@nightstory57.mp3
7.41M
#آرزویکوهکوچک🏔
༺◍⃟⛰🗻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد :
اعتماد به خدا 😍
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🆔@nightstory57
༺◍⃟჻🎙ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب: ((آرزوی کوه کوچک))
در کوهستان جایی که کوههای زیادی وجود دارد ، یک کوه کوچک بود که قدش به آسمان نمیرسید. او هیچ وقت نتوانسته بود سرش را از بین ابرها عبور بده. هیچ وقت نتونسته بود روی سرش یک کلاه برفی بزاره. چون کلاه های برفی برای کوههای خیلی بلنده.
کوه کوچک گاهی سعی می کرد روی پنجه هاش بایسته و قدش را بلند تر کنه تا شاید بتوانه آسمانِ بالاتر از ابرها را ببینه.
اما این کارها هیچ فایده ای نداشت. چون قدش اینطوری فقط یک خورده بزرگتر می شد و این یک خورده فایده ای نداشت.
یک روز از کوه بلندی که در کنارش بود خواست که از اونطرف آسمان براش حرف بزنه. و بهش بگه که بالاتر از ابرها چه خبره.
برایش تعریف کنه که خورشید از نزدیک چه شکلی است.
اماکوه بلند با غرور و تکبر گفت اینها رازهایی هستن که ما نمی توانیم به تو بگییم این چیزها را فقط ما حق داریم ببینیم و بدونیم.
حرفهای کوه بزرگ دل کوه کوچک را شکست. اما از ایمان و باور او به خدای بزرگ کم نمی کرد.
کوه کوچک توی دلش به قدرت عجیب خداوند ایمان داشت و می دانست اگر خدا بخواهد هر کار غیر ممکنی هم اتفاق میوفته و هر آرزویی برآورده می شه.
روزها و سالها گذشت اما همچنان کوه کوچک از پایین به آسمان خیره می شد و در دلش دعا می کرد.
تا اینکه یک روز ورق تقدیر برگشت و اتفاقات جدیدی زندگی کوهها را تغییر داد.
آدمها به سراغ کوه بلند اومدن و شروع به منفجر کردن قسمتهایی از کوه کردن.
اونا متوجه شده بودند که داخل کوه بلند یک معدن از سنگهای ساختمانی وجود دارد.
آدمها برای در آوردن سنگها هر روز قسمتی از کوه بلند را منفجر و خراب میکردند و خاک آن را روی کوه کوچک میریختند.
این قضیه آنقدر ادامه پیدا کرد تا کم کم کوه کوچک بلند و بلندتر شد و کوه بلند کوچک و کوچکتر شد تا اینکه بعد از مدتی از کوه بلند جز یک تپه ی معمولی چیزی باقی نموند.
اما حالا قد کوه کوچک تا بالاتر از ابرها میرسید و کلاه برفی اش تا نزدیکی چشمهاش رسیده بود.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
283.5K
اسامی بچه های عزیزم
که شنونده های داستان شب
هستند
پارسا قاسم پور۶ساله از مشهد
رقیه حاجی زاده ۱۱ ساله از بوئین زهرا
علی یزدیان ۸ ساله از قم
محمد صدرا و مهسا عابدی دوقلوهای۸ ساله از کاشان
سوگند جنترانی۶ساله از اصفهان
هانا همتی۷ساله ازشهر کارزین
زهرا امیرعلی
علی وامین سعیدی دوقلوهای۸ساله ازقم
::
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57
سلام و نور
روزتون بخیر و آگاهی
فرزند شما هم در کنترل خشم خودش
مشکل داره و به سختی میتونید مانع
از داد و فریاد زدنش بشید؟
پادکست امروز از دست ندید 🔺👇
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57
InShot_۲۰۲۴۰۹۱۴_۰۹۱۹۳۴۲۱۱_۱۴۰۹۲۰۲۴.mp3
3.52M
🔺سریع ترین راه کنترل
خـــــــشم کـــــــودک
کانال تخصصی داستان تربیتی کودک 👇
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57
خیلی خوشحالیم که مطالب کانال برای شما پدر و مادر گرامی مفید واقع شده 😊
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57
@nightstory57.mp3
10.87M
ا﷽
#یکحدیثدر_دامنِداستان🪴
موضوع: خشم خوب نیست
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
امام صادق عليه السلام میفرمایند:
اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ
خشم كليد همه بدى هاست.
#داستان
#گروه_سنی_۵_۱۲
#داستان_شب
#خشم
#عصبانیت
#یکحدیثدر_دامنِداستانقسمت۹
#گوینده:معین الدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
یک حدیث در دامن داستان
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب: ((خشمگین نباش))
قصه برای کنترل خشم
در شهری بزرگ و شلوغ ، پسر بچه ای به نام سام زندگی میکرد .
سام پسری پرانرژی و شادی بود . عصر که میشد با بچه ها به حیاط میرفتند و بازی میکردند . گاهی وسطی ، گاهی گل کوچک و گاهی هم بدمینتون بازی میکردند خلاصه که هر روز را یکجور میگذراندند همه چیز خوب بود به جز بعضی روزها که سام عصبانی میشدو داد و هوار راه مینداخت و در آخر ، بازی را ترک میکرد و مجبور میشدتنها ب خانه برگردد
سام در خانه هم همینطور بود ، فقط کافی بود غذای آن روز را نپسندد یا موقع نقاشی کشیدن نوک مدادش چندبار بشکند ، آن وقت داد و فریادی به راه می انداخت که بیا و ببین . اگر خدایی نکرده ، خودش یا کس دیگری اسباب بازی مورد علاقه اش را میشکست که دیگر نگویم براتون .
سام موقع عصبانیت فقط داد نمی زد ، بلکه بالا و پایین میپرید و وسایلش را هم پرت می کرد .
بعدا هم غصه میخورد که آخ چرا پام درد میکنه ؟آخ چرا اسباب بازیهامو شکستم ؟چرا تنها ماندم ؟ کاش انقدر سر دوستانم داد نمی زدم که حالا خجالت بکشم که دوباره برم پیششون .
خلاصه یکی از روزها پدر بزرگ و مادربزرگ سام به خانه ی آنها آمدند
انروز بچه ها در حیاط مشغول بازی بودند که یکی از پسرها توپ را شوت کرد و بدون اینکه بخواهد؛توپ رفت و خورد به سر پدربزرگ
سام به دنبال پدربزرگ رفت و پرسید: پدربزرگ شما عصبانی نیستید ؟
پدربزرگ گفت : الان دیگه نه !
سام پرسید : یعنی عصبانی بودید ؟
پدربزرگ گفت : بله من هم انسان هستم و خشمگین میشوم خشم هم یک احساس طبیعی است .
سام پرسید: پس چرا داد نزدید ؟ پا نکوبیدید ؟ چیزی را پرت نکردید ؟
پدر بزرگ گفت: چون من یاد گرفتم خشمم را کنترل کنم و میدانم بااین کارها به خودم و شخصیت خودم اسیب میرسانم دوستانم را از دست میدهم .
سام گفت : چطور خشم را کنترل کردید؟من که چیزی در دستانتان ندیدم .
پدر بزرگ خندید و گفت میخواهی به تو هم یاد بدهم ؟
سام گفت : بله ! خیلی
پدربزرگ از خانه بیرون رفت و یکساعت بعد با یک گلدان نسبتا بزرگ مستطیلی شکل و خاک و بذر به خانه برگشت و آنها را در ایوان
گذاشت رو کرد به سام و گفت: هر وقت احساس خشم کردی به اینجا بیا ، کمی خاک در گلدان بریز ، خاکها را زیر و رو کن و یک بذر بکار ، دوباره خاک رویش بریز و صبر کن تا رشد کند هر وقت خشمگین شدی به سراغ این گلدان بیا و گل یا گیاهی را که کاشتی هرس کن و خاکش را کمی زیر و رو کن یا بذر جدید بکار .
سام با تعجب به پدربزرگ نگاه کرد و گفت: برای همین شما به سراغ باغچه میروید و خودتان را سرگرم میکنید؟ پدربزرگ گفت : بله ! من در حقیقت با این کار خودم را از آن فضا دور میکنم و به کاری که دوست دارم توجه میکنم به خاطر همین آرام شدم .
اینطوری هم به خودم کمک میکنم و هم به کسی صدمه نمیزنم و کسی را هم ناراحت نمیکنم.
سام از پدر بزرگ یاد گرفت که چگونه میتواند با صبر و مهربانی زندگی خود و دیگران را با زیبایی های طبیعت پر کند . او با هر بذری که می کاشت احساس آرامش بیشتری پیدا می کرد
و روز به روز عصبانیتش کم و کمتر میشد تا اینکه تبدیل به یک پسر صبور و مهربان شد.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
این نقاشی زیبا رو یکی از هنرآموزان
دوره پاستل مجموعه ما انجام داد
یعنی سه ماه تابستون که وقت گذاشت
ثمره اش امروز دید که چه کار قشنگی
شد..
🌀بچـــــــه ها رو به سمت مهارت ها و
آموزش ها سوق بدید امکان به بطالت
رفتنشون تقریبا صفر میشه
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه فرزند شما برای جلب توجه دیگران
و پیدا کردن دوست رفتارهای عجیب
و غریب داره داستان امشب براش بزارید
ببینه 😊
بله داستان امشب انیمیشنه 😍
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57