📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت اول- بخش 2
نمازتُ دوباره بخون چون نماز صبح دو رکعت بیشتر نیست و شما حداقل هشت رکعت خوندی!
- بله! در حالت معمولی دو رکعته؛ اما وقتی احساس کردی که حال معنوی خوبی داری،
میتونی تا شونزده رکعت هم ادامه بدی
تو این چرندیات از کجا اختراع می کنی؟!
- یعنی شما جوان مؤمن میخوای بگی که نماز صبح رو بیشتر از دو رکعت نمیشه خوند؟
- بله نماز صبح بیشتر از دو رکعت نیست حالا پاشو دوباره نمازت بخون تا بعدش با هم صحبت کنیم
- من خوابم میاد!
بخون! بعد بخواب! بعد بیدار شو بعد حرف میزنیم خوبه؟
- گشنمه!!
بخون! بعد بخواب بعد بیدار شو بعد صبحانه بخور بعد صحبت میکنیم تمومه؟
بابک دیگر چیزی نگفت برخاست نمازش را دوباره خواند و بعد رفت و خوابید.
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی
📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت اول- بخش 3
بابک حس کرد که به سبب بگومگویش با امیر در مورد نماز صبح، او را از دست خودش دلخور کرده است. این بود که وقتی از خواب بیدار شد، رفت و از او معذرت خواهی کرد و امیر را به صرف کله پاچه دعوت نمود
امیر که اخلاق خوبی داشت و چیزی در دلش نمیماند، دعوت بابک را قبول کرد نیم ساعت بعد در مغازه ی کله پزی بودند. هر چه بابک اصرار کرد که امیر سفارش بیشتری بدهد، قبول نکرد و تنها یک زبان سفارش داد. بابک اعلام کرد که خوردن کله بچه بازی برنمیدارد و باید مردانه وارد میدان شد این بود که برای خودش سه ،زبان سه ،مغز پنج ،پاچه پنج بناگوش و چهار چشم به همراه آب مغز فراوان سفارش داد!
مغازه دار با چشمهای پف کرده اش نگاه چپچپی به بابک انداخت و گفت:
میخورید یا میبرید؟
معلومه دیگه؛ همینجا میخوریم
مغازه دار نوک سبیلهای پرپشتش را تاب ،داد ابرویش را بالا انداخت و پرسید: برای دو نفر زیاد نیست؟!!
- رفیقم یه زبون بیشتر نمیخوره بقیه اش مال خودمه
مغازه دار لبش را گاز گرفت و بعد از این که سفارش بابک را آماده کرد رفت سراغ دفتر تلفنش تا شماره ی اورژانس را برای احتیاط دَمِ دست داشته باشد
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی
📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت دوم- بخش 1
امیر از گوشه ی بشقابش، آرام آرام شروع به خوردن غذا کرد؛ امّا روش بابک متفاوت بود او ابتدا یکی از سه کاسه ی آب مغز را مالامال از نان کرد و روی آن تا توانست فلفل پاشید. کاسه ی دوم و سوم را هم نزدیک دستش قرار داد سپس با یک ضربت زبانی را از وسط به دو نیم کرد و با حرکتی ،دیگر پاچه ای را میان نان جای داد. آنگاه لقمه ای به قاعده ی دو دهان آدمیزاد برگرفت و راهی دهان نمود بعد بلافاصله، سه قاشق از نانی را که در آب خیسانده بود، بالا انداخت و برای آن که بتواند این حجم عظیم را راحت تر و سریع تر بجود و ببلعد، کاسه ی دوم آب کله را برداشت و سرکشید!
امیرمات و متحیر بابک را نگاه میکرد
- بابک جان همش مال خودته عجله نداریم!ها! کار دست خودت ندی!
- نه امیر جون تو نگران من نباش من توی عملیات کله پاچه خوری، صاحب سبکم یخ میکنه از دهن میافته
- بعداً یادم بیار تا در مورد آداب و احکام غذا خوردن یه صحبتی با هم داشته باشیم!
- حتماً حتماً منم باید علاوه بر روش خوردن کله پاچه روش خوردن پنج پرس چلوکباب در ده دقیقه و اصولِ بلعیدن رونِ درسته ی مرغ رو توی یه مرحله ، بهت آموزش بدم!! حالا بگو ببینم نماز صبح من چه ایرادی داشت؟ بابک جان مهمترین ایرادش توی تعداد رکعات بود مگه شما تعداد ركعتاي نمازاي روزانه رو نمیدونی؟ من قبلاً در این مورد صحبتی نکردم؛ چون فکر میکردم که تو این مطلب رو بلدی
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی
📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت دوم- بخش 2
معلومه که میدونم نماز صبح دو الی بیست و پنج رکعت ظهر چهار الی هیجده رکعت عصر چهار الی شونزده رکعت مغرب سه الی بیست و سه رکعت و نماز عشا چهار الی بی نهایت رکعت یعنی هرچی دلت خواست و کشیدی و روحیه داشتی
- تماماً غلطه بابک قسمتای اولش رو درست گفتی؛ اما باقیش اشتباه و باطل کننده ی نمازه. اگه شما تعداد رکعات نماز کم یا زیاد کنی، نمازت باطل میشه
- عجب! من فکر میکردم تعداد رکعتای ،نماز بسته به حال و احوال معنوي انسان تغییر میکنه!!
- نخیر! این فقط زاییده ی تخیلات خودته پس لازم شد یه بار دیگه جزوه رو در این مورد مرور کنیم.
- الآن ؟!! وسط کله؟ جُزوه مون کجا بود؟
- جزوه توی کیف منه. اگه برای خودت یه کمی راه نفس کشیدن بذاری و یه زنگ تفریح کوچولو وسط کله خوری باز کنی میشه از فرصت استفاده کنیم و به جزوه هم به نگاهی بندازیم
چاکرتم بفرما! بفرما! اتفاقاً بین دو نیمه ایم باید کمی استراحت کنیم
امیر جزوه را از کیفش بیرون آورد و روی میز گذاشت.
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی
📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت دوم- بخش 3
بابک در حالی که مشغول حل کردن مشکلاتش با یک عدد پاچه بود(!) گفت
- خب، تموم شد؟!
- نخیر هنوز کار داریم.
باشه تو بگو من کله میزنم اما گوشم با توئه
امیر نگاهی به دستان چرب و چیلی بابک انداخت و ادامه داد:
- اول از همه باید بدونی که واجبات نماز یازده تاست که بعضی رکن» و بعضی «غیر رُکن» به حساب میان میدونی فرق بین رکن و غیررکن چیه؟
- به نظرم یه معنی ،رکن پایه و ستونه اگه چیزی ستون نداشته باشه خراب میشه؛ پس رکن نماز هرچی که باشه اگه انجام نشه نماز باطل میشه. درسته؟ آفرین برداشت خوبی کردی بابک لبخندی زد و نیشش تا بناگوش باز شد و در همان حال بناگوشی را به دندان کشید ارکان نماز اجزای اصلی اون به حساب میان؛ پس اگه عمداً یا سهواً (یعنی از روی فراموشی) کم یا زیاد بشن نماز باطله مثلاً اون روز توي نمازخونه ی کارخونه ، متوجه شدم که بعضی وقتا، رکوع رو به جا نمی آری؛ برای همین نمازت باطل بود.
- اگه غیر رکن رو به جا نیاری چی؟ بازم نمازت باطل میشه؟ انجام واجبات غیر رُکن هم واجبه؛ ولی اگه از روی فراموشی، کم یا زیاد بشه، نماز باطل نمیشه. البته اگه کسی عمداً غیر رُکن رو کم یا زیاد کنه بازم نمازش باطل میشه.
- خب تموم شد؟ میشه با تمرکز کله پاچه بزنیم یا نه؟!
شما که ما شاء الله مشغولی فرقی برات نمیکنه
بابک لبخندی زد و مشغول احوال پرسی با زبان دوم شد!
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی
#سالروز_بزرگداشت_حضرت_معصومه
فاطمه معصومه «علیها السلام» و همراهان ایشان روز ۲۳ ربیع الاول کنار قم رسیدند.
خبر رسیدن ایشان مثل نسیم بهار، در شهرقم پیچید.
قمی ها شادیکنان بهسوی دروازه شهر دویدند.
آنها با خوشحالی به هم میگفتند: مژده مژده! فاطمه معصومه «علیها السلام» آمده!
دختر امام کاظم «علیه السلام» آمده!
همه دورشتر او حلقه زدند.
موسی بن خزرج که از دوستان اهل بیت «علیهم السلام» بود،جلو دوید و افسار شتر را در دست گرفت و فاطمه معصومه «علیها السلام» و همراهانشان را به خانه خودش برد.
┄┄┅🏴🍃🌸♥️🌸🍃🏴┅┅┄
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
😭به سوی آسمان
فاطمه معصومه «علیها السلام» چندین روز در خانه موسی بن خزرج بودند.
روزبهروز حالشان بدتر میشد.
ناگهان قلبشان آرام و چشمهایشان خاموش شد.
آن روز چه روز سختی بود!
مردم قم، مثل ابر بهار گریه میکردند.
فاطمه معصومه «علیها السلام» روی برادر را ندیدند.
و در جوانی به آسمان پر کشیدند.
حضرت فاطمه زهرا «علیها السلام» هم در جوانی ازدنیارفتند.
و چه شباهت عجیبی بین فاطمه زهرا «علیها السلام» و فاطمه معصومه «علیها السلام».😭😭😭😭
┄┄┅🏴🍃🌸♥️🌸🍃🏴┅┅┄
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت سوم- بخش 1
امیر ادامه داد: - خب پس متوجه شدی که اولین رکن از ارکان ،نماز نیته نیت یعنی این که انسان باید نماز رو به قصد قربت - یعنی برای اطاعت از فرمان خدا بخونه؛ اما لازم نیست که نیت رو حتماً به زبون بیاری حتی لازم نیست نیت رو از قلبت بگذرونی؛ همین مقدار که قصد انجام عمل رو داشته باشی کافیه یعنی اگه از تو بپرسن چیکار میکنی؟» باید بتونی به سرعت پاسخ بدی؛ مثلاً بگی: «میخوام نماز ظهر بخونم.»
بابک ناگهان برخاست و مشت محکمی نثار شقیقه اش کرد ای وای دیدی چی شد امیر؟
امیر که فکر میکرد اتفاق بدی افتاده است، نگران پرسید:
چی شده؟!!
پیاز یادم رفت امیر پیاز یادم رفت کله پاچه بدون پیاز بی معناست!!
امیر به نشانه ی تأسف سرش را تکان داد ...
من بگو که فکر میکردم همه ی حواست پیش منه
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی
[ 📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت سوم - بخش 2
بابک مسلسل وار چهار قاشق نان خیس خورده را توی دهان کرد؛ زبانی را درسته بلعید و نوشابه ای راکه دم دستش بود، به یک نفس تا ته خورد! بعد دست کرد توی جیبش و پیاز بزرگی را بیرون کشید... - بفرما امیر جون اینم !پیاز حالا میرسیم به قسمت بامزه ی کار. این کله فروشیا، پیاز درست و حسابی نمیدن؛ برای همین خودم یکی از خوابگاه آوردم! اما تا اینجای کار یادم رفته بود احوالش بپرسم
بابک پیاز را روی میز گذاشت و گفت :
اول نیت میکنیم که پیاز را در راه کله پاچه مصرف کنیم!!
بعد درحالی که بناگوشی را با نان فراوان میجوید مشتی حوالهی پیاز کرد... پیاز که خیلی دردش گرفته بود از زیر دست بابک در رفت و صاف پرید سمتِ مرد مغازه دار که سرش توی دیگ کله بود و حسابی مشغول کار !
لحظه ای بعد پیاز وحشی(!) با کله ی مغازه دار تصادف کرد...
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی
📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت سوم- بخش 3
مرد تعادلش بر هم خورد و دستش را به لبه ی دیگ گرفت... دیگ کله چپ زمین شاگرد کله پزی که داشت برای مشتری سفارش می برد، پایش روی آب کله ها لیز خورد و پخش زمین شد! دیسی که در دست داشت رفت روی هوا و در برگشت محکم خورد توی سر مغازه دار! او از درد نعره کشید و به خود پیچید از آن طرف، لنگه کفش شاگرد، پس از برخورد به زمین، از پایش در رفت و صاف رفت سمت شیشه ی مغازه و آن را خُرد و خاکشیر کرد خانمی که آن طرف شیشه و در خیابان ،بود وحشت کرد و جیغ بنفشی !کشید! راننده ی ماشینی که در حال عبور بود و تازه گواهینامه گرفته بود به سبب جیغ زن هول کرد و فرمان را پیچاند سمت پیاده رو ماشین وارد پیاده رو شد و دقایقی ،بعد پس از کندن در و پنجره و کرکره و خلاصه خانه خراب کردن مغازه دار وارد صحن و سرای کله پزی شد....
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی
📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت سوم- بخش 4
امیرمات و مبهوت به این صحنه ها نگاه میکرد ،لقمه در آرزوی پیاز در دهان بابک ماسید طولی نکشید که بابک دست امیر را کشید تا هرچه زودتر فرار .کنند امیر همچنان مات و مبهوت بود.
مرد مغازه دار برای لحظه ای به خود آمد و چشمش به بابک افتاد و نعره کشید بگیرین اون موش مرده رو کجا داری درمیری؟ خونه خرابم کردی! بابک بر سرش کوبید و در حالی که سعی میکرد فرار کند، نالید
پیاز نبود که بمب اتم بود
امیر زیر لب گفت:
فرار فایده نداره بابک خان کلی حق الناس به گردنته اینم آخر و عاقبت کله پاچه خوردن
به سبک جناب عالی! .....
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی
📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت چهارم- بخش 1
امیر به سمت وضوخانه میرفت که بابک را دید او داشت آستینهایش را پایین میداد معلوم بود که تازه وضو گرفته است.
به به جناب استاد امیر صیامی خوبی مهندس؟
- ممنونم بابک جان!
کجا داری میری؟!
میرم وضو بگیرم برم نماز
- چی شده که آقای صیامی الآن دارن نماز میخونن؟ شما که همیشه اوّل وقت نمازتون
رو میخوندید، جناب مهندس
- امروز توفیق نداشتم خواستم اوّل وقت برم نماز؛ اما یه مشکلی برای یکی از دستگاهها پیش اومد و نتونستم
برو امیر جون برو استغفار کن آدم نماز اوّل وقت رو میفروشه به یه دستگاه؟
- مجبور شدم بالای سرِ دستگاه بمونم اگه خاموشش میکردم و میرفتم، سرد میشد و از نظر فنّی مشکل جدی تری پیدا می.کرد چون پای حق الناس در میون بود، میشد نماز رو یه کم تأخیر انداخت گاهی به دلیل موجه نمیتونی نمازت اوّل وقت بخونی؛ برای همینه که خداوند از سر ،لطف وقت نماز رو وسعت داده.
حالا باید بررسی بشه!!
چی بررسی بشه؟!
همین تأخیر شما برای نماز
- ببخشید! شما مگه زبونم لال، خدایی؟!!
- حالا تا ببینیم!!!
- صبر کن ببینم تو خودت برای چی این موقع داری میری نماز ؟!
- من؟ چیزه... منم یه جورایی پای حق الناس در میون بود!
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی