50.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از بیداری ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ما به سوی میدان جنگ، پرواز میکنیم!
🔻این صدای آقاسیدعلی خامنهای است که در اولین نمازجمعه پس از آغاز جنگ تحمیلی، فریاد شهادتطلبی سر میداد:
شنیدم دستگاه تبلیغاتی مزدور عراق پیغام داده است و سخن پراکنده است که چرا آنها که میگویند خودشان به میدان نمیآیند و شنیدم اسم مرا آورده است.
ما میدان آمدنمان مانند میدان آمدن خائن و کافری چون صدام نیست؛ ما به سوی میدان جنگ پرواز میکنیم.(۱۳۵۹/۰۷/۰۴)
و حال پس از گذشت بیش ۴۴ سال، در میانهی نبرد با دشمن صهیونی، با حضور خود در #نمازجمعه تهران، میخواهد بار دیگر، عظمت اسلام و مسلمین را به رخ دشمنان بکشد.
👈🏻وعدهگاه حضور ما: مصلای تهران، روز جمعه، روز «اِبراز شهادتطلبیِ دستهجمعی» مردم ایران.
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
نیَّت
❌️ما به سوی میدان جنگ، پرواز میکنیم! 🔻این صدای آقاسیدعلی خامنهای است که در اولین نمازجمعه پس از آ
سید و عزیز ما رهبرم
ما ولایت شما رو اینطور فهمیدیم
تا پای جان باشما هستیم
و خدا تمام باقیمانده ی عمرم رو به شما بده
و ما ترکناک یابن فاطمه ❤️
#توییت | استاد علیرضا پناهیان:
اهم اهداف نماز جمعه ۱۳ مهر:
۱. تسلیت به داغدارترین عزادار سید مقاومت
۲. ثبتنام در فهرست مقدمهسازان ظهور
۳. عمل به نیمقرن شعار مرگ بر اسرائیل
۴. تامین هر چه بیشتر امنیت کشور
۵. تشکر از سپاه افتخار آفرین
۶. تشکر از همراهی دیپلماسی با میدان
۷. دریافت نقشه راه برای آینده جهادج
هدایت شده از بیداری ملت
❌شهروند ایرانی مخالف جمهوری اسلامی: اگر در ایران بودم قطعا در #نماز_جمعه فردا شرکت میکردم.
#جمعه_نصر
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
May 11
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان یازدهم:
اولین نفر
🌹راوی: محمد حسن شعبانی
قبل ازعملیات خیبر، جلسه ی مهمی گذاشتند.تمام فرماندهان رده بالا آمده بودند.یادم هست یکی شان رو کالک و نقشه داشت از محورهای مهم عملیات می گفت، در ضمن، کار یک یک فرماندهان عملیات را هم براشان توضیح می داد. در این مابین، نوبت رسید به عبدالحسین. خونسرد و طبیعی نشسته بود و داشت به حرف فرمانده گوش می داد. چون کار عبدالحسین مهم و حساس بود، حرفهای آن فرمانده هم به درازا کشید. یکدفعه عبدالحسین بلند شد و حرف او را قطع کرد. گفت: «اخوی این حرفها به درد ما نمی خوره!» چشمهام گرد شد.همه مات و مبهوت او را نگاه می کردند. تو جلسه ی به آن مهمی، انتظار هر حرفی داشتیم غیر از این یکی.
عبدالحسین به نقشه ها اشاره کرد و ادامه داد: «اینها دردی رو از برونسی دوا نمی کنه.» فرمانده با حالت جدی گفت: «یعنی چی حاج آقا؟! منظور شما رو نمی فهمم.»
عبدالحسین لبخندی زد و گفت: «ببخشین اگر جسارت نشه، می خوام بگم که شما برای کار من، فقط بگو کجا رو باید بگیرم؛ یعنی منطقه رو نشون بده، با قایق، با هرچی که هست منو ببر اون جا و بگو منطقه اینه، باید این جا رو بگیری.»
سکوت، فضای جلسه را گرفته بود.حتی آن فرمانده هم چیزی نمی گفت. ولی معلوم بود ناراحت شده. عبدالحسین باز خودش رشته کلام را بدست گرفت و گفت: «ما باید روی زمین کار کنیم، باید زمین عملیات رو با پوست و گوشتمون لمس کنیم؛ این طوری که شما از روی نقشه می گی برو پشت اتوبان بصره و اون جا چکار کن، و بعد هم از اون جا برو فلان منطقه؛ اینها به درد نمی خوره، باید محل رو مستقیم نشون بدی...»
آن روز کمی ناراحتی هم درست شد. ولی آخر عبدالحسین حرفش را به کرسی نشاند. هم قرار شد منطقه را از نزدیک ببینند، هم سه تا گردان در اختیارش گذاشتند. تو آن عملیات، به اعتقاد فرماندهان، او از همه موفقتر بود. رشادت عجیبی هم از خودش نشان داد. پا به پای بچه ها می آمد. گاهی کلاش دستش بود، گاهی تیربار، گاهی هم آرپی چی می زد. تکاورهای غول پیکر دشمن را هیچ وقت یادم نمی رود؛ آخرین حربه ی دشمن بود و آخرین سدش، جلوی سیل نیروهای ما. یکهو مثل مور و ملخ ریختند تو منطقه. اسلحه کوچکشان تیربار بود! بعضی هاشان خمپاره ی شصت را مثل یک بچه ی دو، سه ماهه گرفته بودند زیر بغلشان. یکی خمپاره را می گرفت و یکی دیگر هم با همان وضع شلیک می کرد. یعنی قبضه را زمین نمی گذاشتند! با دیدن آنها، قدرت الهی عبدالحسین انگار بیشتر شد. گرمتر از قبل شروع کرد به ریختن آتش. بچه ها هم از همین حال و هوا، روحیه می گرفتند و گرمتر می جنگیدند.
آخر کار هم حسابی از پس تکاورها برآمدیم؛ یا به درک واصل شدند و یا فرار را بر قرار ترجیح دادند. تو آن عملیات، بیشتر از آنکه انتظارش بود، پیشروی کردیم. برای همین از جناحین چپ و راستمان جلوتر افتادیم. تازه تو فکر استقرار و تثبیت منطقه بودیم که دستور عقب نشینی صادر شد. از نیروهای دیگر جلوتر رفته بودیم و هر آن خطر قیچی شدنمان بود. عبدالحسین زود دست به کار شد. عقب نشینی هم برای خودش معرکه ای بود، تو آن شرایط. تمام زحمتش رو دوش او سنگینی می کرد. با هر زحمتی که بود، نیروها را فرستاد عقب. خوب یادم هست؛ آخرین نفری که آمد عقب، خودعبدالحسین بود.
# ادامه دارد ...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
سلام بدلایلی نیستم صادقانه بگم نمیتونم فردا حضور پیدا کنم نماز جمعه که تشویق کنم بعد نیام نه بنده فردا نمیتونم حضور پیدا کنم
ولی به همه شما عزیزان توصیه میکنم
اولا با ماشینتون خالی نرید
دوما به همه توصیه کنید
فکر میکنم اگر بودم شهریار حداقل یک اتوبوس میگرفتم پنجاه نفر با خودم همراه میکردم
نمیگم پنجاه نفر پنج نفر باخودت فردا ببر به اندازه دایره ارتباطیت و وسع وجودیت موثر باش
نماز جمعه فردا نماز جمعه نصر است
من که نبودم در دفاع مقدس اما در این عمری که دارم در زمانی که حیات داشتم مهمترین نماز جمعه که دیدم فرداست،
و رهبری به میدان آمده و برای سلامتی ایشان صدقه بدید یا زهرا
#نماز_جمعه
🔴سخنگوی شورای سیاستگذاری ائمۀ جمعه: درهای مصلای تهران فردا از ۵:۳۰ صبح بهروی نمازگزاران باز میشود. شروع برنامهها از ساعت ۱۰:۳۰ صبح است. نمازگزاران زیرانداز و مهر همراه خود داشته باشند.
نیَّت
سلام بدلایلی نیستم صادقانه بگم نمیتونم فردا حضور پیدا کنم نماز جمعه که تشویق کنم بعد نیام نه بنده فر
@emad_55
۱۵ نفر جا دارند برای عزیزانی که وسیله نقلیه ندارند
هدایت شده از خبر فوری سراسری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️شیعه جنوب لبنان:در زیر آتش یهود، تو را ترک نکردم یا حسین
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari