eitaa logo
💠 نیمکت 💠
2.1هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
34 فایل
نیمکتی ها 🏅💥 اینجا متفاوت ترین #پاتوق_فرهنگی واسه تو نوجوونِ 💪😉 واسه تویی که میخوای آینده کشورتو بسازی✌️ #باهم😎 #برای_هم🌱 #کنار‌هم🤝 #هواتونو‌داریم 🙌 ارتباط با ما 👇 @admin_nimkatt
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️چهارمین گپ خودمونی نیمکت😉 🔸از جوار امام رضا تا نوار 👤مهمان گپ امشب نوجوان فلسطینی از غزه ساعت ۲۲:۳۰ به وقت تهران🇮🇷 ساعت ۲۱ به وقت غزه🇵🇸 ♨️در پیج اینستاگرام: 🌐nimkatt_live @nimkatt_ir 🇮🇷✨ ‌
♨️دقایقی دیگر آغاز لایو نیمکت از پیج اینستاگرام nimkatt_live@ از جوار امام رضا تا نوار غزه✌️ ⭕️جا نمونیدا😁 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- ‌خدایا😢 نکنه یه چیزی مانع میشه از اینکه تو به من خیر برسونی؟😥 + اگه من خیری رو واسه تو بخوام هیچ چیزی مانع نمیشه نگران نباش😉 🌊 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
از دست خودم به شدت عصبانی بودم.😡این بهترین موقعیت بود برای اینکه دفتر را از هادی پس بگیرم اما خودم آن‌را خراب کردم.🤦🏿‍♂️همین‌طور در ذهنم به خودم بد و بیراه میگفتم تا جایی که از شدت عصبانیت فحش آخر را بلند گفتم: لعنت به تو احمق!🤬 هادی با تعجب به من نگاه کرد.🙄 با ناراحتی به او گفتم:ببخشید!با تو نبودم... و سپس با عصبانیت از اتاق بیرون رفتم...😟 تابستان تمام شده بود و اکثر بچه‌ها برای سال تحصیلی جدید به ایران برگشته بودند. اما من همچنان با عربی گلاویز بودم.😖تنها پیشرفت من در این مدت، معدود جملاتی بود که بین من و هادی رد و بدل شده بود و ناخواسته ما را کمی به هم نزدیک‌تر کرده بود.بقیه درسها برایم نسبتا آسان بودند اما عربی اعصابم را بهم می‌ریخت.😓بلاخره یک روز دلم را به دریا زدم و پیش هادی رفتم و گفتم: راستش...اون دفتری که اون موقع بهم دادی؟...😓 نگذاشت جمله‌ام تمام شود.فورا بلند شد و بدون اینکه چیزی بگوید دفتر را به دستم‌داد.هنوز بابت رفتارم عذاب وجدان داشتم.بدون هیچ حرفی دفتر را ازش گرفتم و رفتم...😕 نکات دفتر واقعا کمک بزرگی به من کرده بود اما سوالاتی برایم پیش آمده بود. باز به پیش هادی رفتم.هادی در حال تراشیدن قلمش بود.✒یکی از تفریحاتش خطاطی بود.من با خطاطی ایرانی آشنا نبودم اما شنیده بودم که هادی میتواند به تمام سبک‌ها خطاطی کند.📝 وقتی کنارش ایستادم با تعجب به من نگاه کرد. عزمم را جزم کردم و گفتم: راستش من جزوه رو خوندم.ولی هنوز هم کلی سوال دارم.مگه نگفتی کمک به دیگران مایه افتخار توعه؟ خنده‌اش گرفت🙂 اما فورا خنده اش را جمع کرد و گفت: ببخشید!خنده‌ام دست خودم نبود... وسایلش را کنار گذاشت و مشغول پاسخ دادن به سوال های من شد. با دقت و جدیت تمرین‌ها را نگاه میکرد و ایراداتم را تذکر می‌داد.تدریسش واقعا عالی بود اما من احساس حقارت میکردم.حقارتی که اینبار خودم مسئولش بودم‌.از خودم و رفتار بدی که با هادی داشتم خجالت میکشیدم.😪😫 خطی که وسط اتاق کشیده بودم کم‌کم از بین رفت.رفتار خوب هادی آن خط را از سرم پاک کرد. هرچه می‌گذشت حس صمیمیت در من شکل می‌گرفت.💛او صبورانه با من رفتار میکرد و اشتباهاتم را نادیده میگرفت.حالا میتوانستم بین تحمل زجر، و صبوری تمایز قائل شوم.مفهوم تواضع و بزرگواری برایم غریب بود و به همین خاطر قبلا آنها را ترحم اشتباه می‌گرفتم.در میان مخروبه درون من دنیای جدیدی در حال شکل گیری بود.🌅🌄 دوستی من و هادی مرا وارد دنیای جدیدی میکرد.او کتاب های مختلفی به من میداد و جالب‌ترین قسمت وقتی بود که هادی داستان‌هایی مربوط به سرگذشت شهدا را به من معرفی کرد.📚 من کاملا با مفهوم شهادت بیگانه بودم اما با خواندن این کتاب‌ها کم‌کم میتوانستم بفهمم چرا بعد از قرن‌ها هنوز مفهوم عاشورا بین مسلمانان زنده‌است و حالا علت وحشت دنیای سرمایه‌داری را بهتر درک میکردم...🤔 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
-خدایا...😢 -خدایا...🙌 -خدایا...😃 -خدایا...😩 -خدایا...😍 -خدایا...🙏 -خدایا...😥 -خدایا...😜 -خدایا...😭 "و خدایی که اسپانسر تمام آرزوهاست..."😍 💫 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 سعی كنيم موسيقی هایی که گوش می کنیم، حرف هایی که می زنیم، چيزهايی كه می بينيم و... را درست انتخاب کنیم.✅ 💠 سعی کنیم دائما در یاد خدا باشیم. یاد خدا آغاز خروج از جهنم زندگی و ورود به بهشت آن است. ذكرالله دو حالت دارد: 1⃣ ذكر گفتن لفظی: مثل سبحان الله و ... 2⃣ عبوديت: در روایت آمده؛ كسی كه از ذكر من روی برگرداند در زندگی گرفتار می شود. البته به جز كفار كه خدا با آن ها به گونه ای دیگر حساب می کند. 💠 شش ماه تا یک سال سعی کن خداوند تمام کانون توجهاتت باشد. طوری زندگی کن که خدا دوست دارد. مثلا خدا دوست دارد هرصبح چطور باشی؟ ذكر بگویی، با مردم درست برخورد کنی، با پدر و مادر خوب برخورد کنی و...😌 روزانه سه دقيقه با خدا خلوت کن و حتی برایش درد دل هایت را بنویس. اگر بصورت مستمر این کار را انجام دهی تاثیرش را میبینی! خودت را با اراده نشان بده!😍💪 💠 شهيد حججی گفت: طوری زندگی كن خدا عاشقت بشود! پس با خدا باش و پادشاهی كن!❤️ 😌 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
♨️"خرمشهرها درپیش است...." نه در میدان جنگ نظامی، بلکه در میدانهایی که از جنگ نظامی سخت تر است ولی این میدان‌ها آبادانی کشور را به دنبال دارد💪 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
♨️راستی رفقا اگه نتونستید لایو رو ببینید میتونید در IGTV پیج نیمکت لایو ببینید😍 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مراسم دیشب نیمکتی ها در جوار حرم مطهر امام رضا علیه السلام به مناسبت 👆☺️ ⭕️ قَدَّر اللّه ان فلسطین سوف تحرر✌️ تقدیر خداوند این است که فلسطین آزاد خواهد شد💪 @nimkatt_ir 🇮🇷✨ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-گاهی وقتا احساس میکنم خیلی وظیفه هام سنگینه...😔 از پسش بر نمیام...😢💔 +بدونم از پسش بر نمیای رو دوش تو نمیزارم که!😌 از پسش بر میای من مطمئنم💪 🌊 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این شب را بدانید😇 🔸روایت زنده کردن یک شب 🤩 شب عید فطر، خدا دوبرابر کل ماه رمضون میبخشه😍 انقد که فرشته ها اعتراض میکنن...😅 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
عیدتون مبااااااارک رفقای نیمکتی😍😁 خداوندا خروج از ماه مبارک رمضان را برابر با خروج از هرچه ناپاکی ست قرار ده و ما را در شمار آنان جای بده که هر زمان به اعمالشان می‌نگریم و لبخند میزنی😌 ♨️عید فطر مبارک🎉 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
کار من به جایی رسید که تمام کارهای هادی برایم جالب شده بود و ناخودآگاه از او تقلید می‌کردم. 😌تغییر من شروع شد.تغییری که باعث شد بچه‌ها بیشتر به سمتم بیایند...👬🏽هرچند هنوز هم نقص زیادی داشتم تا آن روز که آخرین مرز بین ما نیز شکست...🤔 آن روز ناهار قورمه سبزی داشتیم،من وسط روز چیزی خورده بودم و اشتها نداشتم.🥣🥗هادی در مدت کوتاهی غذایش را تمام کرد و بعد به من که در حال جمع کردن ظرفم بودم نگاه کرد و با خوشحالی گفت:بقیه‌ش رو نمیخوری؟😋 سر تکان دادم و گفتم:نه! با خوشحالی پرسید:میشه من بخورم؟😍 تعجب کردم.مثل برق گرفته‌ها سر تکان دادم و گفتم:مشکلی نیست،بخور ولی...😲 با خوشحالی ظرفم را برداشت و شروع به خوردن کرد.من مات و مبهوت بهش نگاه می‌کردم.😳در استرالیا حتی اگر دستم به غذای یک سفید میخورد جوری با من برخورد میکرد که انگار در غذایش آشغال ریختم،اما حالا هادی داشت ته‌ مانده غذای من را می‌خورد.🤯 وسایلم را جمع کردم و از سلف بیرون آمدم.گریه‌ام‌گرفته بود.قدرتی برای کنترل اشک‌هایم نداشتم.😭 حال عجیبی داشتم.حسی که قابل وصف نبود.چیزی درون من شکسته بود.تمام سال‌های زندگی‌ام از جلو چشمانم عبور میکرد و تمام باورهایم نسبت به دنیا و انسان‌ها فروریخته بود.تمام عمر از درون حس حقارت میکردم.تمام عمر از رنگ پوستم‌و دنیایی که در آن زندگی می‌کردم متنفر بودم اما حالا...🙅🏾‍♂️ قلبم به روی خدا باز شده بود.❤برای اولین بار حس میکردم که من هم یک انسانم و حق زندگی دارم.💪🏾برای اولین بار هیچ رنگی را حس نمیکردم و تمام وجودم فقط رنگ خدا را گرفته بود.گوشه خلوتی پیدا کردم و ساعت‌ها گریه کردم...😭از عمق وجود خدا را حس میکردم.شب که شد،وضو گرفتم و به جمع بچه‌ها در صف نماز پیوستم.بچه‌ها با تعجب به من نگاه میکردند.😳این نماز اولین نماز من بود...برای من دیگر بندگی به منزله بردگی نبود.من خدا را از عمق وجودم پذیرفته بودم.خدا به وجود من عزت بخشیده بود...😌 دیگر از بندگی و تعظیم کردن خجالت نمیکشیدم...من بزرگ شده بودم همانطور که هادی در چشمم بزرگ شده بود. بی توجه به تعجب بچه‌ها قامت بستم‌...الله اکبر...اولین نماز من شروع شد.اولین رکوع و اولین سجده...با هر الله اکبر کوهی از آرامش به وجودم تزریق می‌شد.نماز تمام شد.قدرت عجیبی را حس میکردم که تابحال تجربه‌اش نکرده بودم.بی توجه به همه سجده شکر طولانی بجا آوردم.از درون احساس عزت و قدرت میکردم...🤲🏽 سر از سجده که برداشتم،دست آشنایی به سمتم دراز شد و گفت:قبول باشه...🤝🏽 تازه متوجه هادی شدم.تمام مدت کنار من بود.چشم‌هایش سرخ شده بود.لبخندی زدم و دستانش را در دستم فشردم.دستش را بوسید و به پیشانی‌اش زد...😊 با صدای الله اکبر امام جماعت به خودم آمدم.نماز عشا شروع شد...👌🏽 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 عالم بر اساس ایمان به خدا خلق شده. خداوند ایمان و باور داشتن را دوست دارد و به افرادی که باور دارند عنایت می کند.😍 💠 ما هرصبح كه بیدار می شویم با كارها و حرف هایمان تقديرمان را انتخاب می كنيم. این نکات از قانون جذب نيست! قوانین جذب برای ذهن است که ذهن خود ابزاری برای روح است و این نکات هم برای توانایی های روح است نه ذهن.✨ امروزه به اشتباه به جای قدرت روح می گویند قانون جذب و به جای قدرت الهی می گویند قدرت كائنات!🙄 💠 خداوند همیشه به دلت نگاه می كند. اگر دلت پر از حسادت، نا اميدی و نارضایتی باشد. خدا برایت متناسب با همان ها تقدیرت را رقم می زند. گندم از گندم برويد جو ز جو! 💠 خوش سليقه باش! خوبی ها را انتخاب کن تا خدا هم برایت خیر و خوبی رقم بزند! بجای حسادت محبت، ايثار، خوش رويی را انتخاب كن و آن وقت ببین خدا چه تقدیر خوبی برایت رقم می زند! 😍😁 😌 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
همیشه لحظه خداحافظیـ👋🏻 صاحبخونه دم در🚪 ایستاده و به مهمونش لبخنـــ😍ــد میزنه لبخند خدا گوارایتان❤️ 🌱عید فطر مبارک🌱 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️هنوزم به یه معجزه دلخوشم...😍 منو نه به چشم گناهای من، به چشم خدایی ت برانداز کن❤️☺️ @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ حاج حسین یکتا: خون حاج قاسم کلید فتح قدس خواهد بود و این کلید از آن جنس کلیدها نیست که نچرخد ؛ خواهید دید...🇮🇷🇵🇸 . الحاج حسين يكتا: دم الحاج قاسم هو مفتاح غزو القدس ، وهذا المفتاح ليس من النوع الذي لا يتحول ؛ سوف ترى ... . ⭕وقتی که کار به دهه هشتادی ها سپرده شد ...😎✌ حاشیه نگاری گفتگوی زنده با نوجوان مجاهد فلسطینی عزالدین حامد از نوار غزه در جوار حرم امام رضا علیه السلام @nimkatt_ir 🇮🇷✨
♨️رفیق نیمکتی من😉 ✅تو زندگی خیلی مهمه که "چطوری" زندگی میکنی🙃 ⭕️زندگیت برای چه هدفی طی میشه؟ ⭕️هر از گاهی وایسا و از خودت بپرس کجای زندگیم؟ به کجا قراره برسم...؟🤔 به قول شهید حججی سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه😍 اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری میکنه🙃 💫 😍 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
♨️وَاَجِبْ یا رَحیمُ دَعوَتی ای مهربان☺️ خواسته هایم را سین کن... 😍 💫 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
آن شب تا صبح خوابم نبرد.😴حس گرمای عجیبی وجودم را پر کرده بود.آرامشی که هرگز تجربه نکرده بودم.😌حس می‌کردم بین من و خدا یک پرده نازک است و فقط کافیست تا من دستم را بلند کنم و پرده را کنار بزنم.تازه مفهوم تمام حرف‌هایی را که روزی بهشان پوزخند می‌زدم، درک می‌کردم. خدا را میتوان با عقل اثبات کرد اما خدا را نمیتوان با عقل شناخت چون در وادی معرفت عقل‌ها حیرانند...🧡 تازه مفهموم عشق به خدا و اهل بیت در من شکل گرفته بود...🙂 من با عقل به دنبال اسلام آمده بودم اما همین عقل با تمام‌شناختی که به من داد،یک‌سال‌و‌نیم بین من و خدا ایستاد...چه بسیار افرادی که با عقل به شناخت خدا رسیده‌اند اما نفسشان مانع از پذیرش حقیقت درونشان شد.😔 آن‌روز دو زانو جلو هادی ایستادم و از او خواستم استادم بشود.گفتم:بهم یاد بده هادی!بنده بودن رو بهم یاد بده.تو هم مثل من تازه مسلمان هستی اما کاری کردی که حتی اساتید هم تو را تحسین میکنند!استاد من باش...🤗 خیلی خجالت کشید. سرش را پایین انداخت و گفت: من چیزی بلد نیستم!فقط سعی کردم به چیزهایی که یاد گرفتم عمل کنم!😓 از توی وسایلش،دفترچه‌ای برداشت و به من داد.سپس گفت: من این روش رو بعد از خوندن ۴۰ حدیث امام خمینی پیدا کردم.📚 دفترچه را گرفتم... دفتر ۳ بخش بود. اول کمبودهایی که باید اصلاح می‌شد، دوم خصلتهای مثبتی که باید ایجاد میشد، و سوم بررسی موانعی که مانع رسیدن به اهداف میشد. 📙📘📗 هادی گفت: من هر نکته اخلاقی رو که در احادیث دیدم یادداشت کردم و چهله گرفتم. اوایل موانع زیادی سد راهم میشد اما به مرور این چهله گرفتن‌ها عادی شد.فقط کافیه شجاع باشی و نترسی... خندیدم و گفتم:من مرد روزهای سختم.از شکست نمیترسم!😄 یهو چیزی به ذهنم رسید و از هادی پرسیدم:هادی، تو کی اسمت رو عوض کردی؟منم یک اسم اسلامی می‌خوام...😊 با حالت خاصی گفت:چه عالی!یه اسم خوب برات سراغ دارم،امیدوارم خوشت بیاد...😃 حسابی کنجاویم تحریک شد.پرسیدم:پیشنهادت چیه؟ گفت: "جَون" با تعجب گفتم:جَون؟!من تا حالا این اسم رو نشنیده بودم!🤔 هادی گفت:جَون اسم غلام سیاه‌پوست امام حسینه! اون بدن بدبویی داشته و برای همین همیشه مسخره می‌شده.تو صحرای کربلا وقتی امام حسین جون رو آزاد میکنن و بهش میگن میتونی بری، جَون حاضر به ترک امام نمیشه و میگه:به خدا سوگند از شما جدا نمیشم تا اینکه خون سیاهم با خون شما پیوند بخوره.امام هم در حقش دعا میکنن.الان هم جزو ۷۲ شهید کربلاست...تو وجه اشتراک زیادی با جَون داری...🙃🙂 سرم را پایین انداختم.راست می‌گفت.من هم سیاه بودم و هم معنی فامیلم راسو بود... هادی با نگرانی گفت:ناراحت شدی؟😕 سرم را بالا آوردم و گفتم:نه!اتفاقا برای اولین بار خوشحالم...🙂 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 روح وقتی ایمان به خدا پیدا کند توانایی هایش آشکار می شود.☺️💪 💠 با انگیزه های ساده و کوچک روح را قانع نکنید. مثلا انگیزه تان برای درس خواندن فقط دیپلم گرفتن، دانشگاه رفتن، لیسانس و...  نباشد. تا كی می خواهيم با اين انگیزه های کوچک به روح وعده بدهيم؟😕 برای هركس به طبع سنش اين وعده ها هست. مثلا برای بزرگ تر ها به پول رسيدن و... توجه کرده اید چرا حتی بعضی كسانی كه خیلی پولدار هستند خودكشی می كنند؟ کسی که همه چيز دارد ديگر چرا؟ مشكلش چيست؟🤔 💠 وای به حال اينكه محروميت ها از ما گرفته بشود و حل بشود! اگر انگيزه حركتت فقط رفع محروميت ها شود روح ضعیف و سرخورده می شود. بعد كه محروميت ها رفع بشود دیگر هیچ چیز، جذابیتی برای روح ندارد!😕 💠 رسیدن به جذابیت های دنیایی، انگيزه كافی و درونی برای تو نيست! پس انگیزه ای که اگر در آن رشد کنیم دیگر متوقف و تمام نمی شود چيست؟ 😌 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدین تو اینستا چه استوریای جذابی میزارن؟ 😍😁 تو این آموزش یاد میگیریم چطوری یه استوری شیشه ای درست کنیم😃 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
از آن روز به بعد،با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش می‌کردم...☺️ در تمام کلاس‌ها و جلساتی که به دین مربوط می‌شد شرکت می‌کردم.تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی را یادداشت میکردم...شب‌ها هم از هادی می‌خواستم تا هرچیزی را که از اخلاق و معرفت می‌داند برایم بگوید.زیرا هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگو‌برداری کرده بود...🙂 کم‌کم رقابت شیرینی بین ما شکل گرفت...والسابقون شده بودیم.هادی می‌گفت: آدم زرنگ کسی است که در راه رضای خدا از دیگران سبقت بگیرد. و من هم وارد این رقابت شدم... با یک بسم‌الله و یک قربه‌ الی الله...😌 وقتی چشم باز کردم، در آینه یک آدم جدید را دیدم.کمال همنشین در من اثر کرده بود...😍 دوستی من و هادی آنقدر قوی شد که در روز عیدغدیر با هم عقد اخوت بستیم. پیمانی که ناگسستنی بود...🤝 بعد از عقد اخوت بود که خیلی چیز‌ها را درمورد هادی فهمیدم...🙂 حدسم در مورد پولدار بودنش درست بود اما چیزی که خیلی برایم عجیب بود، خانواده هادی بود...🙄 باورم نمی‌شد!هادی پسر یکی از بزرگترین سیاستمداران جهان بود...😕 به راحتی به ۱۰ زبان زنده دنیا صحبت می‌کرد و به بیشتر کشورهای زنده دنیا سفر کرده بود.بعد از مسلمان شدن و مدتی تقیه، بلاخره همه‌چیز لو می‌رود و پدر هادی خیلی سعی میکند تا او را منصرف کند.اما هادی حاضر به تغییر مسیر نمیشود و پدرش هم از ترس آبرویش، با یک پاسپورت جعلی و رایزنی محرمانه با دولت ایران، او را برای تحصیل به ایران می‌فرستد...هادی قصد داشت بعد از اتمام تحصیلش به کشور خودش برگردد و مبلغ دین اسلام شود...☺️ بهش گفتم: چرا همینجا تو ایران نمیمونی؟🧐 گفت:شاید پدرم بخاطر حفظ موقعیتش من رو به ایران فرستاد اما من شرمنده خدا هستم...🙁 پدر من جزو افرادیه که محرمانه علیه اسلام برنامه ریزی میکنه.اون برای حفظ جان پسرش به ایران اعتماد میکنه اما به خاطر منافع سیاسی خودش این حقیقت رو نادیده میگیره...😔 وظیفه من اینه که برگردم!حتی اگه با برگشتنم، پدرم مجبور شه با دست‌های خودش حکم‌ مرگم رو امضا کنه🙂 تازه می‌فهمیدم چرا روز اول من رو با هادی در یک اتاق قرار دادند...هر دوی ما مسیر نامشخص و دشواری را پیش رو داشتیم. مسیری که آینده مشخصی نداشت...هدفی که به قیمت جان ما بود. من با هدف دیگری به ایران آمده بودم اما حالا هدف بزرگتر و والاتری در من شکل گرفته بود💪🏾 امروز هدف من، نه تنها نجات بومی‌ها، بلکه نجات استرالیاست...😌 و من اینبار میخواستم حسینی بشوم، برای خمینی شدن، باید حسینی شد... @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 حديث: هيچ عملی به اندازه خدمت به خلق انسان را به خدا نزديک نمی كند. (بعد از انجام واجبات و ترک محرمات. چون اول بايد جزء خدا پرستان باشی. زیرا خدا پاداش کارهای خوب كسانی كه به خدا شرک می ورزند يا از سران كفر هستند يا اصلا كاری به خدا ندارند را در همين دنيا با نعمت های مختلف می دهد يا اینکه مرگشان را ساده می گيرد). 💠 خداوند تک تک ما را برای رسالتی خلق کرده! در كنار ايمان به خدا به خودت ایمان بیاور.💪 💠 وقتی به ايمان به خدا رسيدی، روحت تازه می شود... تازه می تواند حركت كند🙂 ↩️ انگیزه مان برای تقویت روح چه باشد؟ طبق حديث: جوان ها در آخر الزمان بايد زمينه ساز ظهور مهدی فاطمه زهرا(س) بشوند! حالا با اين انگيزه برو زندگی كن و سعی کن يار حضرت(عج) باشی. 💠 شش ماه با ایمان زندگی کن. ببین خسته می شوی؟ 💠 آنقدر برای ظهور حضرت(عج) تلاش کنید كه وقتی آقا(عج) ظهور کرد بگویید آنقدری كه جان داشتم برای ظهور تلاش كردم...🙃 💠 ايمان خستگی را از بین می برد. قدرتت فوق العاده می شود.💪 😌 @nimkatt_ir 🇮🇷✨