ـ من بریدم دل ز تو اما خدایی ، جانِ من
سر به بالین مینهی ، دردی نداری در دلت ؟!
{نفوذی|𝐩𝐞𝐧𝐞𝐭𝐫𝐚𝐭𝐢𝐧𝐠}
دست دختر معصومی رو کبود میکنی که حاضره بمیره و این صحنه هارو نمیبینه
از زندگی خسته شدم که
زور بهم گفته میشه
اطرافیان اذیتم میکنن
{نفوذی|𝐩𝐞𝐧𝐞𝐭𝐫𝐚𝐭𝐢𝐧𝐠}
دست دختر معصومی رو کبود میکنی که حاضره بمیره و این صحنه هارو نمیبینه
و آرزو امشب من
ای کاش درد من خوب بشود:))💔