eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
61 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
‌إِلَی مَتَی أَحَارُ فِیكَ یَا مَوْلایَ... تا به کی سرگردان و حیران آمدنت باشیم ، مولاجان اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
بی پناهان جز تو چه پناهی دارند؟ و پناه دهندگان بدون اذن تو چگونه می‌توانند پناهی باشند؟ ای پناه عالمیان پناهم میدهی؟ ای انیس غریبان به آغوشم میکشی ؟
دو بیماری : شَک و شِرک... قلب را نابود می کنند ؛ انقدر که...آرامش، آرزوی دست نيافتني قلبمان می شود. پیشگیری بهتر از درمانِ مراقب بیماریهای روح باشیم 🍃 @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
نیَّت
نهضت زنان باغیرت سرزمینم ایران ادامه دارد مردم بی نظیر ایران
یادبود و نهمین سالگرد شهادت شهید بیرق معظم یا ام‌البنین (س) محفل‌بسیجیان‌ورهروان‌شهداء سخنران: شیخ علی سلامت‌بخش بانوای: کربلایی محمد شعبانپور کربلایی حسن اکبری زمان/مکان: چهارشنبه، ۱۹ دی، ساعت ۱۹:۳۰ شهریار،کهنز، خیابان ۱۲متری شهید مطهری، بیت پدر شهید آژند
  📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان نود و شش : خلاصه ای از داستان تک ورها قسمت اول 🌹راوی : سیدکاظم حسینی گردان حر سال ۶۱ تشکیل شد‌ بعد از شکل گرفتن گردان ، رفتیم بُستان . بعد از کلی بحث و صحبت بنا شدخط چذابه و مالک را تحویل بگیریم .فرمانده تیپ گفت: شما سه روز برای شناسایی مهلت دارین .همان روز با ابراهیم امیر عباسی و مسئول خط و عبدالحسین رفتیم قرارگاه تیپ برای شناسایی اولیه . کارمون دو شب طول کشید. دیده بانی، نگهبانی،کمین‌ها و تمام منطقه را شناسایی کلی کردیم.فهمیدیم همه آن دور و اطراف، در تیرس دشمن است .روز سوم آمدیم عقب که گردان را آماده حرکت کنیم. دو سه روزی بود که عبدالحسین گرفته و دمغ نشان می‌داد . وقتی دلیلش رو پرسیدم گفت : عملیات فتح المبین که تموم شد، از خدا خواستم که دیگه تو این مسائل پدافندی و نگه داشتن خط نیفتیم. البته هرچی وظیفه باشه انجام میدیم .لحن صداش غمگین‌تر شد و گفت ؛ حالا مثل اینکه خداوند دعای ما رو مستجاب نفرموده ،حتماً صلاح نیست که ما تو این منطقه خط شکن باشیم .آن روز بعد از صبحانه ،به دستورش گردان را توی میدان صبحگاه جمع کردیم .رفت پشت تریبون ، چند آیه از قرآن خواند و درباره مسائل پدافند و این حرفها صحبت کرد .بعد از جلسه ، یک دفعه سر کله یک موتور از دور پیدا شد. نزدیک که شد دُرچه‌ای و مهندس امیرخانی را شناختم . دُرچه ای سریع از موتورآمد پایین و گفت: آقای برونسی نیروها را جمع کن ، براشون صحبت دارم. معلوم بود خبر مهمی دارد .تو فاصله چند دقیقه همه را جمع کردیم .ابتدای صحبت آن روزش را هنوز یادم هست .گفت :شما عزیزان ،گردانی رو تشکیل دادین که فرمانده اون ،اگر اراده کنه و به کوه بزنه ،کوه رو دو نیم می‌کنه.حسابی داشت از عبدالحسین تعریف می‌کرد. یک دفعه رفت سر اصل ماجرا گفت: خداوند به تیپ ما لطف کرده و ماموریت ویژه‌ای از طرف قرارگاه قدس به ما دادند .انشالله گردان شما تو این عملیات بتونه آبروی تیپ رو حفظ کنه. به صورت عبدالحسین نگاه کردم. اشکاش داشت می‌ریخت . با شوق بهش گفتم :دعات مستجاب شد حاجی ،باز هم خط شکن شدی . زود آماده حرکت شدیم. سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. قرارگاه که رسیدیم، تازه فهمیدیم که صحبت از یک عملیات بزرگ است .رفتیم طرف جنگل نورد و منطقه دُبِّ حَردان. آقای کلاه کج فرمانده تیپ آمد به استقبالمان . ساعت‌های ده یازده شب بود که همه ی کارها رو به راه شد . حالا باید منتظر دستور حمله می‌ماندیم. تو حال خودم بودم که از بیرون صدایی شنیدم. رفتم بیرون . حاجی کنار خاکریز ، چنان با سوز اشک می‌ریخت که آدم بی‌اختیار گریه‌اش می‌گرفت.گفتم : حاجی چی شده ؟ گفت : دلم می‌سوزه . به خط دُبِّ حَردان اشاره کرد و گفت: یادت هست اول جنگ با اسلحه " اُم یک و اُم دو "اومدیم اینجا . می‌دونی سید ، ناراحتیم از اینه که چرا ما باید بعد از دو سال ، همون جای قدیم باشیم غصه داره که این همه از خاک ما هنوز دست دشمن مونده .به حال و هواش همیشه غبطه میخوردم . اون شب هم تو سنگر فرماندهی، از بچه‌ها خواست که دعای توسل بخونیم .گفت : دعا کنید انشالله این عملیات پیروز بشه ، که باز دوباره نخوایم بعد از دو سال همین جا بمونیم ، یا خدای نکرده بریم عقب‌تر. آن شب را تا صبح منتظر دستور حمله ماندیم . حدود ۷ و ۸ صبح بود که آقای غلامپور از پشت بیسیم عبدالحسین، حرف زدو دستور حمله را داد. از لابه لای نیزارها رفتیم جلو . عجیب بود.حتی یک تیر هم به طرف ما شلیک نمی‌شد.تازه وقتی پا گذاشتیم روی دژ دشمن، دیدیم عراقی ها به سرعت باد و طوفان دارن فرار می‌کنند. یک دفعه عبدالحسین از گرد راه رسید . داد زد : پس چرا وایسادین شماها ؟ برین دنبالشون برین .تا ایستگاه حسینیه دنبالشان رفتیم و تا جایی که جا داشت ، ازشون اسیر گرفتیم و غنایم جنگی.تازه آنجا فهمیدیم کار اصلی رو بچه‌های تیپ ۲۱ امام رضا سلام الله علیه و نیروهای دیگر کردند . از سمت ایستگاه حسینیه، از کانون رد شده و دشمن را بریده بودند . در همان حیص و بیص تعقیب عراقی ها برخوردیم به بیست سی تا جنازه سوخته از شهدای مظلوم خودمان.فهمیدیم شب قبل نیروهای ما تو این منطقه اولش موفق نبودند . دشمن وحشیانه جنازه مطهر آنها را روی هم ریخته و آتش زده بود . تو ایستگاه حسینیه گردان را جمع و جور کردیم . هنوز نفسمان تازه نشده بود ، که سید هاشم درچه‌ای با عباس شاملو و غلامپور از گرد راه رسیدن . سید هاشم عبدالحسین رو بغل کرد و گفت: چه کار کردی آقای برونسی؟ میگن گردان کولاک کرده ! عبدالحسین خنده معنی‌داری کرد و گفت : نه برادر جان ،گردان برونسی خط را نشکسته . ما وقتی رسیدیم بچه‌های حزب الله به حول و قوه الهی خط را شکسته بودند . زحمت این ایستگاه حسینیه رو هم بچه‌های تیپ ۲۱ کشیدن و جاهای دیگر رو هم لشکر حضرت رسول صلوات الله علیه و نیروهای دیگه آزاد کردند . ادامه دارد ... @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
سلام شبتون بخیر ببخشید دیروقت پیام دادم میشه برای پدرم توکانال نیت دعاکنید
بسم الله النور ای عزیز وقتی دلها شدی یادت نره مقلب القلوب و دلها اگر در قلوب مردم جایی برای تو بود یادت نره این محبت ها خداست مواظب باش را نشکنی که خدا در قلبهای است پله بساز و برای کارهای خیر اما کسی رو‌ پله ی خود و از هیچ کسی برای بالا رفتن خودت استفاده نکن .... رفاقت مانند است یا دست بگیری باذن الله یا دستت را بگیرند و به سمت حرکت کنید درجا زدن ،توقف 📛 دستگیری است رفیق است پس در مسیر نور قدم بردار الرفیق ثم الطریق را با علیه السلام انتخاب کن ببین او چقدر است چقدر است چقدر است و بدان ریاست به پست و مقام به جایگاه ،پول و شهرت نیست در نگاه خدا رئیس القوم رئیس کسی است که از همه است همنشین نوکرها باش... ای برادر اگر‌ دور و ورت شد را بیشتر کن خودت رو گم نکنی تو برای و علی خلق شدی تو برای امامت خرج شدی تا انتظار ظهور شوی بدنیا آمدی و نوکر باذن الله ای مهاجر خسته دل تو شلوغی ها خدا رو کن وقتی ازت و تمجید میکنند زیر لب بگو من من را از بگیر من که میدانم چ خبر است و تو نیز ای ستار بدی ها بهتر از آنچه میگویند کن و بدیهایم رابپوشان... خدا اونی که تو تو شلوغی ها تو دلش میگه خدایا میخوامت خدایا تو هستی ازم ؟ به میام؟ آن مهربان خدا به موسی گفت پس زرنگ باش و در همه حال به یاد او باش در آخر اگر به جایی رسیدی یادت نره کجا بودی ازخاک و به خاک پس باش و چقدر لباس خاکی به می آمد 💔 ⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام شاه خراسان 💫 سلام حضرت سلطان 🤚♥️ تو را به جان جوادت ...✨ بگو که میخرمت ...💕 ⚘️ @niyat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"بهترین پناهگاه" «خَلَقتَهُ لَنا عِصمَةَ وَ مَلاذاً»  و چه خوب هوای ما رو داری آقاجان اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت