هدایت شده از فیضیه - در انتظار انتقام سخت
💢👈 دیپلماسی یک دولت اصلاح طلب و حفظ حقوق مردم یعنی چرت کامل وزیر خارجه در میان نظامیان و فدا کردن حقوق کشور به پای بیگانگان
✍ رییس چنین دولتی درباره ی حق دانستن مردم میگوید اما در آن سو خود طور دیگری برخورد می کند.
برخی از اقدامات محرمانه دولت روحانی با دشمن را در راستای حق دانستن مردم را ببینید:
گفتگوهای ژنو👈 محرمانه
گفتگوهای لوزان👈 محرمانه
گفتگوهای برجام👈 محرمانه
قرارداد ایرباس👈 محرمانه
قرارداد بوئینگ👈 محرمانه
قراداد پژو👈 محرمانه
قرارداد نیروگاه یونیت اینترنشنال👈 محرمانه
قرارداد FATF 👈 محرمانه
قراردادهای IPC👈 محرمانه
نرخ رشد اقتصادی👈 محرمانه
مبلغ جریمه گازی ایران-ترکیه👈 محرمانه
گزارش کیفیت بنزین خارجی👈 محرمانه
جریمه قرارداد کرسنت👈 محرمانه
حقوقهای نجومی👈 محرمانه
لیست اموال وزرا👈 محرمانه
شفافشدن حقوقها برای مردم👈 محرمانه
آمارهای سلامت👈 محرمانه
حذف کارت سوخت 👈 محرمانه
حدف ایران کد و شبنم 👈 محرمانه
آمارهای وام ازدواج👈 محرمانه
قرارداد کرسنت👈 محرمانه
آمار چکهای برگشتی👈 محرمانه
امضای سند ۲۰۳۰ 👈 محرمانه
قرارداد با توتال 👈 محرمانه
این دولتی است کاملا امنیتی که در این قراردادها چه کارها علیه مصالح کشور انجام داده برای مردم معلوم نیست‼️
💢👈 پیوستن به کانال👇
🌸🌸🌸
http://eitaa.com/feyziehnews
هدایت شده از فیضیه - در انتظار انتقام سخت
💢👈 دفن مرحوم طبرسی نویسنده تفسیر مجمع البیان و نجات او ...‼️
«قسمت اول»
⚫️ قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.
صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد.
جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند.
قطب الدين راوندي وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.
سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.
پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيل هايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجا مي رفتند.
شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.
شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.
اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.
بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد.
ناله اي كرد.
دست راستش زيربدنش مانده بود.
دست چپش را بالا برد.
نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد.
با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد.
كم كم چشمش به تاريكي عادت كرد.
بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود.
آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود.
اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد.
چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟
چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد الرضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.
از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشته و سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد!
شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود، سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كرده و شیخ دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد!
چشمانش را باز كرد.
چه سرنوشتی در انتظار او بود
ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت.
نفس كشيدن برايش مشكل شده بود.
هر بار که هواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش را فرا مي گرفت.
آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود.
در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاده و چون از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيز انجام چنين كاري را از او خواستار شده بود.
اما هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند، كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدا را در نزديكي خودش احساس مي كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد:
خدايا اگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت.خدایا مرا از اين تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.
ولی شيخ طبرسي در حال خفگی و زنده بگور شدن بود.
اما به یکباره كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ می شود.
بيلي در دست به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.
بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد.
پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد.
وقتي به سنگهاي لحد رسيد، يكي از آنها را برداشت.
نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.
صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي....
آیامرا میشناسی؟
بله مي شناسم! شما شيخ طبرسي هستيد که امروز تشييع جنازه تان بود.
دلم مي خواست، دلم مي خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم!
به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم.
چشمانم سياهي مي رود. بدنم قدرت حركت ندارد.
كفن دزد شيخ طبرسي را بيرون آورده در گوشه اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و به گوشه ای انداخت.
مرا به خانه ام برسان. همه چيز به تو مي دهم. از اين كار هم دست بردار.
كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد.
«قسمت دوم در ادامه👇👇»
💢👈دوستان خود را به کانال فیضیه دعوت کنید👇🌸
http://eitaa.com/feyziehnews
هدایت شده از فیضیه - در انتظار انتقام سخت
💢👈 دفن مرحوم طبرسی نویسنده تفسیر مجمع البیان و نجات او ...‼️
«قسمت دوم»
شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت: آن کفن را هم بردار.
به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيده اي جوان به سمت كفن رفت. خم شد و آن را برداشت.
خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟
بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كرده ام در اين شهر مرگ و مير زياد است.
اگر روزي مرده اي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش را ندزدم آن شب خوابم نمي برد. كفن ها را به بازار مشهد رضا مي برم و مي فروشم.
از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي گذرد.
آن دو از قبرستان خارج شدند. جوان پرسيد:
از كدام طرف بروم؟
برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم.
جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستاره هاي بيشمارآن دوخته بودوخدارا شکر میگفت.
علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان را نوشت.
🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
💢👈دوستان خود را به کانال فیضیه دعوت کنید👇🌸
http://eitaa.com/feyziehnews
💢👈 امروز رئیس جمهور به طرح توزیع هوشمند کالا و نیازهای مردم اشاره کرد که طرح بسیار ارزشمندی است و دست دزدان و غارتگران را از جیب تولید گنندگان و از سفرهٔ مردم کوتاه میکند.
افرادی سالهاست برای اجرا شدن چنین طرحی زحمت کشیده و طرح و راه اجرای آن را ارائه دادهاند اما دریغ از یک شنوندهای که چنین توانی را در خود ببیند!!
امیدواریم این طرح ارزشمند به دست دولت انقلابی جناب آقای رئیسی اجرائی گردد.
با اجرای این طرح ثبات در قیمتها ایجاد شده و جامعه به آرامش خاطر در مسائل اقتصادی و معیشتی میرسد.
خداوند رییسی را در اجرای این طرح یاری کند🤲🤲
با اجرای این طرح، زحمات هیچ تولید کنندهای غارت نمیشود.
با اجرای این طرح هیچ کجای کشور کمبودی برای تأمین نیازهای مردم ایجاد نمیشود.
در اجرای این طرح با ایجاد تعاونیهای تحت پوشش این سامانه هوشمند خود مردم میتوانند سهامداران اصلی بوده و سود آن به جیب خود مردم برگردد.
با اجرای این طرح دکان بانکها در پول و ربا جمع میشود و هیچ متمول مفتخوری امکان بالا کشیدن سود بی حساب و مکیدن خون تولید کنندگان را نخواهد داشت.
در چنین طرحی خود مردم پیش قدم شده و سرمایههای خود را برای پیشبرد اقتصاد کشور و آسایش خودشان به کار خواهند بست، زیرا به جای بانک، پولشان با اجرای چنین طرحی در خدمت همه افراد جامعه و پیشرفت تولید کشور به کار گرفته خواهد شد ولو با صادرات تولید، زیرا با این طرح از سود صادرات نیز به آنها خواهد رسید و آنها سهیم در درآمدهای کشور خواهند شد.
با اجرای چنین طرحی هیچ نیازمندی در کشور با دست تهی و نیازمند نخواهند ماند.
با اجرای چنین طرحی مسئولیت اجرائی کشور به بهترین شکل انجام خواهد شد و جایگاه اصلی دولت در اداره جامعه به انجام خواهد رسید.
و... و...
م.د
https://eitaa.com/feyziehnews
*چگونه تو شیعه ای؟*
▫️روزی متوکل عباسی در حالی که جمع کثیری از مردم در دربارش حاضر شده بودند نظرش به شخصی افتاد که وضع سایر مردم را نداشت.
از او سؤال کرد نامت چیست و از چه قبیلهای هستی؟ گفت نام من منصور و از قبیلهی بنی مخنث هستم.
▫️متوکل عباسی پرسید بگو بدانم خلیفه بعد از رسول خدا که بود؟
*گفت اسد الله الغالب و مظهر العجائب مولانا علی بن ابی طالب.*
متوکل ناراحت شد و به غلامان دستور داد تا او را مفصل بزنند.
در همین حال غلامی به او رساند که بگوید ابوبکر. او هم گفت: ای امیر ابوبکر.
▫️متوکل سؤال کرد خلیفه دیگر کیست؟
گفت: *الطاعن بالرمحین و الضارب بالسیفین و المصلی القبلتین ابی الحسنین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب؛* یعنی کسی که به دو نیزه میجنگید و با دو شمشیر ضربه میزد؛ کسی که به دو قبله نماز خواند؛ پدر حسن و حسین، امیر المؤمنین علی بن ابی طالب.
باز متوکل امر کرد تا او را بزنند تا این که غلامی به او رساند که بگوید عمر. او هم گفت: عمر.
▫️برای سومین بار همان سوال متوکل تکرار شد و او گفت: *ابن عم الرسول و زوج البتول الذی انزل فیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون» مولانا مولی الثقلین علی بن ابی طالب؛* یعنی پسر عموی رسول و همسر بتول است کسی که دربارهی او نازل شد «سرپرست شما خدا است و رسول خدا و کسانی که ایمان آوردند نماز را اقامه میکنند و زکات میدهند در حالی که در رکوع هستند» مولای ما، مولای جن و انس علی بن ابی طالب.
بار هم متوکل دستور داداو را بزنند تا این که به او رساندند بگوی عثمان او هم گفت: عثمان.
▫️تا این که وقتی برای چهارمین بار متوکل از او سؤال کرد خلیفهی چهارم کیست؟ گفت: یا امیر حجاج بن یوسف ثقفی.
متوکل گفت: ای مردک این بار که نوبت علی بود چرا نام او را نبردی؟
گفت: هر بار که نام علی را بردم امر به زدن کردی این بار از تو ترسیدم و نام حجاج ظالم را بردم تا در شأن و هم ردیف همان سه نفر باشد.
باز هم متوکل دستور داد او را بزنند.
▫️متوکل از او سؤال کرد بگو بدانم عایشه افضل بود یا فاطمه؟
به کنایه گفت: عایشه.
گفت: چرا؟
گفت: زیرا که خداوند فرموده «فضل الله المجاهدین علی القاعدین درجة» یعنی «خداوند مجاهدین را بر کسانی که در خانه نشستند یک درجه برتری داده است» و عایشه بارها در بصره به جنگ با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برخواست در حالی که فاطمه هرگز از خانه برنخواست.
باز هم متوکل دستور داد او را بزنند.
▫️متوکل گفت: *از طایفهی تو هیچکس شیعه نبوده است چگونه تو شیعه ای؟*
*گفت: اگر امان دهی میگویم. گفت: در امان هستی. گفت: چون من حلال زادهام و مادر و جد و اجداد من زنا نکردهاند.*
متوکل بسیار غضبناک شد و چون او را امان داده بود دستور داد او را از دربار و از بغداد خارج کنند.
_____
أنساب النواصب
https://eitaa.com/feyziehnews
10.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢👈 دل نداری نبین...... #سردار دلها
💢صحنه انفجار و شهادت سردار و همراهانش🌷😭
https://eitaa.com/feyziehnews
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه):
💢«معاویه و پسرش - خداوند لعنتشان کند - شُرب خمر میکردند، امام جماعت هم بودند! امام جماعتِ قمارباز!»
https://eitaa.com/feyziehnews
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 نبینی ضرر کردهای
✅حمله بیسابقه مجری صداوسیما به ظریف
🔹 آقای ظریف، مردم فراموش نکردند قول دادید تحریمها برداشته میشود. شما از جیب مردم سکه هدیه گرفتید اما حتی به درستی متن برجام را نخوندی