📚 کتاب پرواز با پاراموتور را دوست دارم (رمان نوجوان)
🔸عباس، پسر_نوجوانی که در یک تعمیرگاه اتومبیل کار می کند، رویای پرواز با #پاراموتور را دارد و برای رسیدن به آن تلاش می کند. تا اینکه شرایط او را با انتخابهای بزرگتری محک میزند.
✂️برشی از کتاب:
ثریا توی اتاقش، پشتِ میز کوتاهی که ورقِ چوبیِ رویش باد کرده و شیارشیار شده بود، نشسته بود. اتاقی نه متری که یک طرفش رختخواب چیده بودند و طرف دیگرش چرخ خیاطیِ قدیمی مادرش بود. خم شده بود و چیزهایی می نوشت. مادرش وارد اتاق شد:
– چه کار می کنی مامان؟
– ریاضی میخوانم.
مادر رفت در پستو. مقداری گندم از توی کیسه برداشت و بیرون
آمد. ثریا گفت:
– مامان! به بابا گفتی که عضویت کتابخانه ام تمام شده؟می خواهم تمدیدش کنم.
– نه مامان، الآن که اصلا نمی شود حرفش را بزنی.
– چی شده؟
– خیر نبینند این ماشین های گشت؛ امروز یکیشان آقایت را گرفته و بعد هم یک جریمه کَت و کلفت برایش نوشته.
آن میلیاردی ها را نمی توانند بگیرند به ما فقیر بیچاره ها زور می گویند.
🔺رمان مناسب نوجوانان(۹تا۱۵ سال)
✍نویسنده : علی آرمین
📖تعداد صفحات: ۱۵۶صفحه
💰قیمت: ۷۷.۰۰۰تومان
🎁قیمت باتخفیف: ۷۴.۰۰۰تومان
🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/558026?ref=830y
سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇
👤@Milad_m25
#پرواز_با_پاراموتور_را_دوست_دارم #کتاب_جان #کتاب_خوب
🆔@noketab
پرواز با پاراموتور را دوست دارم!
🧑🦰هر نوجوانی در زندگیاش آروزهای بسیاری در ذهن خودش دارد و برخی را بسیار جدی هم میپندارد و برای تحققش تلاش هم میکند.🏃 آرزوهایی که آینده را برای نوجوان میسازد.
🤔حالا فرض کنید در مسیر تحقق این آرزو، نوجوان ما باید دست به انتخابگری بزند و موقعیتهای مختلف را با توجه به آن آرزوی اصلی سبک و سنگین کند و بعد مهمترینش را انتخاب کند. این است که نوجوانی و جوانی سن انتخابهای بزرگ است.
👌زمانی اراده و خواست نوجوان مورد امتحان قرار میگیرد که آرزو و خواسته نیرومندتری خودش را سر راه نوجوان بگذارد و او در دوراهی قرار بگیرد؛ انتخاب بین دو اتفاق خوب.حالا اگر انتخاب دوم درباره شخصی غیر از خودش باشد که دیگر تصمیم گرفتن سختتر هم میشود.
عباس، پسر نوجوانی که در تعمیرگاه اتومبیل کار می کند، رؤیای پرواز با پاراموتور را دارد و برای رسیدن به آن تلاش می کند تا اینکه شرایط، او را با انتخابهای بزرگتری محک میزند.
🆔@noketab
📗کتاب ربات پرنده را دوست دارم
کتاب «#ربات_پرنده_را_دوست_دارم» جلد دوم و در ادامه جلد اول «#پرواز_با_پاراموتور_را_دوست_دارم» است.
👌این رمان از دریچه دید یک #نوجوان به خود، محیط پیرامون و اتفاقات #مشکلاتی که طی این مسیر برایش به وجود می آید، روایت شده است و با شرح قصه ای #ماجراجویانه، پرفراز و فرود، سرگرم کننده و درعین حال آموزنده و قابل تامل، مخاطب را به #اندیشه و #تفکر وا میدارد!
👌این کتاب، ماجرای یک نوجوانِ بااستعداد و باپشتکار به نام عباس را روایت می کند که باهدف محقق کردن ایده ساخت یک #پاراموتور بزرگ که تصویرش راپدربزرگش کشیده بود، ازقم راهیِ تهران میشود. چراکه معتقد است آنجامسیر #پیشرفت وترقی هموار تراست.
#ضعف_اخلاقی او این است که میخواهد بدی را با بدی جواب دهد.
✔️این کتاب ارزشمند وپندآموز، علاوه بر قصه پرتلاطم و پرمکاشفه اش به مخاطب تلنگر میزند که هرکس در #کاری_خوب است و اگردر جای درست خود قراربگیرد میتواند بی شک اتفاقات خوبی را برای خود و دیگران رقم زده بزند. #حسد و #کینه_ورزی، قلب را سیاه و روح ما را کدر و مشوش میکند و حتی میتواند مانع از دستیابی به جایگاه حقیقی و اصلی ما که گویی برای آن ساخته شده ایم ،بشود.
✍ نویسنده: علی آرمین
🔺 مناسب برای مخاطب نوجوان
📖تعداد صفحات: ۲۷۲صفحه
▪️انتشارات کتاب جمکران
💰قیمت: ۱۴۸۰۰۰تومان
🎁قیمت باتخفیف: ۱۴۴.۰۰۰تومان
🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/12044312
📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇
👤@Milad_m25
🆔@noketab
کتاب نو+جوان
📗کتاب ربات پرنده را دوست دارم کتاب «#ربات_پرنده_را_دوست_دارم» جلد دوم و در ادامه جلد اول «#پرواز_با
✂️برشی از کتاب ربات پرنده را دوست دارم:
مهندس من را خواست. رفتم دفترش. با ابروهای بور و کمپشتش اخم کرده بود. کمتر پیش میآمد که اخم کند. یک دستش را گذاشته بود روی دهانش، به نقطهای خیره شده بود و با انگشتهای دست دیگرش روی میز ریتم گرفته بود. ژستی که گرفته بود، یک چیزی بود شبیه آژیر قرمز؛ بااین حال انگار هنوز دقیقاً تصمیم نگرفته بود چه بگوید یا چه کار کند. حس میکردم خیلی جو سنگین است و گزارشهای بدی بهش رسیده است. بالاخره نگاهش را به طرف من چرخاند.
خب، تعریف کن ناصر. جریان عباس با تو چیه؟
جا خورده بودم. آب دهانم را قورت دادم. نباید کم میآوردم یا کاری میکردم که مهندس احساس کند همه چیز گردن من است. دو دستم را مثل کسی که دعا میکند، آوردم بالا.
هیچی مهندس. مگه کسی چیزی گفته؟
🆔@noketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 اللهم عجل لولیک الفرج
#امام_زمان علیهالسلام
🆔@noketab
📗کتاب محمد جواد و شمشیر ایلیا
👌انس دادن #نوجوونها با #قرآن، اونم تو این زمونه کار سادهای نیست.
باید اونقدر برای بچهها جذابش کنیم که قابل رقابت با داستانها و کاتونهای تخیلی بشه.
📖کتاب «#محمدجواد_و_شمشیر_ایلیا» اولین #رمان_فانتزی با رویکرد آموزش #مفاهیم_قرآنی به نوجوونهاست که در کنار #جذابیت تخیلهاش، مفاهیم قرآنی رو هم به بچهها میشناسونه. رویکردی که تازگی و #بکر بودن، شاخصه اصلی آن است. محمدجواد به #باغ/قرآن میرود و در آنجا با شخصیتهای زیادی آشنا میشود؛ شخصیتهایی که هر کدام قسمتی از خمیر وجودی محمدجواد را تغییر میدهند.
🧑🗡🧑🗡🧑🗡🧑🗡🧑🗡🧑
🔺فضای فانتزی کتاب کاملا ایرانی و بومی هست و مناسب برای بچه های ۹ تا ۱۳ سال
✍نویسنده: فاطمه مسعودی
📖تعداد صفحات: ۲۲۰ صفحه
▪️ناشر: کتاب جمکران
💰قیمت: ۱۲۵.۰۰۰تومان
🎁قیمت با تخفیف: ۱۲۰.۰۰۰تومان
🧑🗡🧑🗡🧑🗡🧑🗡🧑🗡🧑
🛍خرید آنلاین از طریق سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/129810?ref=830y
📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇
👤@Milad_m25
🔸کتاب نوجوان👇
🆔@noketab
✂️برشی از کتاب محمدجواد و شمشیرایلیا:
محمدجواد نفس عمیقی کشید. آرام پایش را بلند کرد. پلهی بعدی پلهی امتحان بود، پلهی هدایت، پلهی عشق، پلهی نور… همهچیز در آنجا خلاصه شده بود. ناگهان هوا درهم پیچید. طوفانی به پا شد که او را تکان میداد تا شاید بترسد و ذکر آخر را نگوید. 12شاخه به دور محمدجواد حلقه زدند تا به او کمک کنند. محمدجواد مصمم بود. چشمهایش را بست و با صدایی رسا گفت: «یا امامِ زمان!»
همهچیز در سکوت فرو رفت. انگار هرگز طوفانی نبوده است.
وقتی چشمهایش را باز کرد. دستانش میلههای دروازه بهشت را گرفته بود. به اطرافش نگاه کرد. بهدنبال مرد سبزپوش میگشت؛ اما خبری از او نبود. با آرامش قرآن کوچکش را در جایگاهش روی دروازهی بهشت قرار داد و با دلهرهای شیرین دروازه را هل داد. دروازه باز شد. نور عجیبی همهجا را فراگرفت. نسیم خنکی صورتش را نوازش کرد و بوی گلهای بهشتی همه جا را پر کرد. از شدت نور نمیتوانست جایی را ببیند. دست روی چشمانش گذاشت تا به نور عادت کند. وقتی حس کرد میتواند چشمهایش را باز کند تعجب کرد. اینجا اتاقش بود و روی تختش دراز کشیده بود. سراسیمه از جایش بلند شد. روی تخت نشست. او کی از باغ قرآن برگشته بود؟ چیزی را بهخاطر نمیآورد.
🆔@noketab