eitaa logo
نوگلان فاطمی
12.7هزار دنبال‌کننده
637 عکس
499 ویدیو
56 فایل
«نوگلان فاطمی» طرحی فرهنگی و مذهبی برای دانش آموزان مقطع ابتدایی همراه با مسابقات جذاب و جوایز ارزنده. (توجه:تبادل و تبلیغات نداریم!) ارتباط با ادمین و ارسال آثار نسل فاطمی: @nogolanefaatemi آدرس کانال نوگلان فاطمی: https://eitaa.com/nogolane_faatemi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سلام🌹 🍃 باز هم شب و روز جمعه لبهای نوگلان فاطمی در سراسر کشور با 📿ذکر صلوات برای سلامتی و ظهور آقاامام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف معطر می شود...📿 تا ساعت ۱۸ بیش از ۶۴ هزار صلوات با مشارکت شما نوگلان فاطمی و خانواده های محترمتون فرستاده شده... تعداد صلواتی که تا جمعه شب ساعت۲۰ می فرستید را وارد کنید.👇👇👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/bjcwh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوگلان فاطمی
🎉🎉🎉 برندگان عزیز ما آدرس شما را داریم پس نیازی نیست کاری بکنید. منتظر باشید ان شالله جوایز طی ۴۵ روز
📢📢📢📢 سلام بدلیل ورود اطلاعات ناقص بعضی از بچه ها و تعداد بالای برنده ها ارسال جوایز زمان بر است و طبق تاریخی که قبلا اعلام شد تا یک ماه آینده جوایز به دستتان می رسد🌹 لذا لطفا در این زمینه به ادمین پیامی ندهید.
ابوبصیر که از یاران امام صادق بود، می‌گوید: همسایه‌ای داشتم که به دلیل دوستی با پادشاه، ثروت زیادی به دست آورده بود. او دوستانش را به مهمانی دعوت می‎کرد و شراب می‎خورد و مرا اذیت می‎کرد. چند باری از او خواستم که دست از این کار بردارد، اما فایده‎ای نداشت. پس تصمیم گرفتم شکایت خود را نزد امام مهربانی‏‌ها، امام صادق علیه السلام ببرم. مرد که امیدی نداشت امام صادق روی خوش به او نشان دهد، گفت: من مرد گرفتاری هستم، اما تو بخشنده هستی. به جای اینکه نزد مولایت از من شکایت کنی، مرا به او معرفی کن. زیرا امید دارم که هدایت شوم و خداوند مرا نجات دهد. این حرف مرد به دلم نشست. هنگامی که نزد امام صادق علیه السلام رفتم، یاد حرف همسایه افتادم. باد خنکی می‎وزید و من کنار پای امام روی حصیر نشسته بودم. حرف‎های مرد را به امام مهربانی‎ها گفتم. امام فرمود: وقتی به کوفه برگردی، دوباره آن مرد را می‎بینی. به او بگو که جعفر بن محمد می‎گوید: اگر تمام کارهایی که انجام می‎دادی را رها کنی، من هم قول می‎دهم نزد خداوند، تو را شفاعت کنم. سخن امام در نظر من عجیب بود، اما به خاطر سپردم. وقتی به کوفه برگشتم، تعداد زیادی از مسلمانان و آشنایان به دیدارم آمدند. تک تک آن‎ها را در آغوش می‎گرفتم و از خاطرات سفر برایشان می‎گفتم. وقتی همسایه‎ی قدیمی را دیدم، فکر کردم دوباره برای اذیت کردن من آمده، اما این بار چیزی نگفت. صبر کردم تا همه‎ی مهمان‎ها رفتند و من و مرد همسایه تنها ماندیم. به او گفتم: امام صادق علیه السلام به تو سلام رساند و فرمود: اگر از کارهای زشتی که انجام می‌دادی دست برداری، من هم نزد خدا، تو را شفاعت می‎کنم. هنوز حرف‎هایم کامل تمام نشده بود که اشک بر گونه‎های مرد جاری شد. انتظار نداشت امام صادق به مرد گناهکاری چون او توجه کند. گریه می‎کرد و می‎گفت: تو را به خدا قسم! جعفر بن محمد این سخن را گفت؟ قسم خوردم که نه چیزی بیشتر گفت و نه کمتر، دقیقا همان حرف‎هایی که گفته بود را به مرد گفتم. مدت زیادی نگذشته بود که یک روز اتفاقی مرد را در کوچه دیدم. پابرهنه بود و لباس‎های کهنه و پاره‎ای بر تن داشت. نزدیک خانه‌اش روی سکویی نشسته بود. با دیدن من از جایش برخاست و گفت: هر مال و ثروتی که از راه حرام جمع کرده بودم را از خانه بیرون ریختم و حالا دیگر چیزی برایم باقی نمانده. خوشحال شدم که از کارهای گذشته دست برداشته و به توصیه‎ی امام مهربانی‎ها گوش کرده است. او تصمیم گرفته بود تا پای جان، پای قولی که به امام داده بود بایستد. برای اینکه به او کمکی کرده باشم، به خانه‎ی برادرهایم رفتم و برایش لباس و کفش تازه آوردم. روزها می‎گذشت و من از مرد همسایه خبری نداشتم تا اینکه یک روز یک نفر را دنبال من فرستاد. مریض شده بود و از من می‎خواست که به دیدارش بروم. وقتی بالای سر او رسیدم، حال خوبی نداشت. قطره‎های شفاف عرق بر روی پیشانی و گونه‎اش نشسته بود. با اینکه هوا گرم نبود، اما صورت مرد همسایه سرخ شده بود. پس از مدت کوتاهی که بالای سرش نشسته بودم، چشم باز کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید، از هوش رفت. نگران شده بودم و دلم می‎خواست بدانم چه حرفی می‎خواست به من بگوید؟ در همین فکرها بودم که به هوش آمد. با صدایی که می‎لرزید، گفت: ابوبصیر! مولای تو به عهد خودش وفا کرد. او واسطه شد تا من به بهشت راه یابم. این حرف‎ها را گفت و از دنیا رفت. یاد ماه‎های گذشته افتادم و اشک از چشم‎هایم جاری شد. احساس عجیبی داشتم. از طرفی ناراحت بودم که دیگر مرد همسایه را نمی‎بینم و از طرفی خوشحال بودم که حالا او در بهشت است و زندگی راحتی خواهد داشت. مدتی گذشت و تصمیم گرفتم به حج بروم. هنگامی که به مکه رفتم، امام مهربانی‎ها را در آن‎جا دیدم. پیش از آن‎که من چیزی به ایشان بگویم، امام فرمود: ابابصیر! به وعده‎ای که به دوستت داده بودم، وفا کردم.
نوگلان فاطمی
ابوبصیر که از یاران امام صادق بود، می‌گوید: همسایه‌ای داشتم که به دلیل دوستی با پادشاه، ثروت زیادی ب
نوگلان فاطمی عزیز! بیاید با شناخت رئیس مذهب شیعه جعفری، تسلی بخش قلب امام زمان در شب شهادت ایشون باشیم شما می‌تونید داستان بالا رو برای گروه کلاسی یا دوستان بفرستید و حتی می‌تونید داستان رو بخونید و صدای دلنشین خودتون رو برای گروه‌های دوستانه یا کلاسی ارسال کنید یادتون باشه جایزه و مسابقه‌ای در کار نیست (علیه‌السلام)
داستان امام صادق علیه السلام امام مهربان.pdf
1.58M
نوگلان فاطمی عزیز! دوست دارید بدونید نام پدر و مادر امام صادق(علیه السلام )چی بود؟ می‌دونید ایشون قبل از شهادت، به شیعیان چه سفارشی کردن؟ می‌دونید حضرت کجا شهید شدن و الآن قبر حضرت کجاست؟ اگه دوست دارید جواب این سوال‌ها و کلی مطلب دیگه درباره امام صادق(علیه‌السّلام)بدونید، همین حالا فایل بالا رو باز کنید و به جواب سوالاتون برسید یادتون باشه جایزه و مسابقه‌ای در کار نیست (علیه‌السلام)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوگلان فاطمی عزیز! دوست دارید هم قصه بخونید و هم دوتا دستور مهمی که امام صادق توصیه کردن رو یاد بگیرید؟ ما اون دوتا دستور مهم رو به صورت قصه و داستان و شعر براتون تهیه کردیم هم بخونید هم برای دوستان و همکلاسی هاتون ارسال کنید