#تمثیلات
در مسیر سفر که به سمت مقصد حرکت می کنید ، بعضی جاها دیدین سرعت گیرهایی جا سازی کردن؟ میدونین چرا؟ شاید فکر کنید اگر مسیر صاف و یکدست بود که به راحتی، به مقصد می رسیدید. ببینین اگر این سرعت گیرها نبودند، ممکن بود با یه خطر بزرگتر رو برو بشیم ، تصادف ، پرتگاه و... که ما در مسیر جلوتر ازش بی اطلاعیم. ما تو زندگی دنیاییمون هم همین سرعت گیرهارو داریم. شاید فکر کنین، اِ ما که تو خیابون زندگی نمی کنیم!! خب منظور ما به این نبود که منظور ما به این هست که؛ تو زندگی اگر مشکلاتی برا ما پیش بیاد سبب جلوگیری از یه خطر بزرگتره و اگر زندگی ما بی دغدغه و گرفتاری بود، از مسیر اصلی بندگیمون فاصله ی زیادی داشتیم. پس تو زندگی مشکلاتی که پیش میاد برامون ، سرعت گیرهایی هستند که مارو محافظت میکنه ، از خطراتی که ازشون اطلاعی نداریم
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
لنگ لنگان قدم بر می داشت و نفس نفس ...
اشراف زاده ای ، در راه پیرمردی دید که بار سنگینی از هیزم بر پشت حمل می کند ، لنگ لنگان قدم بر می داشت و نفس نفس صدا می داد
به پیرمرد نزدیک شد و گفت مگر تو #گاری نداری که بار به این سنگینی میبری؟ هرکسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن است. پیرمرد خندهای کرد و گفت این گونه هم که فکر میکنی نیست. به آن طرف جاده نگاه کن. چه می بینی؟
اشراف زاده با لبخندی گفت پیرمردی که بار هیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است پیرمرد گفت میدانی آن مرد ، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتر است؟
#اشراف_زاده گفت باور ندارم ، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد
پیرمرد گفت آقا! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است . او گاری نداشت و هر شب گریه کودکانش مرا آزار میداد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد
بار سنگین #هیزم ، با صدای خنده ی کودکان آن مرد ، چون کاه بر من سبک می شود . آنچه به من فرمان میراند خنده کودکان است
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
پیـش ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ
ﺑﺒﺮﯼ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘـﻪ ﻫﺎیت ﺭﺍ ﺑﻪ
ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮔﻼﯾﻪ ﮐﻨﯽ ﻧﻈﺮﯼ
ﺑﻪ #ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺩﺍﺷﺘـﻪ
ﻫﺎیت ﺭﺍ ﺷﺎﮐـﺮ ﺑﺎﺵ ﺍﻧﺴﺎﻥ
ﺑﺰﺭگ نمیشود ﺟﺰﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ
ﻓﮑﺮ
اَلْحَـمْــدُلِلَّهِ عَلـى كُلِّ نِعْمَــةٍ
كانَتْ اَوْ هِىَ كائِنَةٌ. ستايش
خداى را بر هر #نعمتى كه
بوده يا خواهد بود
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
او مال حرام را از مال حلال من جدا کرد
مردی در کاروان سرا بود که صبح چون از خواب برخواست دید شتری از شتران او نیست. هیچ #تأسف نخورد و بر شتر سوار شد و راه را ادامه داد.
پرسیدند: چرا غمی نخوردی؟ گفت: گویند غم خوردن را سودی نیست؛ ولی من گویم غم خوردن را جایی نیست. آن که شتر من برده است یا نیازش داشته و برده است که صدقه من بر او از مالم محسوب میشود، یا #نیاز نداشته و برده است؛ پس مالم حرامی داخلش شده بود و نمیدانستم و او مال حرام را از مال حلال من جدا کرد و مال مرا پاک کرد
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اين كار بيمارى را از بدنت بيرون مى كنـد
جلویحمام میتوان یک ظرف کوچک از آب سرد درست کرد تا حین خروج از #حمام ، پاها در آب سرد فرو رود، همانند استخر
این عمل فواید زیادی مثل جلوگیری از سرماخوردگی، دفع واریس، ایمنی از سردرد و... را به همراه دارد.
امام صادق علیه السلام فرمود هنگام خارج شـدن از حمّام بر دو پـاى خـود آب سرد بريـز ؛ اين كار #بيمارى را از بدنت بيرون مى كنـد. امالی صدوق ؛ ۳۶۴
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #دعوا_کن_ولی_با_کاغذ
دکتر الهی قمشه ای می فرمودند: دعوا کن ولی با کاغذ، اگر از کسی ناراحتی یک کاغذ بردار و یک مداد ، هر چه خواستی به آن بگویی روی آن کاغذ بنویس. خواستی داد هم بکشی ، تنها سایز کلماتت را بزرگ کن ، نه صدایت را. آرام که شدی برگرد و کاغذت را نگاه کن و خودت قضاوت کن. حالا می توانی تمام خشمِ نوشته های خود را با پاک کُنت پاک کنی ، دلی هم نشکانده ای ، وجدانت را نیازردی خرجش همان مداد و پاک کن بود. نه بغض و پشیمانی ، آری گاهی می توان از کوره ی خشم پخته تر بیرون آمد. بیاییم همه مهربان تر زندگی کنیم...
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #انصاف_و_شعور
کسی که درباره پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف و شعور دارند، احمق نیست، عزت نفس دارد. کسی که برای شنیدن حرف ها و شعرها و قصه ها و اثار هنری یک جوان بی تجربه وقت می گذارد و حوصله به خرج می دهد، احمق نیست، انسان است. کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد، احمق نیست، منظم و محترم است. کسی که به دیگران اعتماد می کند و آنها را سر سفره خود می نشاند و به خانه اش راه می دهد یا به محفل دوستانه و چای و قهوه ای دعوت می کند و صمیمانه و دوستانه رفتار می کند، احمق نیست، متواضع و مهربان است. کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست. کریم و جوانمرد است. کسی که از معایب و کاستی های دیگران، درمی گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد، احمق نیست. شریف است. كسي كه در مقابل بي ادبي و بي شخصيتي ديگران با تواضع و محترمانه صحبت مي كند و مانند آنها توهين و بددهني نمی كند، احمق نيست. مودب و باشخصيت است. انسان بودن هزينه سنگينی دارد...
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اشکال نداره ، این یه گل رو مهمون من باش
در حال خرید بودم که صدای پیرمرد دوره گردی به گوشم رسید؛ آقا این بسته نون چند؟ #فروشنده با بی حوصلگی گفت: هزار و پونصد تومن! پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو به فروشنده گفت: نمیشه کمتر حساب کنی؟!! توی اون لحظات توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم!؛ نه، نمیشه!!
دوره گرد پیر، مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد! درونم چیزی فرو ریخت... هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم. از #نگاه غمگینش فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم! یه لحظه به خودم اومدم، باید کاری میکردم. این مبلغ بی نهایت ناچیز بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا بود! به دوستم گفتم تا دور نشده این بسته نون رو بهش برسون! پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم.
پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که انگار همه ی دنیا توی دستاشه! چه حس قشنگی بود...اون روز گذشت...شب پشت چراغ قرمز یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ، با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛ ازم گُل میخری؟ با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند؟ گفت دو هزار تومن داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی! با ناراحتی نگاش کردمو گفتم عزیزم اصلا #پول خرد ندارم! و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم... اشکال نداره، این یه گل رو مهمون من باش!! بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛ این یه گل رو مهمون من باش!!
از این همه تفاوت بین آدم ها به ستوه اومدم! صبح رو به خاطر آوردم، یه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل که صاحب یه مغازه ی لوکس تو بهترین نقطه ی شهر تهران بود، از هزار و پونصد تومن ناقابل نگذشت اما یه #دختر بچه ی هفت ، هشت ساله ی گل فروش دوست داشت یه گل مهمونش باشم و از دو هزار تومنش گذشت.
الهی كه صاحب قلب های بزرگ دستاشون هیچ وقت خالی نباشه تا بتونن با قلب پاک و بخشندشون دنیا رو گلستون کنند
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
تمام پینه دوزان توانستند به زیارت کعبه روند!
نقل است که شاه عباس از وزیر خود سوال کرد: اوضاع اقتصادی #کشور چگونه است؟ وزیر گفت : الحمدالله به گونه ای است که تمام پینه دوزان توانستند به زیارت کعبه روند!
شاه عباس با ناراحتی به وزیر گفت ای نادان اگر اینگونه که تو می گویی #اوضاع مالی مردم خوب بود کفاش ها باید به زیارت مکه می رفتند نه پینه دوزان
زیارت رفتن پینه دوزان به این دلیل است که مردم از خرید کفش ناتوانند و ناچارا به تعمیر کفش می پردازند ، بررسی کن و #علت آن را پیدا نما تا کار را اصلاح کنیم.
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50