🌹سلام🌹
🍃 باز هم شب و روز جمعه لبهای نوگلان فاطمی در سراسر کشور با 📿ذکر صلوات برای سلامتی و ظهور آقاامام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف معطر می شود...📿
تا ساعت ۱۸ بیش از ۶۴ هزار صلوات با مشارکت شما نوگلان فاطمی و خانواده های محترمتون فرستاده شده...
تعداد صلواتی که تا جمعه شب ساعت۲۰ می فرستید را وارد کنید.👇👇👇👇👇
https://EitaaBot.ir/counter/bjcwh
نوگلان فاطمی
🎉🎉🎉 برندگان عزیز ما آدرس شما را داریم پس نیازی نیست کاری بکنید. منتظر باشید ان شالله جوایز طی ۴۵ روز
📢📢📢📢
سلام بدلیل ورود اطلاعات ناقص بعضی از بچه ها و تعداد بالای برنده ها
ارسال جوایز زمان بر است و طبق تاریخی که قبلا اعلام شد تا یک ماه آینده جوایز به دستتان می رسد🌹
لذا لطفا در این زمینه به ادمین پیامی ندهید.
ابوبصیر که از یاران امام صادق بود، میگوید: همسایهای داشتم که به دلیل دوستی با پادشاه، ثروت زیادی به دست آورده بود. او دوستانش را به مهمانی دعوت میکرد و شراب میخورد و مرا اذیت میکرد. چند باری از او خواستم که دست از این کار بردارد، اما فایدهای نداشت. پس تصمیم گرفتم شکایت خود را نزد امام مهربانیها، امام صادق علیه السلام ببرم. مرد که امیدی نداشت امام صادق روی خوش به او نشان دهد، گفت: من مرد گرفتاری هستم، اما تو بخشنده هستی. به جای اینکه نزد مولایت از من شکایت کنی، مرا به او معرفی کن. زیرا امید دارم که هدایت شوم و خداوند مرا نجات دهد.
این حرف مرد به دلم نشست. هنگامی که نزد امام صادق علیه السلام رفتم، یاد حرف همسایه افتادم. باد خنکی میوزید و من کنار پای امام روی حصیر نشسته بودم. حرفهای مرد را به امام مهربانیها گفتم. امام فرمود: وقتی به کوفه برگردی، دوباره آن مرد را میبینی. به او بگو که جعفر بن محمد میگوید: اگر تمام کارهایی که انجام میدادی را رها کنی، من هم قول میدهم نزد خداوند، تو را شفاعت کنم.
سخن امام در نظر من عجیب بود، اما به خاطر سپردم. وقتی به کوفه برگشتم، تعداد زیادی از مسلمانان و آشنایان به دیدارم آمدند. تک تک آنها را در آغوش میگرفتم و از خاطرات سفر برایشان میگفتم. وقتی همسایهی قدیمی را دیدم، فکر کردم دوباره برای اذیت کردن من آمده، اما این بار چیزی نگفت. صبر کردم تا همهی مهمانها رفتند و من و مرد همسایه تنها ماندیم.
به او گفتم: امام صادق علیه السلام به تو سلام رساند و فرمود: اگر از کارهای زشتی که انجام میدادی دست برداری، من هم نزد خدا، تو را شفاعت میکنم. هنوز حرفهایم کامل تمام نشده بود که اشک بر گونههای مرد جاری شد. انتظار نداشت امام صادق به مرد گناهکاری چون او توجه کند. گریه میکرد و میگفت: تو را به خدا قسم! جعفر بن محمد این سخن را گفت؟ قسم خوردم که نه چیزی بیشتر گفت و نه کمتر، دقیقا همان حرفهایی که گفته بود را به مرد گفتم.
مدت زیادی نگذشته بود که یک روز اتفاقی مرد را در کوچه دیدم. پابرهنه بود و لباسهای کهنه و پارهای بر تن داشت. نزدیک خانهاش روی سکویی نشسته بود. با دیدن من از جایش برخاست و گفت: هر مال و ثروتی که از راه حرام جمع کرده بودم را از خانه بیرون ریختم و حالا دیگر چیزی برایم باقی نمانده.
خوشحال شدم که از کارهای گذشته دست برداشته و به توصیهی امام مهربانیها گوش کرده است. او تصمیم گرفته بود تا پای جان، پای قولی که به امام داده بود بایستد. برای اینکه به او کمکی کرده باشم، به خانهی برادرهایم رفتم و برایش لباس و کفش تازه آوردم. روزها میگذشت و من از مرد همسایه خبری نداشتم تا اینکه یک روز یک نفر را دنبال من فرستاد. مریض شده بود و از من میخواست که به دیدارش بروم.
وقتی بالای سر او رسیدم، حال خوبی نداشت. قطرههای شفاف عرق بر روی پیشانی و گونهاش نشسته بود. با اینکه هوا گرم نبود، اما صورت مرد همسایه سرخ شده بود. پس از مدت کوتاهی که بالای سرش نشسته بودم، چشم باز کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید، از هوش رفت. نگران شده بودم و دلم میخواست بدانم چه حرفی میخواست به من بگوید؟ در همین فکرها بودم که به هوش آمد. با صدایی که میلرزید، گفت: ابوبصیر! مولای تو به عهد خودش وفا کرد. او واسطه شد تا من به بهشت راه یابم. این حرفها را گفت و از دنیا رفت.
یاد ماههای گذشته افتادم و اشک از چشمهایم جاری شد. احساس عجیبی داشتم. از طرفی ناراحت بودم که دیگر مرد همسایه را نمیبینم و از طرفی خوشحال بودم که حالا او در بهشت است و زندگی راحتی خواهد داشت. مدتی گذشت و تصمیم گرفتم به حج بروم. هنگامی که به مکه رفتم، امام مهربانیها را در آنجا دیدم. پیش از آنکه من چیزی به ایشان بگویم، امام فرمود: ابابصیر! به وعدهای که به دوستت داده بودم، وفا کردم.
نوگلان فاطمی
ابوبصیر که از یاران امام صادق بود، میگوید: همسایهای داشتم که به دلیل دوستی با پادشاه، ثروت زیادی ب
نوگلان فاطمی عزیز!
بیاید با شناخت رئیس مذهب شیعه جعفری، تسلی بخش قلب امام زمان در شب شهادت ایشون باشیم
شما میتونید داستان بالا رو برای گروه کلاسی یا دوستان بفرستید و حتی میتونید داستان رو بخونید و صدای دلنشین خودتون رو برای گروههای دوستانه یا کلاسی ارسال کنید
یادتون باشه جایزه و مسابقهای در کار نیست
#بهعشقامامصادق(علیهالسلام)
#نوگلان_فاطمی
داستان امام صادق علیه السلام امام مهربان.pdf
1.58M
نوگلان فاطمی عزیز!
دوست دارید بدونید نام پدر و مادر امام صادق(علیه السلام )چی بود؟
میدونید ایشون قبل از شهادت، به شیعیان چه سفارشی کردن؟
میدونید حضرت کجا شهید شدن و الآن قبر حضرت کجاست؟
اگه دوست دارید جواب این سوالها و کلی مطلب دیگه درباره امام صادق(علیهالسّلام)بدونید، همین حالا فایل بالا رو باز کنید و به جواب سوالاتون برسید
یادتون باشه جایزه و مسابقهای در کار نیست
#بهعشقامامصادق(علیهالسلام)
#نوگلان_فاطمی
نوگلان فاطمی عزیز!
دوست دارید هم قصه بخونید و هم دوتا دستور مهمی که امام صادق توصیه کردن رو یاد بگیرید؟
ما اون دوتا دستور مهم رو به صورت قصه و داستان و شعر براتون تهیه کردیم
هم بخونید هم برای دوستان و همکلاسی هاتون ارسال کنید