eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
60 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
نیَّت
یحیی سنوار: من می‌گویم بزرگترین هدیه‌ای که ممکن است دشمن و اشغالگران به من هدیه کنند این است که من ر
ایشون رو دوس دارم از قدیم تا همین الان و حقیقتا حس میکنم شیعه هستند وتقیه میکنند روح نورانی ایشون و روح کلماتشون از حرارت قلبشون میگه ، امیدوارم به شهادت نرسیده باشه 😔
هدایت شده از  نیَّت
نیَّت
قرار عاشقی منتظران غروب جمعه ها ساعت ۱۷:۰۰ #شهریار_میدان_شهدای_گمنام #نیت_استغاثه #اللهم_عجل_لولیک_ا
فردا کمک های نقدی و طلا جواهر اگر ایثار خواستید کنید با خودتون بیارید
📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان نوزدهم: خاک های نرم کوشک، یادگار برونسی قسمت چهارم 🌹راوی: سید کاظم حسینی این دستور رو به تو دادم، تو هم وظیفه داری اجرا کنی، و حرف هم نزنی. لحنش جدی بود و قاطع. او هم انگار زده بود به آن درش. تا آن لحظه چنین برخوردی ازش ندیده بودم. توی شرایط بدی گیر کرده بودم. چاره ای جز انجام دستور نداشتم. دیگر لام تا کام حرفی نزدم. سینه خیز راه افتادم طرف سرستون. آن جا بلند شدم و برگشتم سمت راست. شروع کردم به شمردن قدم هام؛ یک، دو، سه، چهار... . با وجود مخدوش بودن فکر و ذهنم، سعی کردم دقیق بشمارم. سر بیست و پنج قدم، ایستادم. علامتی گذاشتم و آمدم سراغ گردان. همه را پشت سر خودم آوردم تا پای همان علامت. به دستور بعدی اش فکر کردم؛ رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. با کمک فرمانده گروهان ها و فرمانده دسته ها، گردان را حدود همان چهل متر، بردم جلو. یک دفعه دیدم خودش آمد. سید 🔹و چهار، پنج تا آرپی جی زن دیگر هم همراهش بودند. رو کرد به سید و پرسید: حاضری برای شلیک. گفت: بله حاج آقا. عبدالحسین گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر، شما ردّ انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف. پیرمرد انگار ماتش برده بود. آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا ! کجا رو بزنیم؟ گفت: شما چه کار داری که کجا رو بزنی؟ به همون طرف شلیک کن دیگه. به چهار، پنج تا آر پی جی زن دیگر هم گفت: شما هم صدای تکبیر رو که شنیدین، پشت سر سید به همون رو به رو شلیک کنین. رو کرد به من و ادامه داد: شما هم با بقیه بچه ها بلافاصله حمله رو شروع می کنین. من هنوز کوتاه نیامده بودم. به حالت التماس گفتم: بیا برگردیم حاجی، همه رو به کشتن می دی ها! خونسرد گفت: دیگه کار از این حرف ها گذشته. رو کرد به سید آر پی جی زن. گفت: آماده ای سید جان. پیرمرد گفت: آماده آماده. پرسید: قبضه رو از ضامن خارج کردی؟ گفت: بله حاج آقا. عبدالحسین سرش را بلند کرد رو به آسمان. این طرف و آن طرفش را جور خاصی نگاه کرد. دعایی هم زیر لب خواند. یک هو صدای نعره اش رفت به آسمان؛ الله اکبر! طوری گفت الله اکبر که گویی خواب همه زمین را می خواست بریزد به هم. پشت بندش سید فریاد زد: یا حسین؛ و شلیک کرد. گلوله اش خورد به یک نفربر که منفجر شد و روشنایی اش منطقه را گرفت. بلافاصله چهار، پنج تا گلوله دیگر هم زدند و پشت بندش، با صدای تکبیر بچه ها، حمله شروع شد. دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد. بعضی ها می خواستند دنبال عراقی ها بروند، عبدالحسین داد زد: بگردید دنبال تانک های T- 72 ، ما این همه راه رو فقط به خاطر اونا اومدیم. بالاخره هم رسیدیم به هدف، وقتی چشمم به آن تانک های پولادین افتاد، از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم. بچه ها هم کمی از من نداشتند در همان لحظه ها، از حرف هایی که به عبدالحسین زده بودم، احساس پشیمانی می کردم. افتادیم به جان تانک ها، توی آن بحبوحه، عبدالحسین رو کرد به سید و گفت: نگاه کن سید جان، این همون T- 72 هست که می گن گلوله به اش اثر نمی کنه. و یک آرپی جی زد به طرف یکی شان که کمانه کرد. بچه های دیگر هم همین مشکل را داشتند کمی بعد آمدند پیش او. به اعتراض گفتند: ما می زنیم به این تانک ها، ولی همه اش کمانه می کنه، چه کار کنیم؟ به شوخی  و جدی گفت: پس خداوند عالم شما رو ساخته برای چی؟ خوب بپر بالای تانک و نارنجک بنداز تو برجکش، برو از فاصله نزدیک بزن به شنی هاش. خودش یک آرپی جی گرفت و راه افتاد طرف تانک ها. همان طور که می رفت گفت: بالاخره اینها رو باید منفجر کنیم، چون علیه اسلام جمع شون کردن این جا... آن شب، دو گردان زرهی دشمن را کاملاً منهدم کردیم. وقتی برگشتیم دژ خودمان، اذان صبح بود. نماز را که خواندیم، از فرط خستگی، هر کس گوشه ای خوابید، من هم کنار عبدالحسین دراز کشیدم. در حالی که به راز دستورهای دیشب او فکر می کردم، خوابم برد. از شدت گرمای آفتاب، از خواب بیدار شدم. دو، سه ساعتی خوابیده بودم. هنوز احساس خستگی می کردم که عبدالحسین صدام زد. زود گفتم: جانم، کار داری باهام؟ به بغل گردنش اشاره کرد و مثل کسی که دارد درد می کشد، گفت: اینو بکن. تازه متوجه یک تکه کلوخ شدم، چسبیده بود به گردنش، یعنی توی گوشت و پوستش فرو رفته بود! یک آن ماتم برد. با تعجب گفتم: این دیگه چیه؟ گفت: از بس که خسته بودم هوای زیر سرم رو نداشتم، این کلوخه چسبیده به گردنم و منم نفهمیدم، حالا هم به این حال و روز که می بینی، در اومده. به هر زحمتی بود، آن را کندم. دردش هم شدید بود، ولی به روی خودش نیاورد. ادامه دارد... 📍پاورقی 🔹پیرمردی بود از خراسان که در شلیک و هدف گیری با آرپی جی، مهارت زیادی داشت. @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
هدایت شده از چریک انقلابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اعلام خبر شهادت یحیی السنوار در جنین، کرانه باختری ‌‌‌ 📌به کانال بپیوندید 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2400125148C641b5bf1ba
نیَّت
🔴اعلام خبر شهادت یحیی السنوار در جنین، کرانه باختری ‌‌‌ ✍ #چریک_انقلابی 📌به کانال #چریک_انقلابی بپ
نوش جونت این استقامت ، این شهادت در لباس رزم آقا یحیی به شما با تمام وجود افتخار میکنم ❤️ شهادت گوارای وجودت مرد خدا
نیَّت
نوش جونت این استقامت ، این شهادت در لباس رزم آقا یحیی به شما با تمام وجود افتخار میکنم ❤️ شهادت گوا
رهبر یک گروه در میدان مبارزه به شهادت برسه اوج حماسه است ، یاد این جمله اش میفتم که میگه ما تسلیم نمیشیم یا پیروز میشویم یا کربلا رخ میدهد، و اقتدا کرد به ارباب بی کفن ✅ قطعا خون شهید بی جواب نمی‌مونه پیروز هستیم
نیَّت
رهبر یک گروه در میدان مبارزه به شهادت برسه اوج حماسه است ، یاد این جمله اش میفتم که میگه ما تسلیم نم
دوسش داشتم واقعا حس میکردم شیعه بود الآنم که اینطوری رفت اقتدا کرد به ارباب
در این عالم سری است که جز با بهای خون فاش نمیشود
هدایت شده از  نیَّت
1_2148997264.mp3
4.09M
بسم الله النور صدای سید اهل قلم نفس پاک دم گوش میزاری صدبار گوش بدی تکرار نمیشه بنظرم این صوت کنید ماهی یکبار گوش بدید پ ن: شهدای دفاع مقدس برای من انسانهای دیگری در طول تاریخ دنیاهستند که مانند ستاره میدرخشند، بهترین زمان خود که اصحاب امام حسین علیه السلام هستند و شهدای بعدی انقلاب و آری ای عزیز جامانده بدان حیات عند رب یعنی با زندگی کن در دنیا آخرت نیز هستی خدایا میشه بخاطر سلام الله علیها گناهان رو ندید بگیری شتر دیدی ندیدی نگاه خاص کنی کاش به بیام این جنس بنجلم بخری... 😭💔 @niyat135
مراسم استغاثه فردا رو به روح شهید سنوار تقدیم میکنیم باذن الله قرار عاشقی ساعت ۱۷ میدان شهدای گمنام
فردا تو رو حضرت عباس با نیت بیاید تورو خدا خسته بیاید خدایا صاحب مارو برسون 😭
قربون دلت برم آقاجون آی خدا 😭
نیَّت
دوسش داشتم واقعا حس میکردم شیعه بود الآنم که اینطوری رفت اقتدا کرد به ارباب
تو جیب شهید یحیی سنوار تسبیح تربت بود به فیلم پخش شده در فضای مجازی دقت کنید فیلم حاوی صحنه های دلخراش داخل کانال قرار نمیدم شهادتت مبارک آقا یحیی
امشب اگر قسمت بشه چند خط روضه میخونم هدیه به شهید یحیی شب زیارتی رفت پیش ارباب راستش من نمیتونم اینو‌ نگم که ایشون قلبا اعتقاد دارم شیعه بود و تقیه میکرد قلب امام زمان داغداره باور کنید
یا زهرا 😭
تلنگر : کشیدن گوشواره‌ از گوش رقیه‌ها، شهادت علی‌اصغرها روی دست حسین‌ها، تکه تکه شدن علی‌اکبرها (علیهم‌السلام) ناله‌های جانسوز عزیز از دست داده‌ها کلّ یومٍ عاشورا و کلّ أرضٍ کربلا تل زینبیه به تصویر کشیده شده در عاشورای زمان‌مان، سهم من و تو چیست ؟ از بی‌خیال‌ها و غافلان و نشستگانیم؟ یا وسط میدانیم با هر آنچه که در توانمان داریم ؟! اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بحقِّ زینب سلام الله @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 یحیی سنوار سخنی از حضرت علی(ع) روایت می‌کند 🔹من این جمله از امام علی را خوب به خاطرم سپرده‌ام که گفت: 🔹دو روز در زندگی انسان هست، روزی که در آن مرگ سرنوشت تو نیست،و روزی که مرگ سرنوشت توست. 🔹من از روز اول نمی‌ترسم چون مرگ سرنوشتم نیست پس کسی نمی‌تواند به من آسیبی برساند. 🔹از روز دوم هم نمی‌ترسم چون اگر تقدیرم باشد نمی‌توانم از آن جلوگیری کنم.