هدایت شده از ستاره کویر
👈 حرفهای خود را از ۳ صافی عبور دهید!
شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت: گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو میگفت….همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذراندهای یا نه؟ گفت: کدام سه صافی؟
اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟ گفت: نه… من فقط آن را شنیدهام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.
سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذراندهای. یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالیام میشود. گفت: دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.
بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم میخورد؟ گفت: نه، به هیچ وجه!
همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🔴 چرا نباید شب #ناخن گرفت ؟
گرفتن ناخن در شب مکروه است
طبق تحقیقات اخیر دانشمندان مشخص شده که کلسیم اضافه بدن در ساعات پایانی روز در ناخنها جمع میشود و از ناخنها بعنوان انبار موقت کلسیم بدن استفاده میشود.
و این کلسیم اضافی در ساعات آغازین روز به گردش خون باز میگرددو مورد مصرف قرار میگیرد. گرفتن ناخنها در شب باعث از بین رفتن این کلسیم ذخیره شده خواهد شد .
همچنین کمبود کلسیم اولین آثارش در بینایی مشاهده میشود .
از کارهای مستحبی که دین اسلام بر آن تأکید می کند، گرفتن ناخن است به هر صورتی که باشد، البته بهتر است در روز جمعه باشد و از انگشت کوچک دست چپ آغاز و به انگشت کوچک دست راست تمام شود.
🔅 طب الائمه 🔅
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃
از خواجه عبدالله انصاری پرسیدند عبادت چیست ؟
فرمود :
عبادت خدمت کردن به خلق است....پرسیدند چگونه؟
گفت اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری رضای خدا و مردم را در نظر داشته باشی این نامش عبادت است
پرسیدند :
پس نماز و روزه و خمس...این ها چه هستند؟؟؟
گفت : اینها اطاعت هستند که باید بنده برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد...
🌺🍃 🌺
🍁 برکات تلاوت قرآن در زندگی
💠 حضرت #محمد صلی الله علیه و آله و سلّم:
🌟 انَّ البَیتَ اِذا کَثُرَ فیهِ تِلاوَةُ القُرآنِ کَثُرَ خَیرُهُ وَ اتَّسَعَ اَهلُهُ وَ اَضاءَ لاَهلِ السَّماءِ کَما تُضیءُ نُجومُ السَّماءِ لاَهلِ الدُّنیا؛
✨ #خانه ای که در آن #قرآن فراوان خوانده شود، #خیر آن بسیار گردد و به اهل آن #وسعت داده شود و برای آسمانیان #بدرخشد چنان که ستارگان آسمان برای زمینیان می درخشند.
📚 کلینی، #کافی، ج 2، ص 610
👈 سوال و جواب آن دنیا
آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست، روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود، هارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود. چون به بهلول رسید گفت: بهلول چه می کنی؟
بهلول جواب داد: به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه من را اذیت و آزار می دهند. هارون گفت: آیا می توانی مرا از سؤال وجواب آن دنیا آگاهی دهی؟ بهلول جواب داد: به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود.
هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد. آن گاه بهلول گفت: ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معـرفی می نمـایم و آنـچـه خـورده ام و هــرچـه پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی.
هارون قبول نمود. آن گاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت: بهلول و خرقه و نان جو و سرکه فوری پایین آمد که ابدا" پایش نسوخت، و چون نوبت به هارون رسید، به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید، نتوانست و پایش بسوخت و به پایین افتاد.
سپس بهلول گفت: ای هارون سؤال و جواب قیامت نیز به همین صورت است. آنها که درویش بوده اند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند.
👈 قضاوت
روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست.
عارف گفت شايد اقوام باشند، گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت می آيند بعدازساعتى می روند. عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفر يک سنگ درکيسه انداز، چند ماه ديگر با کيسه نزد من بیا تا ميزان گناه ايشان را بسنجم. مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد.
بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيایید، عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواهى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟
حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن...چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى که در خانه اوست به مطالعه بپردازند. اى مرد آنچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت. همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان...
👌ديگران را قضاوت نكنيم.
👈 از گوسفند کمترم!!
ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ.
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ راصدا میزند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮوم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم....
👌از پاهایی که نمی توانند تورا به سمت ادای نماز ببرند انتظار نداشته باش تورا به بهشت ببرند.