eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
61 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
نیَّت
⨾ نیافࢪیده‌اند❛¨ [آه]ࢪا‌ ˺🥀᎒ مگࢪبراےلحظه‌هاۍساڪت‌بقیع,,🔇」 . . . 𐦕آه‌ثُـــمَ‌‌آه⤿•💔 @niyat135
نیَّت
⨾ نیافࢪیده‌اند❛¨ [آه]ࢪا‌ ˺🥀᎒ مگࢪبراےلحظه‌هاۍساڪت‌بقیع,,🔇」 . . . 𐦕آه‌ثُـــمَ‌‌آه⤿•💔 @niyat135
••• خۅابـ دیدمـ قَبرتاڹ ، آخـر طلایے‌مےشود ـ ᠈💔(:❝ ــــــــــــــــ⁸شۅاݪـ °• 📑"ꜜ بہ‌ زۅدےِ زود إن‌شاء‌ اللّٰۿ::🌱••• ± مي‌سآزیـمـ•• یـــھ‌ ࢪۅزے‌ بہ‌ هࢪ قیمتي این حــࢪم‌ رو:) ‹'مَۅلانا✋🏼🥀› ‌••• @niyat135
سفره خانم جان تهران هفته دوازدهم
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿⃟❤️‍🩹
اراک سفره خانم جان
24.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 برگزاری سفره خانم _ام _البنین (س) توسط پایگاه یاوران مهدی (عج) به مدد خانم جان باحضور خانواده شهدای فردوسیه 1402/2/9 # هفته_هفده ام دعوتید ام_ البنین_( س)_ را_ جهانی_ میکنیم به _مدد _خانم_ جان _ام البنین یاوران _مهدی _(عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا علی اکبر لیلا .....🌹🙏 دگر ای دوست مرا در حرمت محرم کن رفتم از دست نگاهی به دل ما هم کن یا بیا جانب قبله بکشان پای مرا یا بر احوال دلم فکر کمی مرهم کن....💔 هفته هفتم ....صباشهر ....🙏 اللهُمَ اجْعَل عَواقِب اُمورَنا بِشَهادةّ 🙏
سفره خانم ام البنین سلام الله علیها هفته اول. فردیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️استاد‌پناهیان: امام‌صادق "علیه السلام" یکبار به شدت‌گریه‌میکردند گفتن‌آقاجان‌چراگریه‌میکنید؟ امام‌فرمودند : خودم‌ رو‌ یك‌ لحظه‌گذاشتم جای‌شیعیان‌مان‌در ‌غیبت‌مهدی(عج) سخت‌است‌خیلی‌سخت...! نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت 👈 عضو‌شوید @niyat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم السلامُ على منْ بأسمها يُستجابُ الدُعاء الحمدالله از در اندیشه فاز ۲برگذار شد💚 کمِ مارو قبول کن خانوم جان یا ام البنین قبول حق ان شاءالله🙏
نیازمند شمایم مثل تشنه به آب نیازمند لطف و اِکرام مادر دریا گوشه چشمی به این دل پر درد... دست خالی‌ام را بگیر مادر سقا⚘
سلام هفته دوازدهم سفره خانم ام البنین شهرستان کهنوج استان کرمان
33.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥خانوم تجربه گری که در جهنم بخاطر عذاب گناهان جنسی بردنش👣 🌑شخصی که بخاطر زیاد شیطان مدعی روح او بوده، به تاریکی جهنم سقوط میکنه، بهش توضیح میده که جهنم ۷ طبقه داره و ادامه تجربه مرگ موقت شون که تو فیلم میتونید ببیند 🔴و این کلیپ یک خانمی است در فیلم‌های بازی می‌کردن و تجربه مرگ موقت رو داشتن... 🔥در این کلیپ میگن که چه عذاب‌هایی رو متحمل شدن 🔴حتماً مشاهده کنید و اگر براتون مقدور بود حداقل برای یک نفر بفرستید تا همه عزیزان ببینند✅ @niyat135
شرح چهل حدیث امام خمینی ره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کلاغ پرچم اسرائیل را به زیر کشید! 🔹در اتفاقی جالب که در شبکه‌های اجتماعی عرب‌زبان فراگیر شده است، یک کلاغ پرچم اشغالگران را از روی میله پرچم کَند و بر روی زمین انداخت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تا دیر نشده، هر کاری می‌توانید برای ظهور بکنید 🔹 آیت الله حائری شیرازی: 🌕 هر کاری که به ذهنتان می‌آید در این دوره و زمانه، تا ظهور نشده بکنید. جلوترها نگران این بودیم که بمیریم [درحالیکه] ظهور نشده؛ حالا نگرانیم بمانیم [درحالیکه] ظهور شده [باشد] ! چون بعد، [امام زمان علیه السلام] از ما می‌پرسد که وقتی من نبودم شما چکار کردید؟ چه چیزی به ایشان بگویم؟ @niyat135
تو جاده بودم،رفتم تو خدمات رفاهی که نماز بخونم،دم درب نمازخانه دیدم یه آخوند:) ایستاده کنار ماشینش، سلام کردم و رفتم برا نماز؛ وقتی برگشتم دیدم هنوز اونجاست!بهش گفتم اگه مشکلی هست و کمکی ازما بر میاد درخدمتم اشاره کرد به زیر ماشین گفت این مخلوق خدا از خواب بیدار بشه حرکت میکنم... 🗣مصطفی رحیمی @niyat135
درست لحظه‌ای که فکرشو نمی‌کنی نور امید خداوند خواهد تابید...🌱 @niyat135
⭕️شهادت روی پیاده‌رو/ روایتی از نحوه شهادت حمیدرضا الداغی شهید غیرت سبزواری 📌شهادت روی پیاده‌رو ♦️ساعت به نُه و نیم نزدیک می‌شود؛ حمیدرضا دارد می‌رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی‌زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی‌دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! ♦️چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده‌اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده‌اند. چنگ می‌اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می‌کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می‌کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. ♦️پسران می‌خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می‌کشد عقب. نمی‌دانم داد می زند کمک می‌خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می‌کشد. حمید که می‌بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می‌زند که ول کنید چه کارش دارید؟! ♦️خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی‌دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می‌زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. ♦️دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند. ♦️خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می‌کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. ♦️یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک ♦️یک نفر زنگ می زند115. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى کما. ♦️آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می‌ گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا