#اتاق_اشک
#مناجات_شب_جمعه
فاز دو ،خ کوثر، کوچه قلم غربی دوم. پ ۵۳۷.
ویژه برادران
ساعت ۲۰:۳۰
همراه با سفره اطعام
#اندیشه #برادران
منزل همتی
نیَّت
#اتاق_اشک #مناجات_شب_جمعه فاز دو ،خ کوثر، کوچه قلم غربی دوم. پ ۵۳۷. ویژه برادران ساعت ۲۰:۳۰ همراه ب
فردا پنجشنبه برگزار میشود
لوکیشن👇
بنام خدا
سلام
عید قربان مبارک 🌷
کاش میشد تعلقات غیر تو را ذبح کنم
کاش میشد رگ های شوم عفونی گناه را از قلبم قطع کنم
کاش میشد قربانی کنم هوای دلم را و تسلیم توباشم
و همه اینها فقط با کمک و عنایت توست
و من چگونه میتوانم اگر تو کمکم نکنی یا الله
#عید_قربان
#ذبح_نفس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_شمار_غدیر
#هشت_روز_تا_عید_غدیرخم
🔹️نبی اکرم صلوات الله علیه:
🔸️تو یاعلی(ع) همانند کعبه ی هستی که همه به سوی تو روی میآورند وبه تو نیازمند اند
و تو به سوی کسی روی نمی آوری و به کسی نیازی نداری.
منبع: اسد الغابه -ج۸_ص۳۱
#عید_غدیر
#غدیر_ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام چند وقتی کانال حبیب ایجاد شده و نمیدانم مدیر این کانال کیست ی روز دیدم عضو این کانال هستم خواستم بیام بیرون دیدم حالم رو خوب میکنه قطعا ایشون که بنده را عضو کانال کرده است این حقیر را میشناسد
خواستم ازش تشکر کنم
و بگم اعضای کانال #نیت
خیلی بهم پیام میدن که تو کانال نیت حالمون خوبه و تشکر میکنند بنده نیز در پیام رسان ایتا چند کانال دارم اما فقط پیام های این کانال را دوس دارم و
در کانال ایشون حال خوبی بهم دست میده
@habib_69
دمشون گرم
خواستم این کانال معرفی کنم
شاید برای شما هم مفید بود👇
@habib_69
👇👇👇👇👇👇👇👇
41.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹برای #امیرالمومنین چیکار میکنی⁉️
غدیر باید #نشون_بدی_شیعه_ای
نشون بدی محب مولایی💚
خداییش ی کاری برای عید ولایت بکن🙏
دل #حضرت_زهرا رو شادکن✅
#رزق_محرم_غدیر_بهت_میدن
#غدیر #عید_ولایت_و_امامت
@niyat135
May 11
نیَّت
🌷قسمت بیست ویکم🌷 #اسمتومصطفاست صدای ضجه هایش اشکم را در آورده بود و غذا از گلویم پایین نمیرفت.وقت
🌷قسمت بیست ودوم🌷
#اسمتومصطفاست
مدتی که گذشت و بدو بدوی مرا که دیدی،گفتی:(وای عزیز،وطیفه تو نیست با وضعیتی که داری غذا درست کنی! یکی رو پیدا کن بیاد کمکت! اصلا زنگ بزن غذا بیارن!)در دلم گفتم:چه بریز و بپاشی ! اونم با این وضع اقتصادی!
گاهی هم که مریض میشدم،زنگ میزدی به مامانم و مادرت:چه نشستید که سمیه مریضه،بیایین پیش عزیزم!
کم کم به این نتیجه رسیدم که باید از ان ها دور شویم.اصرار پشت اصرار که خانه مان را عوض کنیم و تو مانده بودی چرا؟
_دلت برای مامانت اینا تنگ میشه ها !
_نمیشه!
میخواستم با دوری از آن ها به تو نزدیک تر شوم. میخواستم کاری کنم که بیشتر پیشم بمانی. رفتی اندیشه و خانه ای را پسندیدی:(سمیه نمیدونی چقدر بزرگه! تازه صاحب خونه می گه چند بار اونجا بساط روضه انداخته.فکرش رو بکن،جایی که روضه امام حسین(ع) خونده شده باشه،متبرکه!)
این جابه جایی،خانواده هایمان را غمگین کرد،اما چون جایمان بزرگ تر شده بود،خوش حال بودند.موقع اسباب کشی گفتی:عزیز کاری نداشته باش!به بچه های پایگاه گفتم بیان و اسبابارو ببرن.
خوشحال شدم،اما وقتی آمدم آنها را بچینم آه از نهادم در آمد.
میز تلویزیون شکسته بود،دسته های مبل ضربه خورده و شیشه میز جلوی مبل خُرد شده بود.حتی شانه تخم مرغ ها را از یخچال در نیاورده،طناب پیچ کرده بودید و در طول راه تخم مرغ ها به در و دیوار یخچال خورده بود و تا مدت ها یخچال بو میداد.
خانه جدید هم بزرگ بود هم باغچه داشت،ولی با این همه ،اولین روز بعد از چیدن اثاثیه زدم زیر گریه:((نمیخوام اینجا بمونم،دلم برای مامانم اینا تنگ شده!))
کمی نگاهم کردی و گفتی:((خیلی خُب.حالا بلند شو دست و صورتت رو بشور،لباسات رو عوض کن تا بریم.))
چقدر خوب بلد بودی با من راه بیایی،نه دعوا میکردی نه اخم و تَخم.یک بار گفتی:((مرد باید خیلی بی دست و پا باشه که ندونه چطور فرمون زندگی رو توی دست بگیره!))
امشب،چه شب آرامی است!بچه ها که خواب اند انگار دنیا از حرکت می ایستد.امروز همه گل های رز صورتی را که بیشتر وقت ها برایم هدیه می اوردی و آن هارا خشک میکردم و می ریختم داخل گلدان بزرگ شیشه ای،در اوردم و به دیوار زدم.شده مثل یک باغچه پرگل، اما حیف که عطرشان پریده،درست مثل تو که نیستی.
آن روزها چون شغل ثابتی نداشتی.حواسمان بود که زیاد خرج نکنیم.عزت نفس داشتی و درسته که از خیلی چیزها میزدی تا چیزی را که خیلی واجب است بخریم،اما هر ماه یکبار را حتما میرفتیم رستوران.همان رستورانی که بار اول ،موقع خرید حلقه رفتیم آنجا و شده بود پاتوقمان.هر بار هم کسی را دعوت میکردی که همراهمان بیاید.
قرار بود برویم ماه عسل و بهترین جا کجا میتوانست باشد جز مشهد؟باز چشم هایت را ریز کرده و گفتی:((سمیه،بگم دوستم حمید و مامانش هم بیان؟))
_انگار قراره بریم ماه عسل ها!
_این دفعه همین طوری بریم دفعه بعد بریم ماه عسل!
لب از روی لب برنداشتم.
گفتی:((خُب راضی نیستی نمیریم،ولی این بندگان خدا تا حالا مشهد نرفتن!
چه کسی میتوانست نگاه در چشم معصومت بدوزد و نه بیاورد.
رضایت دادم و رفتیم مشهد:من ،تو ،حمید و مامانش.
آپارتمانی یک خوابه اجاره کردیم که من و مامان دوستت در اتاق خواب و تو و دوستت هم در هال میخوابیدید.همان جا پخت و پز هم می کردیم.
از رفتن به بازار و گردش و خرید زدیم،حتی سوغاتی هم نخریدیم.
برای خودم چیزی نمیخواستم،اما برای انگشتان کشیده ات که خیلی دوستشان داشتم،انگشتر عقیق و فیروزه خریدم.
میخواستم روزی که ماشین خریدیم وقتی فرمان را به دست میگیری،تلالو نور را در آن ها ببینم.
آن سفر هم تمام شد،اما مهر و توجه تو به دوستانت تمام نشد:((سمیه ،یکی از بچه های محله مون برای پدرش قمه کشیده،نه اینکه خیال کنی پسر بدیه،نه! اتفاقا بچه باحالیه!به قول خودش شیطون گولش زده.امروز میگفت اگه کربلا بره آدم میشه . دلم میخواد پول جور کنم و بفرستمش کربلا.))
چشم هایم گرد شد:((مصطفی ما خودمون هشتمون گروی نهمونه!))
_میدونم میدونم عزیز،اما خیلی خوب میشد اگه میتونستیم بفرستیمش! فکر کن کسی که کار خلافی کرده،به زبان خودش بگه اگه برم کربلا دیگه درست میشم!
ادامه دارد...
35.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش تصویری سالروز تولد شهید خلبان علی بلور خانی همزمان با اردوی فرزندان بابا علی
در اردوگاه شهید منتظری
جمعه ۲ تیر ماه
@niyat135
نیَّت
فضیلت عجیب قرائت سوره واقعه در شب جمعه🙏 @niyat135
فضیلت قرائت سوره واقعه شب های جمعه
#یادآوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢طبق روال همیشگی،قرعه کشی
کمک هزینه سفر مشهد مقدس، بین اعضای گروه های چلهخوانی،بعد از اتمام چهل روز انجام میشود.
که این بار قرعهکشی برای گروه های
۴ و ۶ و۷ انجام شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مست از سبوی عشق تو بودم
اذان زدند
با می وضو گرفتم و خواندم
نماز را...
#شب_زیارتی_ارباب
#امام_حسین 🕊
@niyat135