قوت
🔺آیا مجمع انقلابی و هیئت رئیسه ی محترم غربت رهبری را ملاحظه می فرمایند؟!
🔺مگر حضرت آقا نفرمودند سیاست های ما با تغییر رئیس جمهور آمریکا تفاوتی نخواهد داشت؟؛
🔺اظهارات اخیر رئیس جمهور و وزیر خارجه در تقابل با فرمایشات معظم له نیست؟! آنهم کمتر از چند روز!
🔺محکوم کردن اظهارات کمال الحیدری که قبلا هم توسط جامعه مدرسین محکوم شد مهم تر است یا محکوم کردن سیاست تحریف انقلاب ؟!
🔺آتش زدن برجام،به فرموده رهبری به کجا رسید؟!
🔺انتقام سخت چه شد؟!
🔺خروج آمریکایی ها از منطقه کی محقق می شود؟!
🔺واکسن ها و داروهایی کرونای آمریکایی مگر قرار نبود به فرموده ی رهبری در کشور تست نشود؟!
چرا با کمال افتخار ۳۷٪ تست ها را از ایران اعلام کردند؟!
🔺نکند سکوت ما، یکبار دیگر باعث تنهایی رهبری در عملیات سازی اوامرشان در مقابل دولت تروریسم آمریکا گردد؟!
🔺به نظر می رسد لازم باشد،مجمع علماء به عنوان نماینده ی طلاب و فضلاء ،نهی از منکر باشدت و غلظتی از محرفین و منحرفین دولتی نسبت به تکرار اقدامات ضد اوامر رهبری انجام دهد تا دولت لیبرال وسازشکار بداند حوزه تمام قد در حمایت از ولی امر خود ایستاده است.
🔺چه خوب امام راحل فرمود:
والله گناه کار است کسی که داد نزد!
والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نزد!
ای علماء اسلام به داد اسلام برسید!
ای علماء قم به داد اسلام برسید!
رفت اسلام!
💢👈 به کانال ما بپیوندید👇👇👇
@news_feyzieh
047_990910cut.mp3
2.87M
بیانات حضرت آیت الله مقتدائی در آغاز درس امروز دوشنبه (۱۳۹۹٫۰۹٫۱۰) در بارهٔ جنایت ترور عالم برجستهٔ هستهای شهید فخریزاده.
💢👈 به کانال ما بپیوندید👇👇👇
@feyziehnews
🌸🌸🌸
http://eitaa.com/feyziehnews
🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از فیضیه - در انتظار انتقام سخت
💢👈 دیپلماسی یک دولت اصلاح طلب و حفظ حقوق مردم یعنی چرت کامل وزیر خارجه در میان نظامیان و فدا کردن حقوق کشور به پای بیگانگان
✍ رییس چنین دولتی درباره ی حق دانستن مردم میگوید اما در آن سو خود طور دیگری برخورد می کند.
برخی از اقدامات محرمانه دولت روحانی با دشمن را در راستای حق دانستن مردم را ببینید:
گفتگوهای ژنو👈 محرمانه
گفتگوهای لوزان👈 محرمانه
گفتگوهای برجام👈 محرمانه
قرارداد ایرباس👈 محرمانه
قرارداد بوئینگ👈 محرمانه
قراداد پژو👈 محرمانه
قرارداد نیروگاه یونیت اینترنشنال👈 محرمانه
قرارداد FATF 👈 محرمانه
قراردادهای IPC👈 محرمانه
نرخ رشد اقتصادی👈 محرمانه
مبلغ جریمه گازی ایران-ترکیه👈 محرمانه
گزارش کیفیت بنزین خارجی👈 محرمانه
جریمه قرارداد کرسنت👈 محرمانه
حقوقهای نجومی👈 محرمانه
لیست اموال وزرا👈 محرمانه
شفافشدن حقوقها برای مردم👈 محرمانه
آمارهای سلامت👈 محرمانه
حذف کارت سوخت 👈 محرمانه
حدف ایران کد و شبنم 👈 محرمانه
آمارهای وام ازدواج👈 محرمانه
قرارداد کرسنت👈 محرمانه
آمار چکهای برگشتی👈 محرمانه
امضای سند ۲۰۳۰ 👈 محرمانه
قرارداد با توتال 👈 محرمانه
این دولتی است کاملا امنیتی که در این قراردادها چه کارها علیه مصالح کشور انجام داده برای مردم معلوم نیست‼️
💢👈 پیوستن به کانال👇
🌸🌸🌸
http://eitaa.com/feyziehnews
هدایت شده از فیضیه - در انتظار انتقام سخت
💢👈 دفن مرحوم طبرسی نویسنده تفسیر مجمع البیان و نجات او ...‼️
«قسمت اول»
⚫️ قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.
صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد.
جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند.
قطب الدين راوندي وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.
سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.
پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيل هايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجا مي رفتند.
شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.
شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.
اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.
بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد.
ناله اي كرد.
دست راستش زيربدنش مانده بود.
دست چپش را بالا برد.
نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد.
با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد.
كم كم چشمش به تاريكي عادت كرد.
بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود.
آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود.
اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد.
چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟
چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد الرضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.
از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشته و سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد!
شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود، سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كرده و شیخ دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد!
چشمانش را باز كرد.
چه سرنوشتی در انتظار او بود
ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت.
نفس كشيدن برايش مشكل شده بود.
هر بار که هواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش را فرا مي گرفت.
آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود.
در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاده و چون از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيز انجام چنين كاري را از او خواستار شده بود.
اما هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند، كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدا را در نزديكي خودش احساس مي كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد:
خدايا اگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت.خدایا مرا از اين تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.
ولی شيخ طبرسي در حال خفگی و زنده بگور شدن بود.
اما به یکباره كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ می شود.
بيلي در دست به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.
بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد.
پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد.
وقتي به سنگهاي لحد رسيد، يكي از آنها را برداشت.
نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.
صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي....
آیامرا میشناسی؟
بله مي شناسم! شما شيخ طبرسي هستيد که امروز تشييع جنازه تان بود.
دلم مي خواست، دلم مي خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم!
به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم.
چشمانم سياهي مي رود. بدنم قدرت حركت ندارد.
كفن دزد شيخ طبرسي را بيرون آورده در گوشه اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و به گوشه ای انداخت.
مرا به خانه ام برسان. همه چيز به تو مي دهم. از اين كار هم دست بردار.
كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد.
«قسمت دوم در ادامه👇👇»
💢👈دوستان خود را به کانال فیضیه دعوت کنید👇🌸
http://eitaa.com/feyziehnews
هدایت شده از فیضیه - در انتظار انتقام سخت
💢👈 دفن مرحوم طبرسی نویسنده تفسیر مجمع البیان و نجات او ...‼️
«قسمت دوم»
شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت: آن کفن را هم بردار.
به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيده اي جوان به سمت كفن رفت. خم شد و آن را برداشت.
خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟
بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كرده ام در اين شهر مرگ و مير زياد است.
اگر روزي مرده اي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش را ندزدم آن شب خوابم نمي برد. كفن ها را به بازار مشهد رضا مي برم و مي فروشم.
از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي گذرد.
آن دو از قبرستان خارج شدند. جوان پرسيد:
از كدام طرف بروم؟
برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم.
جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستاره هاي بيشمارآن دوخته بودوخدارا شکر میگفت.
علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان را نوشت.
🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
💢👈دوستان خود را به کانال فیضیه دعوت کنید👇🌸
http://eitaa.com/feyziehnews
💢👈 امروز رئیس جمهور به طرح توزیع هوشمند کالا و نیازهای مردم اشاره کرد که طرح بسیار ارزشمندی است و دست دزدان و غارتگران را از جیب تولید گنندگان و از سفرهٔ مردم کوتاه میکند.
افرادی سالهاست برای اجرا شدن چنین طرحی زحمت کشیده و طرح و راه اجرای آن را ارائه دادهاند اما دریغ از یک شنوندهای که چنین توانی را در خود ببیند!!
امیدواریم این طرح ارزشمند به دست دولت انقلابی جناب آقای رئیسی اجرائی گردد.
با اجرای این طرح ثبات در قیمتها ایجاد شده و جامعه به آرامش خاطر در مسائل اقتصادی و معیشتی میرسد.
خداوند رییسی را در اجرای این طرح یاری کند🤲🤲
با اجرای این طرح، زحمات هیچ تولید کنندهای غارت نمیشود.
با اجرای این طرح هیچ کجای کشور کمبودی برای تأمین نیازهای مردم ایجاد نمیشود.
در اجرای این طرح با ایجاد تعاونیهای تحت پوشش این سامانه هوشمند خود مردم میتوانند سهامداران اصلی بوده و سود آن به جیب خود مردم برگردد.
با اجرای این طرح دکان بانکها در پول و ربا جمع میشود و هیچ متمول مفتخوری امکان بالا کشیدن سود بی حساب و مکیدن خون تولید کنندگان را نخواهد داشت.
در چنین طرحی خود مردم پیش قدم شده و سرمایههای خود را برای پیشبرد اقتصاد کشور و آسایش خودشان به کار خواهند بست، زیرا به جای بانک، پولشان با اجرای چنین طرحی در خدمت همه افراد جامعه و پیشرفت تولید کشور به کار گرفته خواهد شد ولو با صادرات تولید، زیرا با این طرح از سود صادرات نیز به آنها خواهد رسید و آنها سهیم در درآمدهای کشور خواهند شد.
با اجرای چنین طرحی هیچ نیازمندی در کشور با دست تهی و نیازمند نخواهند ماند.
با اجرای چنین طرحی مسئولیت اجرائی کشور به بهترین شکل انجام خواهد شد و جایگاه اصلی دولت در اداره جامعه به انجام خواهد رسید.
و... و...
م.د
https://eitaa.com/feyziehnews
*چگونه تو شیعه ای؟*
▫️روزی متوکل عباسی در حالی که جمع کثیری از مردم در دربارش حاضر شده بودند نظرش به شخصی افتاد که وضع سایر مردم را نداشت.
از او سؤال کرد نامت چیست و از چه قبیلهای هستی؟ گفت نام من منصور و از قبیلهی بنی مخنث هستم.
▫️متوکل عباسی پرسید بگو بدانم خلیفه بعد از رسول خدا که بود؟
*گفت اسد الله الغالب و مظهر العجائب مولانا علی بن ابی طالب.*
متوکل ناراحت شد و به غلامان دستور داد تا او را مفصل بزنند.
در همین حال غلامی به او رساند که بگوید ابوبکر. او هم گفت: ای امیر ابوبکر.
▫️متوکل سؤال کرد خلیفه دیگر کیست؟
گفت: *الطاعن بالرمحین و الضارب بالسیفین و المصلی القبلتین ابی الحسنین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب؛* یعنی کسی که به دو نیزه میجنگید و با دو شمشیر ضربه میزد؛ کسی که به دو قبله نماز خواند؛ پدر حسن و حسین، امیر المؤمنین علی بن ابی طالب.
باز متوکل امر کرد تا او را بزنند تا این که غلامی به او رساند که بگوید عمر. او هم گفت: عمر.
▫️برای سومین بار همان سوال متوکل تکرار شد و او گفت: *ابن عم الرسول و زوج البتول الذی انزل فیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون» مولانا مولی الثقلین علی بن ابی طالب؛* یعنی پسر عموی رسول و همسر بتول است کسی که دربارهی او نازل شد «سرپرست شما خدا است و رسول خدا و کسانی که ایمان آوردند نماز را اقامه میکنند و زکات میدهند در حالی که در رکوع هستند» مولای ما، مولای جن و انس علی بن ابی طالب.
بار هم متوکل دستور داداو را بزنند تا این که به او رساندند بگوی عثمان او هم گفت: عثمان.
▫️تا این که وقتی برای چهارمین بار متوکل از او سؤال کرد خلیفهی چهارم کیست؟ گفت: یا امیر حجاج بن یوسف ثقفی.
متوکل گفت: ای مردک این بار که نوبت علی بود چرا نام او را نبردی؟
گفت: هر بار که نام علی را بردم امر به زدن کردی این بار از تو ترسیدم و نام حجاج ظالم را بردم تا در شأن و هم ردیف همان سه نفر باشد.
باز هم متوکل دستور داد او را بزنند.
▫️متوکل از او سؤال کرد بگو بدانم عایشه افضل بود یا فاطمه؟
به کنایه گفت: عایشه.
گفت: چرا؟
گفت: زیرا که خداوند فرموده «فضل الله المجاهدین علی القاعدین درجة» یعنی «خداوند مجاهدین را بر کسانی که در خانه نشستند یک درجه برتری داده است» و عایشه بارها در بصره به جنگ با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برخواست در حالی که فاطمه هرگز از خانه برنخواست.
باز هم متوکل دستور داد او را بزنند.
▫️متوکل گفت: *از طایفهی تو هیچکس شیعه نبوده است چگونه تو شیعه ای؟*
*گفت: اگر امان دهی میگویم. گفت: در امان هستی. گفت: چون من حلال زادهام و مادر و جد و اجداد من زنا نکردهاند.*
متوکل بسیار غضبناک شد و چون او را امان داده بود دستور داد او را از دربار و از بغداد خارج کنند.
_____
أنساب النواصب
https://eitaa.com/feyziehnews