فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 #نغمه_دونی
سرود دوازدهم
گنجشک کوچولو
اگه دنبال شعرهای قشنگ برای آموزش به نی نی هستی...👶
کانال نینی دونی رو دنبال کن😉👇
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهارت_دونی
جلسه بیست و سوم
آموزش درست کردن لاک پشت با شونه تخم مرغ
🐢
برای استفاده رایگان از کلاس زبان ٬ قصه های شبانه ٬آموزش کاردستی و نقاشی ٬ کارتون٬سرود و شعر کودکانه٬ نکات تربیتی کودک و یه عالمه مطالب مفید دیگه کانال نی نی دونی رو دنبال کن👇
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝.mp3
472.9K
پیامبر اکرم ص
هرکس فرزندش را از کودکی تربیت کند تا او بتواند بگویید لا اله الا الله خداوند از او حساب نخواهد کشید..
👼سلام صبحتون بخیر👼
🌻 جمعه 31 شهریور 1402🌻
#عکس_دونی
این کانال رو از دست نده👇
قرآن، آموزش زبان, قصه های شبونه، نقاشی، کاردستی، کارتون، سرود،روانشناسی کودک و کلی اتفاق جذاب دیگه...
@ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای همه دارو ندارم...
#دخترِ_تراز
.
.
🅽🅸🅽🅸🅳🅾🅽🅸👶نینیدونی
درنگی تا فرزندان صالح...
👇🌱👇🌱
@Ninidoni
41.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_دونی 📺
مثل نامه
این قسمت : شاعر دَغَل
.
.
با بهترین و آموزنده ترین انیمیشن ها کنارتون هستیم، در کانال نینیدونی 👇
@Ninidoni
🍏 #سلامت_دونی
✅ #تدابیر_پاییر_برای_کودک
داریم کم کم به فصل پاییز نزدیک می شیم تدابیر پاییز برای کودک در طب اسلامی رو براتون آوردیم.
🍂 پرهیز از حمام کردن کودک با آب سرد
🍂 پرهیز از خوابیدن در مکانها و زمینهای سرد مانند سنگ و سرامیک
🍂 پوشاندن سر کودک با کلاه یا روسری نازک هنگام خواب (مخصوصاً در کودکانی که زیاد سرما میخورند)
🍂 پرهیز از شرایط ایجاد کننده اضطراب و غم و اندوه برای کودک
🍂 فراهم کردن زمینه و شرایط شور و شادی و نشاط برای کودک
(چون پاییز فصل افزایش سوداست و باید از هر طریق ممکن زمینه افزایش سودا که منشا بیماریهای مختلف هست رو کم کنیم😊)
اگه برای نینی سلامتی میخوای....
کانال نینی دونی رو از دست نده😉👇
.
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Ejraye Goroohi - Booye Mahe Mehr (320).mp3
4.23M
🎼 #نغمه_دونی
سرود سیزدهم
بازآمد بوی ماه مدرسه
اگه دنبال شعرهای قشنگ برای آموزش به نی نی هستی...👶
کانال نینی دونی رو دنبال کن😉👇
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهارت_دونی
جلسه بیست و چهارم
آموزش درست کردن خانه بادکنکی با در بطری و مقوا
🏠🎈☁️
برای استفاده رایگان از کلاس زبان ٬ قصه های شبانه ٬آموزش کاردستی و نقاشی ٬ کارتون٬سرود و شعر کودکانه٬ نکات تربیتی کودک و یه عالمه مطالب مفید دیگه کانال نی نی دونی رو دنبال کن👇
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚#قصه_دونی
قصه ی امشب: مدرسه نرفتن
💫 به نام خدا💫
کوچولوهای مهربونم سلام داستان امشب رو بصورت متن براتون آماده کردم که مامانای مهربونتون باصدای قشنگشون برای شما وقت خوابیدن بخونن امیدوارم دوستش داشته باشید.🌺🌻
مرسی که همراه کانال ninidoni@ هستین💎🌸🌼
یکی بود یکی نبود غیراز خدای مهربون هیچکس نبود...
زری یک دختر کوچولو بود. این حرف را خواهر و برادرش که از او بزرگ تر بودند، می زدند. آنها به او می گفتند: تو خیلی کوچولویی! نمی توانی این کار را انجام بدهی. تو خیلی کوچولویی! نمی توانی آنجا بروی.
زری از این حرف ها خیلی ناراحت میشد. او از کوچولو بودن ،اصلا خوشحال نبود.
این روزها هم بیشتر ناراحت بود. چون خواهر و برادرش از چند وقت پیش خودشان را برای رفتن به مدرسه آماده کرده بودند. آنها کیف خریده بودند، دفترهای تمیز خریده بودند، لباس هایشان را مرتب کرده بودند و یک عالم کارهای خوب دیگر انجام داده بودند که زری همه آن کارها را دوست داشت.
زری هم دلش می خواست به مدرسه برود تا بتواند کیف بخرد، دفترهای تمیز داشته باشد، کتاب هایش را ورق بزند، مداد سیاه داشته باشد و خیلی کارهایی را که خواهر و برادرش انجام داده بودند، او هم انجام بدهد. اما وقتی می گفت: «من می خواهم به مدرسه بروم!»
خواهرش می گفت: «تو خیلی کوچکی!» برادرش می گفت: «تو هنوز به اندازه ی کافی بزرگ نشدی!»
حتی پدر و مادرش می گفتند:« باید تا سال دیگر صبر کنی! وقتی بزرگ تر شدی می توانی به مدرسه بروی.»
وقتی روز اول مهر شد، خواهرش کیفش را روی دوشش انداخت و به مدرسه رفت.
برادرش هم کیفش را به دست گرفت و با خوشحالی به مدرسه رفت. اما زری چون کوچک بود و سنش برای رفتن به مدرسه کم بود، در خانه تک و تنها ماند. زری ناراحت بود. آن روز نمی دانست در خانه چه کار کند. حوصله اش سر رفته بود. برای همین با مادرش هیچ حرفی نزد دلش خیلی گرفته بود.
بعدازظهر، وقتی برادر و خواهرش از مدرسه برگشتند، با خوشحالی گفتند: «سلام! ما برگشتیم!»
زری جواب سلام آنها را نداد. مادر پرسید: «مدرسه خوب بود؟ خوش گذشت؟»
زری چیزی نپرسید. هرچه خواهر و برادرش از مدرسه حرف زدند، او چیزی نگفت. دلش نمیخواست باکسی حرف بزند. تا شب هم با کسی حرف نزد. فردای آن روز هم با کسی حرف نزد. همه فهمیدند که اتفاقی افتاده است.
مادر پرسید: «از چیزی ناراحتی؟»
خواهر گفت: می خواهی عکس های کتاب مرا ببینی؟»
برادر گفت: «می خواهی در دفتر من نقاشی کنی؟»
پدر پرسید: «حالت خوب است؟»
ناگهان زری گریه اش گرفت و همه ماجرا را تعریف کرد. گفت که چقدر از اینکه کوچک است و نمی تواند به مدرسه برود ناراحت است. گفت که دوست دارد کیف و کتاب و دفتر داشته باشد و بتواند با دوستانش بازی کند.
پدر و مادر و خواهر و برادرش ساکت شدند و فکر کردند. آنها دوست نداشتند زری را غمگین و ناراحت ببینند. اما چه کار می توانستند بکنند؟ آخر سن زری کم بود و باید یک سال صبر می کرد تا بتواند به کلاس اول برود.
آن شب هم گذشت. صبح روز بعد دوباره زری تک و تنها ماند. او با خودش فکر می کرد که خواهر و برادرش در مدرسه چه می کنند و چه کارهایی انجام میدهند.
نزدیک ظهر زنگ خانه آنها چندبار محکم به صدا در آمد. انگار یک نفر دستش را روی زنگ گذاشته باشد. مادر باعجله به طرف در رفت و در را باز کرد. خواهرش بود. او با عجله کیفش را گوشه ای انداخت و در حیاط فریاد زد: «یک خبر خوب دارم. یک خبر خوب دارم. برای زری یک خبر خوب دارم.»
زری با تعجب به خواهرش نگاه کرد.
خواهرش به طرف او آمد و گفت: «مدرسه ما کلاس آمادگی گذاشته است. مدیر دبستان گفت اگر خواهر یا برادر کوچولویی داریم که سال دیگر باید به مدرسه برود، می تواند به کلاس بیاید.»
زری باز هم با تعجب به خواهرش نگاه کرد. خواهرش گفت: «شنیدی زری؟ تو می تونی با من به مدرسه بیایی و به کلاس آمادگی بری»
زری پرسید: «کلاس آمادگی یعنی چه؟»
خواهرش جواب داد: «بچه هایی که سال دیگر به مدرسه می روند، می توانند در کلاس آمادگی اسم نویسی کنند. این طوری آنها برای کلاس اول دبستان بهتر آماده می شوند.»
زری باور نمی کرد. با تعجب گفت : «اما من که کیف ندارم. دفتر ندارم. لباس هایم را تمیز نکرده ام.»
مادر که خوشحال و خندان بود، جلو آمد و گفت: «ناراحت نباش! بعداز ظهر با هم بیرون می رویم و همه اینها را برایت می خریم.»
زری هنوز هم باور نمی کرد. یعنی می توانست به مدرسه برود؟ می توانست کیف و کتاب داشته باشد و هر روز صبح با خواهرش به مدرسه برود؟ خودش را در بغل خواهرش انداخت. او را بوسید و گفت: تو بهترین خواهر دنیا هستی.» خواهرش هم زری را بوسید و گفت: «تو هم بهترین خواهر کوچولوی دنیا هستی.»
اگه دنبال قصه برای نینی میگردی ...🥱😴
هرشب کانال نینی دونی رو چک کن😉👇
.
@Ninidoni
ayat_el_kursi_omar.mp3
3.02M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمتون به جمال این کوچولوی زیبا روشن
#پسرِ_تراز
.
.
🅽🅸🅽🅸🅳🅾🅽🅸👶نینیدونی
درنگی تا فرزندان صالح...
👇🌱👇🌱
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_دونی 📺
مثل نامه
این قسمت : باران و نادان
.
.
با بهترین و آموزنده ترین انیمیشن ها کنارتون هستیم، در کانال نینیدونی 👇
@Ninidoni
🍏 #سلامت_دونی
✅ #اضطراب_کودک
🔰•⇦ اضطراب و نگرانی سیستم ایمنی بدن کودک و حتی بزرگسال را بشدت ضعیف می کند
✅ از طرفی خنده و شادی، باعث تحریک بیشتر روده ها شده و دفع مواد زائد را تسهیل کرده باعث سلامتی بیشتر بچه ها میشود
😄از هر فرصتی برای خنداندن کودکان این فرشته های آسمانی استفاده کنید...
اگه برای نینی سلامتی میخوای....
کانال نینی دونی رو از دست نده😉👇
.
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچی نمیگم، فقط و فقط نگاه کن
اگه دلت لرزید، مارو هم دعا کن
#دخترِ_تراز
.
.
🅽🅸🅽🅸🅳🅾🅽🅸👶نینیدونی
یه همچین دختری داشتن چیزی جز لطف خداست؟!
👇🌱👇🌱
@Ninidoni