📖 #انصاف_و_شعور
کسی که درباره پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف و شعور دارند، احمق نیست، عزت نفس دارد. کسی که برای شنیدن حرف ها و شعرها و قصه ها و اثار هنری یک جوان بی تجربه وقت می گذارد و حوصله به خرج می دهد، احمق نیست، انسان است. کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد، احمق نیست، منظم و محترم است. کسی که به دیگران اعتماد می کند و آنها را سر سفره خود می نشاند و به خانه اش راه می دهد یا به محفل دوستانه و چای و قهوه ای دعوت می کند و صمیمانه و دوستانه رفتار می کند، احمق نیست، متواضع و مهربان است. کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست. کریم و جوانمرد است. کسی که از معایب و کاستی های دیگران، درمی گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد، احمق نیست. شریف است. كسي كه در مقابل بي ادبي و بي شخصيتي ديگران با تواضع و محترمانه صحبت مي كند و مانند آنها توهين و بددهني نمی كند، احمق نيست. مودب و باشخصيت است. انسان بودن هزينه سنگينی دارد...
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اشکال نداره ، این یه گل رو مهمون من باش
در حال خرید بودم که صدای پیرمرد دوره گردی به گوشم رسید؛ آقا این بسته نون چند؟ #فروشنده با بی حوصلگی گفت: هزار و پونصد تومن! پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو به فروشنده گفت: نمیشه کمتر حساب کنی؟!! توی اون لحظات توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم!؛ نه، نمیشه!!
دوره گرد پیر، مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد! درونم چیزی فرو ریخت... هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم. از #نگاه غمگینش فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم! یه لحظه به خودم اومدم، باید کاری میکردم. این مبلغ بی نهایت ناچیز بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا بود! به دوستم گفتم تا دور نشده این بسته نون رو بهش برسون! پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم.
پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که انگار همه ی دنیا توی دستاشه! چه حس قشنگی بود...اون روز گذشت...شب پشت چراغ قرمز یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ، با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛ ازم گُل میخری؟ با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند؟ گفت دو هزار تومن داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی! با ناراحتی نگاش کردمو گفتم عزیزم اصلا #پول خرد ندارم! و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم... اشکال نداره، این یه گل رو مهمون من باش!! بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛ این یه گل رو مهمون من باش!!
از این همه تفاوت بین آدم ها به ستوه اومدم! صبح رو به خاطر آوردم، یه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل که صاحب یه مغازه ی لوکس تو بهترین نقطه ی شهر تهران بود، از هزار و پونصد تومن ناقابل نگذشت اما یه #دختر بچه ی هفت ، هشت ساله ی گل فروش دوست داشت یه گل مهمونش باشم و از دو هزار تومنش گذشت.
الهی كه صاحب قلب های بزرگ دستاشون هیچ وقت خالی نباشه تا بتونن با قلب پاک و بخشندشون دنیا رو گلستون کنند
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
تمام پینه دوزان توانستند به زیارت کعبه روند!
نقل است که شاه عباس از وزیر خود سوال کرد: اوضاع اقتصادی #کشور چگونه است؟ وزیر گفت : الحمدالله به گونه ای است که تمام پینه دوزان توانستند به زیارت کعبه روند!
شاه عباس با ناراحتی به وزیر گفت ای نادان اگر اینگونه که تو می گویی #اوضاع مالی مردم خوب بود کفاش ها باید به زیارت مکه می رفتند نه پینه دوزان
زیارت رفتن پینه دوزان به این دلیل است که مردم از خرید کفش ناتوانند و ناچارا به تعمیر کفش می پردازند ، بررسی کن و #علت آن را پیدا نما تا کار را اصلاح کنیم.
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
عفو کن کسى را که به تو ظلم کرده است
شخصی خدمت حضرت محمد صل الله علیه و آله عرض کرد: اقوام و خویشانم با من قطع رابطه کرده اند و مرا آزار می دهند، آیا من هم می توانم با آنها قطع #رابطه کنم؟
رسول خدا فرمودند: اگر چنین کنی ، خداوند نظر رحمتش را از همه شما بر مىدارد. آن مرد پرسید: پس چه کنم؟
حضرت فرمودند: ایجاد رابطه کن با کسى که با تو قطع رابطه کرده است، و عطا کن به کسى که تو را محروم ساخته ، و #عفو کن کسى را که به تو ظلم کرده است؛ در این صورت ، خداوند پشتیبان تو در برابر آن ها خواهد بود. محجة البيضاء، جلد۳، صفحه ۴۳۰
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #پیامبر_وارثی_ندارد!
در دورانِ خلافتِ عثمان ، یک روز عایشه و حفصه بر او وارد شدند و از عثمان خواستند که میراثِ آنها از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را تقسیم کند! عثمان که تکیه داده بود نشست و رو به عایشه کرد و گفت تو و این زن، در زمانِ خلافتِ پدرت، یک اعرابی که از نادانی با ادرارش خود را می شُست آوردید و شهادت دادید که پیامبر صلوات الله علیه و آله فرموده: ما گروهِ انبیاء میراثی از خود باقی نمی گذاریم! پس اگر راست است که پیامبر وارثی ندارد، شما اکنون چه می خواهید؟ و اگر پیامبر می تواند وارث داشته باشد، پس چرا حقِّ فاطمه سلام الله علیها را منع کردید؟ از این رو عایشه از پیشِ عثمان بیرون رفت در حالی که فریاد می زَد: کفتار عثمان را بُکُشید که کافر شده است
شرح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید معتزلی؛ جلد ۲ ؛ صفحه ۱۸۷
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
همراه ما باشید با نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
خوشه های سر برافراشته ی تهی از دانه و ..
لقمان حکیم می گوید: روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم و خوشه هایی از گندم که از روی تکبر سر برافراشته و خوشه های دیگری که از روی #تواضع سر به زیر آورده بودند نظرم را به خود جلب نمودند و هنگامی که آنها را لمس کردم، شگفت زده شدم
خوشه های سر برافراشته را تهی از دانه و خوشه های سر به زیر را پر از دانه های گندم یافتم. با خود گفتم: در کشتزار #زندگی نیز چه بسیارند سرهایی که بالا رفتند اما در حقیقت خالی اند
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
عنایت مرحوم حاج آقا رحیم ارباب به پیرمرد
پيرمردی که خدمت حاج آقا رحيم رسیده بود می گفت: روزی رسيدم به خانه حاج آقا رحيم ، ديدم فوت کرده اند. اول هيچ کس نبود تا اين که #جمعيت جمع شدند و غسل و کفن و تشییع انجام شد
می گفت من يک ده تومنی در جيبم بود ، نمی دانم چطور شد در شلوغی تشييع جنازه حاج آقا رحیم اين ده تومنی را از جيبم زدند. تعریف می کرد: یک #دوچرخه داشتم هر وقت به زیارت قبرشان می رفتم ، وقتی می رسيدم می گفتم: آقا! من همانی هستم که ده تومنی ام را در تشييع جنازه شما زدند.
تعریف میکرد از قضا کار ما گرفت و بعد از فوت ايشان باغی خريديم و... بالاخره وضع مالیم خوب شد. ولی هر وقت به #زیارت ایشان می رفتم همين جمله را می گفتم که آقا! من همانی هستم که ده تومنی ام را از جيبم زدند.
گفت: يک بار که از زیارت قبر ايشان به خانه باز گشتم ، خوابيدم ، خواب ديدم که خدمت ايشان رسيدم و با همان ملاحت و مهربانی سلام کردم و گفتم: آقا! من همانی هستم که در تشييع جنازه شما ده تومنی ام را از جيبم زدند.
حاج آقا رحیم فرمودند: مؤمن! چند بار اين را گفته ای و ما هم برايت به انواع مختلف و چندين برابر ، جبران کرديم شما هنوز میگويی من همانم.. عرض کردم #آقا! من چيز ديگری بلد نيستم ، قصدی نداشتم.
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
زندگی ساختنی ست ، نـه
ماندنی. بمان برای ساختن
،نساز برای مـانـدن. منتظر
نبــاش کـسی بـرایت #گل
بیاورد!
خاک را زیر و رو کـن . بذر
را بکار ، از آن مـراقبت کن
خـودت گل خواهی داشت
الهی کـه #قایق زندگیتون
همیشه در حـال حـرکت به
سوی بهتـرینهای این دنیا
باشه . التماس دعا
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50