eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.1هزار دنبال‌کننده
345 عکس
10 ویدیو
1.4هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود شام غم‌های تو را لبخند فردایی نبود.. زخم دیدی، زخم خوردی، زخم سرتاپا، ولی پاسخ این زخم‌ها غیر از شکیبایی نبود خطبه‌ات شمشیر و شمر و نیزه را در هم شکست هیچ شعری این همه در اوج شیوایی نبود تو نبودی، صبر سرخ کربلا نایی نداشت تو نبودی، در گلوی نینوا نایی نبود عشق یعنی با وجود آن‌همه غم‌های تلخ کربلا در چشم‌هایت غیر زیبایی نبود ما مدافع... نه، پناه آورده‌ایم اینجا به تو سایه‌ای می‌خواستیم و جز حرم جایی نبود @nohe_sonnati
غزل نوشته‌ام‌ از غم‌ قصیده‌ می‌خوانم هجای واژه‌ی‌ غم را کشیده می‌خوانم از آنکه عفت زهرا، شجاعت حیدر درون او به تبلور رسیده می‌خوانم به تیغ تیز زبان زنده کرده مکتب را از آن معلم مکتب ندیده می‌خوانم ز قامتی که الف بود و دال شد از داغ ز کوه صبر که از غم‌ خمیده می‌خوانم از آن عقیله که تا بعد کربلا حتی کسی شکستن او را ندیده می‌خوانم ز بوسه‌ای که به زیر گلو نشست؛ از آن امانتی که به صاحب رسیده می‌خوانم از آن که شاهد عینی ماجرا بوده همان‌ که‌ بر‌ روی تل شد شهیده می‌خوانم نفس‌نفس‌ زده‌ زینب‌ رسیده‌ تا گودال از این به بعد بریده‌بریده‌ می‌خوانم هجا هجا شده‌ای حا و سین و یا و نون میان‌ جزر و مد تیغ‌های تشنه‌ی خون خروش موج بلا رهسپار ساحل شد میان عاشق و معشوق شمر حائل شد برای پستی دنیا بس است تا محشر همین که با پسر سعد او مقابل شد جدال خنجر کندی و حنجر خشکی گریز روضه‌ی ارباب در مقاتل شد شنیده بود علی در رکوع بخشیده میان سجده رسید و برید و سائل شد کتاب خاطره‌هایش ورق ورق می‌شد دمی که وارد گودال بعد قاتل شد کسی هنوز نفهمیده عمق فاجعه را چگونه زینب کبری سوار محمل شد @nohe_sonnati
فَلَک عشق را ثریا شد زهره‌ای در مدارِ زهرا شد رود از بی قراری‌اش مبهوت کوه از استواری‌اش مبهوت معنیِ تازه‌ی رشادت شد بارها منجیِ امامت شد حِلم را ریشه و تباری داد نوح را درس بُردباری داد شیعه را حُجب اوست سرمایه سایه‌اش را ندیده همسایه! خِرَد از پایداری‌اش حیران از سیاست‌مداری‌اش حیران خسته از غم نشد، چهل منزل شوکتش کم نشد چهل منزل عشق را از نگاه زهرا دید هجر را مثل وصل، زیبا دید صبر بی او شناسنامه نداشت راه ایوب‌ها ادامه نداشت کوفه میدانِ اقتدارش شد خطبه‌اش تیغِ ذوالفقارش شد چادرش را تکاند، طوفان شد همه‌ی شهر خیس باران شد از علی داشت گفته‌هایش را لحنِ مردانه‌ی صدایش را او نشان داد، دین نمایش نیست خیبری‌زاده اهلِ سازش نیست عاقبت اشک ارغوان را دید خنده‌ی نحس ساربان را دید صحبت از روسیاهی کوفه‌ست روضه در کوفه سخت و مکشوفه‌ست درد این روضه قاتل مرد است درد ناموس بدترین درد است مثل این درد روضه، دردی نیست شأن زینب که کوچه گردی نیست! @nohe_sonnati
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است عصر عاشورا شروع کربلای زینب است شرح صدرش در نمی‌آید به فهم اهل دل صبر زینب آیت صبر خدای زینب است رو «اَلم نَشرَح لَک صَدرَک» بخوان کاین آیه را عشق گفتا بعد پیغمبر، ثنای زینب است باغبان گلشن سرخ ولایت اشک اوست حافظ خون شهیدان گریه‌های زینب است پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد بر سر پا، باز با صبر و رضای زینب است کوفه و روز اسیری دیدن زینب! دریغ چون در و دیوار کوفه آشنای زینب است.. نی همین در شام و کوفه بلکه در وادی عشق هر کجا پا می‌گذاری جای پای زینب است.. خطبۀ او افتخار ملت اسلام شد بانگ «اَلاِسلامُ یَعلوا» در ندای زینب است پرچمش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزه‌هاست ای دریغا! در کف دشمن لوای زینب است.. @nohe_sonnati
تا که کهنه پیرهن در دست‌هایم جا گرفت نیمه‌ی ماه رجب هم بوی عاشورا گرفت روضه خوانت بوده‌ام یک سال و نیم ای بی کفن از صدای ناله‌ی زینب دل دنیا گرفت گودیِ زیر دو چشمم! یادگار گودی است تا که شمر آمد به مقتل، کار دل بالا گرفت جای سالم در تنت پیدا نکردم، لا جرم خواهر غمدیده‌ی تو بوسه از رگ‌ها گرفت هر کسی در کربلا از هر کجایی کینه داشت انتقام خویش را از ما بنی‌الزهرا گرفت دست نامحرم به روی خواهرت تا شد بلند بر فراز نیزه، خونْ، چشمان سقا را گرفت.. @nohe_sonnati
تویی که قبلۀ جان خاک آستانۀ توست عفاف، پرده‌نشین حریم خانهٔ توست.. تویی عقیلهٔ عترت، تویی سلالهٔ نور که نقد عصمت حق گوهر خزانهٔ توست تو زینبی که خِرَد غرق لُجّهٔ حیرت ز قدر و منزلت روح بی‌کرانهٔ توست.. چنان ز منطق شیوا به خصم طعنه زدی که سرشکسته ز آزار تازیانهٔ توست یزید رفت و از او در جهان نماند اثر نه شام، بلکه به هر کشوری نشانهٔ توست تو آن خطابهٔ والا به نقل گفتی باز که داستان غم مادر یگانهٔ توست هنوز چشم سماواتیان به دامن طف به سوی نافله و گریهٔ شبانهٔ توست نه داستان تو تنها حدیث عاشوراست که از کران ازل تا ابد زمانهٔ توست پیام خون شهیدانِ عرصۀ تاریخ رسالتی‌ست که تا حشر زیبِ شانۀ توست.. @nohe_sonnati
گریه کردم روضه‌ی سخت تو را یک سال و نیم زهر شد در کام من آب و غذا یک سال و نیم در شگفتم، من که با تو زنده بودم روز و شب ... زنده ماندم بی وجودِ تو چرا یک سال و نیم ؟! هیچ جا حتی گلستان هم دلم را وا نکرد بعدِ تو هر چیز، دق داده مرا یک سال و نیم با سرِ تو سر شده روز و شبِ این سرنوشت پیش چشمم بوده‌ای بر نیزه‌ها یک سال و نیم "کاش می‌شد زودتر جانم شود تقدیم تو " ... بوده بر روی لب من این دعا، یک سال و نیم ابرِ باران‌زای چشمم لحظه‌ای خشکی ندید مثل طوفان بود، این آب و هوا یک سال و نیم جسم من اینجاست، روحم در کنار قبر تو هم در اینجا بودم و هم کربلا، یک سال و نیم روز و شب صد بار مردم من، در این یک سال و نیم بوده در تقویم من، این بدترین یک سال و نیم آه، از آن ساعتی که کربلایت سرخ شد سنگ‌های نینوا هم در عزایت سرخ شد تا که خونت ریخت بر روی زمینِ قتلگاه ... آسمان لرزید از داغت، برایت سرخ شد دست و پای خواهرت از تازیانه شد کبود بعد از آنکه بین مقتل دست و پایت سرخ شد رفتی و شد خواهر تو همسفر با حرمله بهر هتک حرمت من اشک‌هایت سرخ شد روی نیزه بودی و نیزه برایت خون گریست خاک‌های کوچه‌ها هم در قفایت سرخ شد آه، قرآن خواندی و چوبی به لب‌های تو خورد آنقَدَر کوبید، تا لحن صدایت سرخ شد حال، از داغ تو آه و شیون من سرخ شد در غم پیراهنت، پیراهن من سرخ شد @nohe_sonnati
ای که چراغ یاد تو، شد نور عینم بی تو اسیر درد و رنج عالمینم ای آرزوی خفته درخون، ای حسینم بعد از تو چشمانم پُر از خون جگر شد از آتش داغت، دل من شعله‌ور شد امشب دل من در حصار درد، تنهاست امشب دلم تنگ تو و دیدار باباست امشب دلم مشتاق وصل روی زهراست ازداغ هجرانت غمی جانکاه دارم بعد از تو، عمری مثل گُل کوتاه دارم بعد از تو غم، در سینه‌ی من موج زن بود بعد از تو تنها مونسم این پیرهن بود این پیرهن ای کاش بهر من کفن بود از شوق وصلت سینه‌ای پُرجوش دارم پیراهنت را باز در آغوش دارم ای رهنورد و رهبر راه عقیده مرغ دلم بار دگر سویت پریده آیم به دیدار تو، با قد خمیده محبوب قلب خسته‌ی زینب! کجایی؟! امشب تو باید پیشواز زینب آیی در وادی طف، روز عاشورا برادر تا پیشوازت آمدم با دیده‌ی تر بر حنجر تو بوسه دادم جای مادر رفتی و دل دنبال تو، مهجور می‌رفت با رفتنت از چشم زینب، نور می‌رفت آن لحظه‌ای که با هزاران درد جانکاه جسم تو را در قتلگه دیدم به ناگاه بوسه زدم بر حنجرت با ناله و آه گفتم پس از تو از جهان، سیرم حسینم با رفتن تو زود می‌میرم حسینم تو شور صبر و مذهبم بودی برادر آموزگار مکتبم بودی برادر تو شاهد تاب و تبم بودی برادر در هر کجا باشی، مرا نور وجودی من بی تو می‌مُردم، اگر با من نبودی ای ذکر یادت چلچراغ هرشب من در هر نفس نام تو شد ذکر لب من با نام تو پایان پذیرد مطلب من گفتا سخن از درد من، طبع «وفایی» با وصل تو پایان پذیرد این جدایی @nohe_sonnati
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود زینب اگر نهیب نمی‌زد علیه کفر نطق مدافعان ولایت رسا نبود زینب اگر اسیر نمی‌شد به راه دوست دین خدا ز قید اسارت رها نبود زینب اگر طلسم ستم را نمی‌شکست امروز صحبت از شرف اولیا نبود.. در شام و کوفه باز نمی‌کرد اگر زبان نام رسول بر سر گلدسته‌ها نبود اُمّ الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام زینب اگر نبود کتاب خدا نبود @nohe_sonnati
گوشه‌ی خانه‌ی خود جای به بستر دارد مثل زهرا شده و دست روی سر دارد دختر فاطمه و حیدر کرار است این عفت فاطمه و هیبت حیدر دارد زینت حیدر و پیغامبر کرببلاست این که در جان خود اوصاف پیمبر دارد گریه گریه همه‌ی بستر او تر شده است مثل یک لاله‌ی مجنون، دل پرپر دارد لحظه لحظه همه‌ی خاطره‌ها در ذهنش یادی از پر زدن سوره‌ی کوثر دارد گُر گرفته بدنش، در تب و تاب است تنش یاد دیوار و دری روضه‌ی مادر دارد همه‌ی عمر به دل عشق حسینی پرورد به لبش ذکر حسین تا دم آخر دارد ظرف یک سال غم کرببلا پیرش کرد قامتش تا شده، درد کمر و سر دارد بدنش را طرف سایه نیارید فقط سینه‌ای داغ‌تر از داغ برادر دارد به روی سینه‌ی او پیرهن خونین‌اش زیر لب زمزمه‌ی روضه‌ی حنجر دارد زیر لب زمزمه می‌کرد: خدایا... نزنید «این هلال سر نی آمده دختر دارد» @nohe_sonnati
هرچند پای خستۀ زینب توان نداشت هرچند بین قافله جانش امان نداشت بار امانتی که به منزل رسانده است چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت جز گیسوان غرق به خون روی نیزه‌ها در آتش بلا به سرش سایه‌بان نداشت آیا به جز حوالی گودال، ساربان، راهی برای رفتن این کاروان نداشت؟ یک شهر چشم خیره و... بگذار بگذریم شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت دیگر لب مقدس قرآن کربلا جایی برای طعنۀ آن خیزران نداشت! @nohe_sonnati
عشق بی نام و نشان می‌ماند اگر زینب نبود قدر آزادی نهان می‌ماند اگر زینب نبود عشق با او فارغ التحصیل دانشگاه شد صبر هم در امتحان می‌ماند اگر زینب نبود چهره‌ی نورانی اسلام و مذهب بی‌گمان در حصاری از گمان می‌ماند اگر زینب نبود در غم گل‌های پرپر، باغبان دشت خون قامتش همچون کمان می‌ماند اگر زینب نبود آتش بیداد وقتی بر گل و گلشن فتاد باغ گل بی باغبان می‌ماند اگر زینب نبود بار داغ یک گلستان لاله بر دوشش کشید بر زمین باری گران می‌ماند اگر زینب نبود کاروان دادخواه خون هفتاد و دو گل بی امیرِ کاروان می‌ماند اگر زینب نبود پاسداری کرد او از مکتب عدل و شرف دین حق کی در امان می‌ماند اگر زینب نبود! مژده‌ی فتح و ظفر با خود آورد اربعین این سفر بی ارمغان می‌ماند اگر زینب نبود کرد دل‌ها را هوایی در هوای کوی دوست کربلا کی جاودان می‌ماند اگر زینب نبود! ای «وفایی» مکتب اسلام مدیونش بُوَد دین حق بی ترجمان می‌ماند اگر زینب نبود @nohe_sonnati