eitaa logo
کشکول♡niazkom@
268 دنبال‌کننده
218 عکس
82 ویدیو
1 فایل
‌‌🔻 هدف گردآوری جدیدترین #ترفند های_کاربردی #دانستنیهای مفید #اخبار مهم #بورس #سهام_عدالت #کلیپ های جالب #سرگرمی وکلی مطالب ناب دیگه... برای شما عزیزان هست 🌺 ارتباط با ما 👇 @Kashkol_ADMIN
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🏴 شب پنجم : حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام ... سختى زخمها امام حسین(علیه السلام) را بر زمین نشانده بود و سپاهیان او را از هر سوى در میان گرفته بودند. عبداللّه بن حسن كه در آن زمان یازده سال بیشتر نداشت عموى خود را نگریست كه دشمن او را از هر سوى در میان گرفته است. یاراى دیدن بیشتر این منظره را نداشت. بى اختیار به سوى عمو دوان شد. عمّه اش حضرت زینب سلام الله علیها خواست عبدالله را بگیرد، امّا حضرت عبدالله با گفتن اینکه "به خدا از عمویم جدا نخواهم شد" از چنگ عمّه گریخت و خود را به عمو رساند. در این هنگام بحربن كعب (لعنة الله علیه) شمشیر را بلند كرد تا بر حسین فرود آورد. عبداللّه فریاد زد: اى ناپاك، آیا مى خواهى عمویم را بكشى؟ بحر ضربه خود را فرود آورد و عبداللّه دست خویش سپر كرد. شمشیر دست عبداللّه را برید و دست به پوست آویزان ماند. یادگار امام مجتبى علیه السلام فریاد زد: یا عمّاه . آنگاه خود را در دامن عمو انداخت. عمو او را به خود فشرد و فرمود: پسر برادر، بر آنچه بر تو نازل شده است صبر كن و اجر خود را از خداوند بخواه، كه خداوند تو را به پدران پاكت ملحق كند. در همین حال كه عبدالله بر دامن عمو بود، تیرانداز سپاه دشمن «حرملة بن کاهل» گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد... ا▪️▪️🔲▪️▪️ا مصحف ما، چه به هم ریختنت! وای عمو! چقَدَر تیر نشسته به تنت وای عمو! همۀ رختِ تو غارت نشده، پاره شده بس که یکپارچه با پا زدنت وای عمو! آمدم تا که اجازه بدهی و یک یک تیرها را بکشم از بدنت وای عمو! جان نداده همه بالای سرت جمع شدند چه شلوغ است سر پیرهنت وای عمو! آنقدر نیزه زیاد است نمی دانم که بکشم از بدنت یا دهنت وای عمو! الا لعنة الله على القوم الظالمين ا▪️▪️🔲▪️▪️ا @niazkom
‍ 🏴 شب هشتم : مصیبت جگرسوز حضرت علی اکبر علیه السلام . از جوانان اهل بيت پيغمبر اول كسى كه موفق شد از اباعبدالله الحسین علیه السلام كسب اجازه كند، فرزند جوان و رشيدش على اكبر بود كه خود اباعبدالله درباره اش شهادت داده است كه از نظر اندام و شمايل، اخلاق، منطق و سخن گفتن، شبيه ترين فرد به پيغمبر بوده است. اين جوان آمد خدمت پدر، گفت: پدر جان! به من اجازه جهاد بده. درباره بسيارى از اصحاب، مخصوصا جوانان، روايت شده كه وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى آمدند، حضرت به نحوى تعلل مى كرد، ولى وقتى كه على اكبر مى آيد و اجازه ميدان مى خواهد، حضرت فقط سرشان را پايين مى اندازند. جوان روانه ميدان شد. نوشته اند اباعبدالله چشمهايش حالت نيم خفته به خود گرفته بود: «ثم نظر اليه نظر ائس» به او نظر كرد مانند نظر شخص نااميدى كه به جوان خودش نگاه مىكند. نااميدانه نگاهى به جوانش كرد، چند قدمى هم پشت سر او رفت. اينجا بود كه گفت: خدايا! خودت گواه باش كه جوانى به جنگ اينها مى رود كه از همه مردم به پيغمبر تو شبيه تر است. جمله اى هم به عمر سعد گفت، فرياد زد به طورى كه عمر سعد فهميد: «يابن سعد قطع الله رحمك» خدا نسل تو را قطع كند كه نسل مرا از اين فرزند قطع كردى. بعد از همين دعاى ابا عبد الله، دو سه سال بيشتر طول نكشيد كه مختار عمر سعد را كشت. اين طور بود كه على اكبر به ميدان رفت. مورخين اجماع دارند كه جناب على اكبر با شهامت و از جان گذشتگى بى نظيرى مبارزه كرد. بعد از آن كه مقدار زيادى مبارزه كرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش (كه اين جزء معماى تاريخ است كه مقصود چه بوده و براى چه آمده است؟) گفت: پدر جان «العطش»! تشنگى دارد مرا مى كشد، سنگينى اين اسلحه مرا خيلى خسته كرده است، اگر جرعه اى آب به كام من برسد نيرو مى گيرم و باز حمله مىكنم. اين سخن، جان اباعبدالله را آتش مى زند، مى گويد: پسر جان! ببين دهان من از دهان تو خشكتر است، ولى من به تو وعده مى دهم كه از دست جدت پيغمبر آب خواهى نوشيد. اين جوان مى رود به ميدان و باز مبارزه مى كند. مردى است به نام حميد بن مسلم كه به اصطلاح راوى حديث است، مثل يك خبرنگار در صحراى كربلا بوده است. البته در جنگ شركت نداشته ولى اغلب قضايا را او نقل كرده است. مىگويد: كنار مردى بودم. وقتى على اكبر حمله مى كرد،همه از جلوى او فرار مى كردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعى بود، گفت:قسم مى خورم اگر اين جوان از نزديك من عبور كند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چكار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند كشت. گفت: خير. على اكبر كه آمد از نزديك او بگذرد، اين مرد او را غافلگير كرد و با نيزه محكمى آنچنان به على اكبر زد كه ديگر توان از او گرفته شد و چون خودش نمىتوانست تعادل خود را حفظ كند دستهايش را به گردن اسب انداخت، و چون خون جلوی چشمان اسب را گرفته بود اسب بجای اینکه به سمت خیمه ها برگردد به سمت لشکر دشمت حرکت کرد... اينجاست كه جمله عجيبى نوشته اند: «فاحتمله الفرس الى عسكر الاعداء فقطعوه بسيوفهم اربا اربا» ا▪️▪️🔲▪️▪️ا این نیزه های در بدنت میکشد مرا این لخته خون در دهنت میکشد مرا ای سروناز من چقدر قطعه قطعه ای این پاره پاره های تنت میکشد مرا با دیدن تو ای پسرم جان به لب شدم این طور دست و پا زدنت میکشد مرا معلوم می شود که تو را چنگ میزدند این تکه های پیرهنت میکشد مرا داری برای خواهر خود غصه میخوری؟؟ این درد و غربت و محنت، میکشد مرا باشد عبای من کفن و غسل تو زخون آن غسل خون و این کفنت میکشد مرا شبه پیمبرم، پسرم، حاصلم، علی... نیشخند دشمن لجنت میکشد مرا الا لعنة الله على القوم الظالمين @niazkom
از شط خبر رسیده که سقا نیامده ماه منیر خیمه ز صحرا نیامده . . . در روز تاسوعای حسینی، هدیه به محضر باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام صلوات: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🏴 @niazkom
هدایت شده از پوشاک آلاء
سایز ۴۰الی ۶۰ قیمت ۱۳۰ @alaposhak12
هدایت شده از پوشاک آلاء
👕سارافون شلوار مازراتی جلو پولک ✂️سایز:35_50 🌈رنگبندی:3رنگ 💵قیمت:۲۸۰ 🧵جنس کالا:مازراتی
هدایت شده از پوشاک آلاء