May 11
❤️خواستند یوسف را بکشند، یوسف نمرد...
خواستند آثارش را از بین ببرند، ارزشش بالاتر رفت...
خواستند او رابفروشند که برده شود،پادشاه شد...
خواستند محبتش از دل پدرخارج شود، محبتش بیشتر شد...
از نقشه های بشر نباید دلهره داشت...
چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است...
یوسف میدانست، تمام درها بسته هستند، اما به خاطر خدا ؛حتی به سوی درهای بسته هم دوید...
و تمام درهای بسته برایش باز شد...
اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد،به دنبال درهاي بسته برو
چون خدای "تو"و "یوسف" یکی ست....
☑ @vaezine
روزي پاك و پاكيزه و بهشت پر نعمت و ورود تو بهترين ورودها باشد، پس محتضر مي گويد: تو كيستي؟ مي گويد: من عمل صالح تو هستم. از دنيا به سوي بهشت كوچ كن.[19]
اعمال خير، صورتي زيبا و نيكو دارند و براي فاعلش آسايش و راحتي را به ارمغان مي آورند و اعمال شرّ، صورتي زشت و كريه المنظر دارند و باعث عذاب و وحشت صاحبش مي گردند.
پاورقی:
[1]. بر گرفته از: معاد از نظر روح و جسم، محمد تقي فلسفي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ ششم، 1385 ش، ج1، ص 169.
[2]. همان، ص 75.
[3]. چهل حديث، سيد روح الله موسوی خميني (ره)، ص 453.
[4]. نحل/32.
[5]. بحار الانوار، علامه مجلسي،مؤسسةالوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 6، ص 143.
[6]. نحل/32.
[7]. فرقان/22.
[8]. نساء/97.
[9]. انفال/50.
[10]. معاد از نظر روح و جسم، ص 190.
[11]. مؤمنون/ 99 ـ 100.
[12]. لئالي الاخبار، محمد نبي تويسركاني، مكتبة محمديه، قم، بيتا، ج 5، ص 2 ـ 3.
[13]. بحار الانوار، ج 24، ص 27 ـ 26.
[14]. «عَنْ اَبِي عَبْدِ اللهِ (علیه السلام)قَالَ: مَا يَمُوتُ مُوَالٍ لَنَا وَ مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِنَا إِلَّا وَ يَحْضُرُهُ رَسُولُ اللَّهِ -وَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیهم السلام)فَيَرَوْنَهُ وَ يُبَشِّرُونَهُ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ مُوَالٍ لَنَا يَرَاهُمْ بِحَيْثُ يَسُوؤُهُمْ.... .» بحارالانوار، ج 6، ص 181.
[15]. بحار الانوار، ج 79، ص 174.
[16]. همان، ج 6، ص 181.
[17]. بحار الانوار، ج 24، ص 26.
[18]. همان، ج 6، ص 195.
[19]. وسائلالشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 16، ص 105.
منبع: «معاونت تبلیغ» سيّد جواد موسوي با تلخیص و ویراست
کلیه حقوق برای خبرگزاری حوزه محفوظ می باشد
ديدني هاي در حال احتضار
* فرشته ها
خداي متعال مي فرمايد: «الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛[4] «[متقين] كساني هستند كه وقتي فرشتگان [رحمت]، آنان را كه عمرشان به پاكدلي [و درستكاري] طي شده است، قبض روح مي كنند به آنها مي گويند: سلام بر شما! داخل بهشت شويد كه اين، پاداش اعمال خوب شما است.
با توجه به آيات و روايات اسلامي، مي توان فرشتگاني كه بر بالين محتضر حاضر مي شوند و ملاقات هايي كه همراه با گفتگو صورت مي پذيرد، بدين ترتيب بيان نمود:
الف) فرشته مرگ
ما در اين جهان فعل و انفعال هاي عالَم ملكوت و غيب را نمي بينيم.
امام علي(علیه السلام) فرموده است: «هَلْ تُحِسُّ بِهِ إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا أَمْ هَلْ تَرَاهُ إِذَا تَوَفَّى أَحَداً بَلْ كَيْفَ يَتَوَفَّى الْجَنِينَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَ يَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا أَمِ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإِذْنِ رَبِّهَا أَمْ هُوَ سَاكِنٌ مَعَهُ فِي أَحْشَائِهَا»؛[5] آيا موقعي كه فرشته مرگ در منزلي وارد مي شود، احساس مي كني؟ آيا وقتي به قبض روح كسي اشتغال دارد، او را مي بيني؟ فرشته مرگ، روح جنين را چگونه مي گيرد؟ آيا از بعضي از جوارح مادر وارد مي شود؟ يا آنكه روح جنين، به اذن خدا فرشته مرگ را اجابت مي كند؟ يا او با جنين در رحم مادر سكونت دارد؟.
محتضر در لحظه اي كه ملك الموت و جهان ناآشناي پس از مرگ را مشاهده مي كند، متوجه مي شود كه زندگي دنيايش سپري شده و در آستانه رحلت به عالم آخرت قرار گرفته است. در اين موقع، سخت نگران و مضطرب شده، دچار شديدترين فشار روحي مي گردد. به موجب روايات رسيده در اين باب، اين هنگام براي آدمي از ساعات بسيار سنگين و دشوار است.
امّا اينكه انسان در هنگام مرگ، فرشتگان قبض روح را در چه شكل و شمايلي مشاهده مي كند؟ بايد گفت: اين حالت نيز به عمل و شخصيت فرد بستگي دارد. انسان نيكوكار آنها را به شكل خوب و همراه با بشارت، سلام و تحيّت مشاهده مي كند؛ چنانچه قرآن کریم به آن اشاره کرده و می فرماید: «الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[6]
اگر كافر، ظالم و ستمكار باشد، فرشتگان را بيم دهنده و با چهره هاي ترسناك مي بيند: «يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً»؛[7] روزي كه فرشتگان (مرگ يا عالم برزخ يا صحنه قيامت) را مي بينند. در آن روز گناهكاران را بشارتي نيست و (به فرشتگان) مي گويند: ما را ايمني كامل دهيد! و فرشتگان مي گويند: سخت ممنوع است (بر شما رحمت و بهشت خدا).
خداي متعال در آياتي به گفتگوي فرشتگان و ستمكاران در هنگام مرگ تصريح كرده و اين گفتگو را چنين بيان مي فرمايد: «إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً»؛[8] كساني كه فرشتگان (قبض روح) روح آنها را گرفتند، در حالي كه به خويش ستم كرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه بوديد؟ (و چرا با اينكه مسلمان بوديد، در صف كفّار جاي داشتيد؟!) گفتند: ما در سرزمين خود، [تحت فشار و] مستضعف بوديم. آنها (فرشتگان) گفتند: مگر سرزمين خداوند، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد!؟ آنها (عذري نداشتند و) جايگاهشان دوزخ است و سرانجام بدي است.
همچنين ميفرمايد: «وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ»؛[9] (اي پيامبر)! اگر ببيني كفار را هنگامي كه فرشتگان (مرگ) جانشان را مي گيرند و بر صورت و پشت آنها مي زنند و (مي گويند: بچشيد عذاب سوزنده را ! (به حال آنها تأسف خواهي خورد!).
در منابع اسلامي در مورد مشاهده، گفتگو، بشارت به بهشت و نشان دادن نعمت هاي آن به مؤمنين درستكار توسط فرشته مرگ در لحظه جان دادن روايات بسياري وجود دارد.
ب) فرشتگان ثبت اعمال
«يك انسان مكلّف در طول ده ها سال عمر خود، هزاران عمل خوب و بد انجام مي دهد و «رقيب» و «عتيد» تمام آنها را ثبت مي نمايند. هنگام مرگ، خلاصه تمام آنها به محتضر ارائه مي شود؛ يعني هر انساني در پايان عمر و خاتمه يافتن دوران معامله و داد و ستد بازار دنيايش، بيلان كارهاي خود را مي بيند، از اوضاع و احوال خوب يا بد خويش آگاه مي گردد و به سود يا زيان معاملاتي كه در زندگي با نقد عمر انجام داده، واقف مي شود. خلاصه، خيلي زود مي فهمد اهل ثواب است يا اهل عقاب.»[10]
بر این اساس هر انساني پس از مرگ، بلافاصله از وضع خود آگاه مي شود و مي فهمد آيا
بهشتي و اهل سعادت است يا جهنمي و اهل عذاب می باشد. از اين رو، هر يك از كفّار و گناهكاران كه عمر خود را با جهل و غفلت گذرانده اند، در همان لحظات احتضار، خطر را احساس نموده، از گذشته پشيمان مي شوند و مي گويند: «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»؛[11] پروردگارا! مرا به دنيا باز گردان تا مگر گذشته را جبران كنم و عمل صالحي انجام دهم؛ ولي پاسخ منفي مي شنوند و به او گفته مي شود: اين سخن بي اثر، هرگز جامه تحقّق نمي پوشد و از پي مرگشان عالم برزخ است تا قيامت بر پا گردد و از قبرها برانگيخته شوند.
ج) فرشتگان موكّل رزق، آشاميدني ها و نَفَس ها
يكي ديگر از مشهودات محتضر در اولين مراحل انتقال، فرشگان مأمور بر رزق و روزي است. در آن لحظات، سه فرشته بر بالين او حاضر ميشوند و هر كدام از آنها گزارش مأموريت خود را بدين شرح بيان ميكنند:
«اولي سلام كرده، ميگويد: من موكل روزي تو بودم، شرق و غرب زمين را جستجو كرده، از روزي تو لقمهاي پيدا نكردم كه نخورده باشي، سپس فرشته دوم ميگويد: سلام بر تو! من موكّل مايعات و آشاميدنيهاي تو، از آب و غير آب بودم، شرق و غرب زمين را گشتم، شربت آبي از آن تو نيافتم كه نياشاميده باشي. آنگاه ملك سوم درآمده، پس از سلام ميگويد: من مأمور نفسهاي تو بودم، شرق و غرب زمين را تفحّص كردم، نفسي از تو كه نكشيده باشي، پيدا نكردم.[12]
* پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين (ع)
پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «لَا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ وَ لَا يَتَيَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى يَكُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَكِ الْمَوْتِ لَه .... ِ ثُمَّ يَقُولُ لَهُ انْظُرْ فَيَنْظُرُ فَيَرَى مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ آلِهِمَا فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ فَيَقُولُ لَهُ أَ وَ لَا تَرَاهُمْ هَؤُلَاءِ سَادَاتُكَ وَ أَئِمَّتُكَ هُمْ هُنَاكَ جُلَّاسُكَ وَ آنَاسُكَ أَ فَمَا تَرْضَى بِهِمْ بَدَلًا مِمَّا تُفَارِقُ هَاهُنَا فَيَقُولُ بَلَى»؛[13] مؤمن پيوسته از قيامت بيمناك است و يقين ندارد كه آيا مقام خشنودي و رضاي خدا را دريافت خواهد كرد يا نه، تا هنگام مرگ و آمدن ملك الموت؛ ... فرشته مرگ به او مي گويد: اينك تماشا كن! محتضر نگاه مي كند. محمد و علي و پيشوايان معصوم(علیهم السلام)را در اعلا عليين مشاهده مي كند. فرشته به او مي گويد: آنها پيشوايان و رهبران تو هستند و در آنجا با تو همنشين و مأنوس خواهند بود. اكنون حاضري به جاي كساني كه اكنون در دنيا از آنها مفارقت مي كني، اين همنشين ها را انتخاب نمايي؟ مي گويد: آري... .»
ظاهر شدن ايشان براي عموم مردم در حال احتضار و در قبر، امري ممكن و واقع شدني است؛ زيرا در آن حال و در آنجا حجاب هاي عالم ماده براي مؤمن و كافر از ديده ها برداشته مي شود، پس انسان مؤمن ايشان را مي بيند، به صورتي كه دوست مي دارد و كافر مي بيند، به نحوي كه آنها را دوست نمي دارد.[14]
و امّا حاضر شدن ايشان موقع جان دادن به اين سبب است كه بر كارهاي او شهادت دهند و او را به فرشته مرگ معرفي كنند. اگر محتضر از اولياء الله و دوستان و شيعيان اميرالمؤمنين (علیه السلام) باشد، سفارش او را به ملك الموت مي كنند و مي گويند: اي گيرنده جان ها! ملاحظه حال اين محتضر را بكن؛ زيرا او از دوستان و شيعيان ما مي باشد. ملك الموت نيز با كمال مهر و محبّت و به آساني جان او را از بدنش بيرون مي آورد. بعد از مرگ در پيشاني آن مؤمن نوشته مي شود: اين شخص از دوستان و شيعيان علي و اولادش(علیهم السلام) مي باشد.
اگر محتضر از منافقان و دشمنان خدا و اهل بيت(علیهم السلام) باشد به ملك الموت مي گويند: اين شخص از دشمنان ما خانواده بود و در دنيا با ما ارتباطي نداشت. هر گونه كه صلاح مي داني با او رفتار نما! فرشته مرگ نيز با شدت و سختي جان او را از بدنش بيرون مي كشد، و بعد از مرگ هم در پيشاني او نوشته مي شود: اين شخص منافق يا كافر است.
امام صادق(علیه السلام) در وصف افراد محتضر اين گونه مي فرمايد: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا رَأَى مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً حَيْثُ تَقَرُّ عَيْنُهُ، وَ لَا مُشْرِكٌ يَمُوتُ إِلَّا رَآهُمَا حَيْثُ يَسُوؤُهُ»؛[15] هيچ كس نيست كه مرگش فرا رسد، مگر آنكه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)و ائمه معصومين(علیهم السلام)همگي (با بدني مثالي) نزد او مجسم و حاضر مي شوند، به طوري كه آنان را مي بيند. اگر محتضر از مؤمنان باشد، وقت مشاهده به آنان علاقه پيدا مي كند و عشق مي ورزد، و اگر از مؤمنان نباشد، هنگام مشاهده ايشان، آنان را دشمن مي دارد و به ديدار آنان علاقه اي ندارد.»
اميرالمؤمنين(علیه السلا
م)به «حارث بن اعور همداني» فرمودند:
يَا حَارِ هَمْدَان مَنْ يَمُتْ يَرَنِي مِنْ مُؤْمِنٍ اَوْ مُنَافِقٍ قُبُلاً
«اي حارث همداني! بدان هر كس از مؤمنان و منافقان كه بميرد، مرا مي بيند.»[16]
* بهشت و جهنم
در روايتي از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) چنین آمده است: «انسان مؤمن در دنيا همواره نسبت به آينده خود و آنچه در پيش رو دارد، در نگراني و هراس به سر مي برد، حتي در لحظه مرگ. برخي امور همچون جدا شدن از اهل و اموال بر اندوه او مي افزايد؛ امّا با ديدن بهشت و نعمت هاي آن، راحتي و آسايش خاطر غيرقابل وصفي پيدا مي كند كه حاضر به عوض كردن آنها با أمر ديگري نمي باشد.
مؤمن به واسطه جدا شدن از زن و زندگي، حسرت و اندوه فراواني دارد و چون آرزوهايش ناتمام مانده است و ملك الموت در هنگام شدت بيماري و كمال ناراحتي او، از رها كردن اموال و خانواده و گرفتاري هاي ديگر مي آيد، پس ملك الموت به او مي گويد: اين چه اندوه و ناراحتي است كه داري؟ آيا عاقل به واسطه از دست دادن پشيزي بي ارزش ناراحت مي شود، در صورتي كه به جاي آن ميليون ها برابر دنيا به او ارزاني داشته اند؟ مؤمن در پاسخ مي گويد: نه. ملك الموت به او مي گويد: به بالاي سرت نگاه كن! محتضر درجات بهشت و قصرهايي كه از حد آرزو نيز بالاتر است، مي بيند. فرشته مرگ به او مي گويد: اينجا منزل تو است و نعمت پايدار، اموال، خانواده و خويشاوندانت در اينجايند. هر كدام از خويشاوندان و خانواده ات صالح باشند، در اينجا با تو خواهند بود. آيا راضي هستي به جاي مال و ملك دنيا، اين نعمت ها را دريابي؟ مي گويد: به خدا قسم مشتاقم و حاضرم.»[17]
برخي روايات، اين مشاهده را ثمره صبر و استقامت در راه ولايت و محبت اميرالمؤمنين(علیه السلام)و بغض نسبت به دشمنان ايشان معرفي نموده اند.
* شيطان
وقتي انسان در حال احتضار قرار مي گيرد، شيطان با فرزندان و ياران خود بر بالين او حاضر مي شوند و تلاش مي كنند تا با حيله هاي مختلف «ايمان» او را گرفته و آن را از چنگش بيرون آورند و اين سخت ترين حالت براي هر محتضري است.
از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: «مَا مِنْ أَحَدٍ يَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا وَكَّلَ بِهِ إِبْلِيسُ مِنْ شَيَاطِينِهِ مَنْ يَأْمُرُهُ بِالْكُفْرِ، وَ يُشَكِّكُهُ فِي دِينِهِ حَتّى تَخْرُجَ نَفْسُهُ، فَمَنْ كَانَ مُؤْمِناً لَمْ يَقْدِرْ عَلَيْهِ، فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاكُمْ، فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى يَمُوتَ»؛[18] هيچ انساني نيست، مگر اينكه در هنگام مرگ شيطان، يكي از مأمورين خود را نزد او حاضر مي كند تا وي را وسوسه كند و در دينش به شك اندازد و او را به كفر بكشاند. اين وسوسه ادامه دارد تا اينكه روح از بدن او خارج شود؛ اگر محتضر از مؤمنان حقيقي باشد، شيطان نمي تواند بر او غالب شود و دين و ايمانش را بگيرد. پس هرگاه يكي از شما بر بالين شخصي از كسان خود رفتيد كه مرگش فرا رسيده است، شهادتش را به او تلقين كنيد تا شيطان به او دست نيابد.
* مال، فرزندان و اعمال
از ديگر اموري كه براي محتضر به صورت مثاليه خود مجسم مي گردد و او آنها را مي بيند و دست نياز به سويشان دراز مي كند، مال و اولاد و اعمال فرد است.
در اين مورد أميرالمؤمنين(علیه السلام) مي فرمايد: همانا فرزند آدم در آخرين روز از روزهاي دنياي خود و اولين روز از روزهاي آخرت (در حال احتضار) قرار گيرد، (در عالم مثال به صورت مثالي) مال و اولاد و عملش براي او ممثّل شود، پس متوجه مال خود شود و گويد: (اي مال) ! به خدا سوگند من بر (جمع) تو حريص و (بر انفاق تو) بخيل بودم (شب و روز خود را براي تحصيل و به دست آوردن تو صرف كردم و چيزي از تو را از خود جدا نمي كردم)، پس چه سود و بهره اي از تو براي من است؟ مال (در جواب) مي گويد: كفن خود را از من برگير (يعني استفاده تو از من در اين حال فقط كفني بيش نيست).
سپس حضرت فرمود: پس متوجه فرزندان خود شود و گويد: به خدا سوگند! من براي شما پدري مهربان و حامي و نگهدرانده شما بودم، پس (در اين حال) چه نفع و فايده اي از شما براي من هست؟ مي گويند ما تو را به قبر و گودالي كه آرامگاه تو است، مي رسانيم و در آن پنهان مي سازيم.
پس از آن متوجه عمل خود مي شود و مي گويد: به خدا سوگند! من نسبت به (انجام) تو ميل و رغبت نداشتم و تو بر من گران و سنگين بودي، پس چه نفع و فايده اي از تو براي من هست؟ مي گويد: من قرين و همنشين تو هستم در قبر و روز رستاخيزت، تا زماني كه من و تو بر پروردگارت عرضه شويم. پس اگر آن شخص، وليّ و دوست خدا باشد، نزد او كسي آيد كه از جهت خوشبويي و خوبي منظره و زيبايي و در برداشتن لباس هاي فاخر و قيمتي، نيكوترين مردم است، پس به وي گويد: بشارت و مژده باد تو را به راحتي و آسايش و زندگي دايم و
در یکی از مدرسه های علمیه تبریز مشغول درس خواندن بودم. خادم مدرسه مردی بسیار با تقوا و درستکار بود که وظایفش را به خوبی انجام می داد و روحیات عجیبی داشت: غالبا ساکت به نظر می رسید،از گناهان پرهیز می نمود. او اتاق طلبه ها را بدون هیچ چشمداشتی جارو می زد و لباسهای آنها را می شست. حتی از اینکه آفتابه ی دیگران را پر کند ابایی نداشت. نیمه شبی برای تطهیر و وضو از اتاق بیرون آمدم. در حجره را بستم و به راه افتادم،اما وقتی به مقابل اتاق خادم رسیدم در نهایت تعجب نوری در حجره ی او می درخشید چنانکه گویی خورشید در آنجا طلوع کرده است. برای کشف این راز جلو رفتم تا در بزنم، اما همین که نزدیک شدم صدای گفتوگویی به گوشم رسید و دانستم که خادم با کسی صحبت می کند. از یک طرف نمی خواستم بر او وارد شوم و نیمه شب سرزده نزد او بروم،از سویی دیگر کنجکاو شده بودم که بدانم با چه کسی سخن می گوید.ناچار قدری پیش رفتم و پشت در به گوش ایستادم.صدای خادم را تشخیص می دادم،اما صدای فرد دیگر را نمی شناختم.ساعتی گذشت ومن همچنان متحیر ایستاده و به گفتو گوی آن دو که برایم مبهم و نامفهوم بود،گوش می دادم. ناگهان متوجه شدم صدا قطع شد و نوری که همانند آفتاب می درخشید،خاموش گردید.در آن هنگام دیگر طاقت نیاوردم و محکم در زدم.خادم پرسید: کیست؟من نام خود را بردم و گفتم : من هستم.در را باز کن! وقتی در را گشود و چشمش به من افتاد،سلام کرد. پرسیدم: اجازه می دهی وارد شوم؟گفت: بفرمایید! درون اتاق رفتم و نشستم. اما نه کسی غیر از او آنجا حضور داشت و نه وضع غیر عادی بود.سوال کرد: امری دارید؟گفتم:خیر. اما تو با شخصی صحبت می کردی و دیدم نوری در اتاقت می درخشید. حقیقت را بگو و گرنه می روم و طلبه ها را خبر می کنم تا بیایند و جریان را جویا شوند. جواب داد: ماجرای امشب را برایت نقل می کنم،به شرط اینکه برای هیچکس باز گو نکنی. گفتم: قول می دهم که پرده از این راز برندارم. آنگاه گفت: من تا روز جمعه هستم، از تو پیمان می گیرم که تا ظهر جمعه سر مرا فاش نسازی.آن شب،شب چهارشنبه بود و من قول دادم که تاجمعه سخنی نگویم.سپس گفت: راستش را بخواهی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اینجا تشریف داشتند. من در محضر ایشان بودم و حضرت با من گفتگو می نمودند. با تعجب پرسیدم: درباره ی چی با تو سخن می گفتند؟! گفت:همیشه سه گروه اطراف امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند که در زمان غیبت با ایشان ارتباط دارند.یک گروه که تعدادشان کمتر است ، درطبقه ی اول هستند،گروه دوم که تعدادشان کمی فزون تر است،درطبقه ی دوم قرار دارند،و دسته ی سوم که از آن دو طایفه بیشتر هستند،در طبقه ی آخرند.این سه گروه از نظر معنا و باطن مانند سه حلقه ی تو در تو هستند که هر گاه یکی از طبقه ی نخست از دنیا برود،فردی از طبقه ی دوم جانشین او می شود هر وقت کسی از طبقه ی دوم وفات کند،شخصی از دسته ی سوم جای او را می گیرد به همین ترتیب اگر کسی از طبقه ی سوم وفات کند،یکی از مردم را که دارای تقوا و فضایل اخلاقی بوده و از نظر روحی شایستگی کامل دارد،به جای او قرار می دهند تا وظایف او را انجام دهد. پس از این توضیح ادامه داد و گفت: روز جمعه یک نفر از طبقه ی سوم فوت می شود. امشب حضرت تشریف آوردند و به من امر فرمودند که جانشین او باشم و اجازه دادند تا در زمره افراد گروه آخر انجام وظیفه کنم. سخن خادم تمام شد و من مبهوت و شگفت زده از اتاقش خارج شدم. حال عجیبی داشتم. دیدن آن نور و این داستان چنان طوفانی در من پدید آورد که تمام وجودم را مسخر نمود و آرامشم را ربود. فکر کردم این مردی که به چشم یک خادم به وی می نگریم چه مقامی به دست آورده و به چه سعادت بزرگی نایل گردیده که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به اتاقش تشریف می برند و او را نزد خود می خواند تا در ردیف خاصان درگاه حضرتش قرار گیرد و به وظایف ویژه ی یاران راستین آن بزرگوار بپردازد. این افکار چنان موجی در باطنم برانگیخت که تا سپیده دم نه خواب به چشمم آمد،نه حال عبادت پیدا کردم. صبح دیدم خادم با متانت و آرامش خاصی مشغول کارهای عادی روزانه گشته و در ظاهر هیچ تغییری در وضعش نشده است. روز پنجشنبه نیز بدین منوال گذشت و من که پیوسته مراقب حال و رفتار او بودم، چیزی جز همان انجام وظایف معمولی از قبیل جارو زدن مدرسه و خرید از بازار مشاهده نکردم. حتی وقتی آفتابه را از حوض پر کردم جلو دوید تا آن را بگیرد و برایم ببرد که من نگذاشتم و با عذر خواهی گفتم: ابدا، هرگز چنین جسارتی روا ندارم، تو آقای من هستی و من خادم توام. روز جمعه، از سحر مشغول کار شد و من با کنجکاوی و نگرانی بی سابقه ای رفتار او را یکسره زیر نظر داشتم تا ببینم آن روز که زمان موعود است چه می شود. خیلی دقیق شده بودم که بدانم او در این روز چه برنامه ای دارد. با چه افرادی تماس می گیرد. سپیده دم جمعه که از اتاقش خارج شد،ابتدا کارهای مدرسه را انجام دا
د. سپس به امور خود پرداخت. اول لباس هایش را شست و تطهیر کرد،بعد لباس هایش را روی بند انداخت تا خشک شوند،کفش هایش را هم آب کشید و مقابل آفتاب گذاشت. نزدیک ظهر که لباس هایش خشک شده بود،لنگی بست و در حوض مدرسه غسل کرد. چون تابستان بود و روز جمعه،طلبه ها برای دیدار خانواده های خویش رفته بودند و فقط عده ی کمی در مدرسه به سر می بردند. وقتی غسل کرد و از آب بیرون آمد، قدری در آفتاب ایستاد تا خشک شد،سپس لباس و کفش هایش را پوشید و مانند مسافری که عازم سفر است، آماده ی رفتن شد و لب حوض نشست. همین که صدای اذان بلند شد و بانگ «الله اکبر» طنین افکند ، ناگهان غیب شد و من هرچه نگاه کردم اثری از او ندیدم. من مات و مبهوت به صحن مدرسه دویدم و مشغول داد و فریاد شدم. چند نفری که در مدرسه بودند، سراسیمه به حیاط ریختند تا ببینند چه خبر شده. وقتی مرا در آن وضع دیدند، شگفت زده جلو آمدند و گفتند: چه شده. مگر دیوانه شده ای؟ گفتم: خادم این مدرسه، همان مردی که لباس هایتان را می شست، حجره هایتان را جارو می کرد و… . چون او را نیافتند گفتند: شاید به بازار رفته یا برای نماز جماعت از مدرسه خارج شده است. گفتم: هرگز. این حرف ها نیست. می دانم که اینک به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیوسته. پرسیدند: قصه چیست؟ ماجرای او را برایشان شرح دادم و تمام حوادثی که از شب چهارشنبه اتفاق افتاده بود، برای آنها تعریف کردم. همینک حدود ۸۰ سال از آن ماجرا می گذرد و در طول این مدت احدی از آن خادم تبریزی نام و نشانی نیافته است.
سید غلامرضا کسایی گوگانی رضوان الله تعالی علیه، داماد علامه امینی اعلی الله مقامه که به گواهی علما و مراجع بزرگ، شخصیت پرفضیلت و اهل تقوا و درنهایت عدالت و وثاقت بوده است نقل کرده است که:
✨🍁✨
#حکمت_خدا
🔶 گنجشک به خدا گفت، لانه ی کوچکی داشتم،
آرامگاه خستگیم، سرپناه بی کسیم،
طوفان تو آن را ازمن گرفت کجای
دنیای تو را گرفته بود؟؟
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود
تـو خـواب بـودی
باد را گفتم لانه ات را واژگون کند
آنگاه تو از کمین مار پر گشودی!
چه بسیار بلاها که از تو به
واسطه ی حکمتم دور کردم
و تو ندانسته به دشمنیم برخواستی
@barzakhe
May 11
🍀 فریاد رسی #صلوات در قبـر
شبلی نقل نموده است : من همسایه ای داشتم که وفات نمود . او را خواب دیدم ،از او پرسیدم : خدا با تو چه کرد ؟
گفت : ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم ، و رنج های عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند . با خود می گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستی – خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصی دادی ؟
گفت : من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادی آفریده شده ام ، و مامورم در هر وقت و هر جا که درمانی به فریادت برسم.
آثار و برکات صلوات ص۱۳۱
@barzakhe
🌿🌹از بزرگی پرسیدند چطور در زندگیت اینقدر آرام هستی و هیچ مشکلی نداری؟!
گفت: زندگی خود ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
✅ دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
✅ دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
✅ دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
✅ دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
✅ دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود
ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ،
ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
🔵ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ميكنم🔵
@barzakhe
غیبـ🔥ـت = نابودی اعمال
🌸✨رسول اکرم صلےالله علیه وآله: روز قيامت فردى را مےآورند و او را در پيشگاه خدا نگه مى دارند و كارنامه اش را به او مى دهند، اما حسنات خود را در آن نمى بيند. عرض مى كند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من در آن طاعات خود را نمى بينم! به او گفته مى شود: پروردگار تو نه خطا مى كند و نه فراموش. عمل تو به سبب غيبت كردن از مردم بر باد رفت.
🌸✨سپس مرد ديگرى را مى آورند و كارنامه اش را به او مى دهند. در آن طاعت بسيارى را مشاهده مى كند.
عرض مى كند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من اين طاعات را بجا نياورده ام! گفته مى شود: فلانى از تو غيبت كرد و من حسنات او را به تو دادم. «جامع الأخبار ص۱۴۷»
⛔️... درمان غیبت ...⛔️
💟 آیتـــ الله مجتهدے تهرانے(ره):
🌸✨کسی که مےخواهد غیبت نڪند اول باید منشاء آن یعنی حسادت را از بین ببرد. و دوم آیات و روایاتی کہ در مذمت غیبت است را مطالعه کند تا ببیند که غیبت چه گناه بزرگیست که روایت دارد؛ «یک درهم ربا از ۳۶ زنا بدتر است و غیبت کردن از ربا خوردن بدتر است.»
🌸✨ چون که ربا قصهٔ اقتصاد مملکت است، اما غیبت آبروی مردم است، و احترام مومن از خانه خدا بالاتر است. الْمومِنُ اَعْظَمُ حُرمَةُ مِنَ الْکَعبَة «احترام مومن از خانه خدا بیشتر است»
📔منبع: برگرفته از سخنرانے آیت الله مجتهدۍ تهرانے(ره)
@barzakhe
تجلی گر رسد بر کوه هستی
شود چون خاک ره هستی ز پستی
گدایی گردد از یک جذبه شاهی
به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
شاعر: شیخ محمود شبستری
@barzakhe
4_673104229497307987.mp3
953.6K
سوال : آیا ممکن است که انسان قبل از اینکه از دنیا برود از مرگ خودش با خبر بشود؟
استاد عالی
⏳ زمان : ۳:۰۹
🗂 حجم : ۰.۹ مگابایت
@barzakhe
🔰شيخ كليني رحمه الله روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را درد چشمي عارض شد، حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم به عيادت آن حضرت تشريف برد، ديد او را كه صيحه و فرياد ميكشد.
فرمود كه: آيا اين صيحه از جزع و بي تابي است يا از شدّت درد است؟
اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد: يا رسول اللَّه! من هنوز دردي نكشيدم كه سخت تر از اين درد باشد.
فرمود: يا علي! چون مَلَكُ الْمَوْت نازل شود به جهت قبض روح كافر با خود بياورد سيخي از آتش، پس بيرون كشد روح او را با آن سيخ! پس صيحه كشد جهنم!
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چون اين را شنيد برخاست و نشست و گفت: يا رسول اللَّه! اعاده فرما بر من اين حديث را، زيرا كه دردِ مرا فراموشي داد.
پس گفت: آيا از امت شما كسي به اين نحو قبض روح ميشود؟
فرمود: بلي حاكمي كه جَوْر كند، و كسي كه مال يتيم را به ظلم و ستم بخورد، و كسي كه شهادت دروغ دهد.
📚بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۷۰
@barzakhe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گریه آیتالله جوادی آملی و شاگردان؛ مومن هنگام مرگ چه میبیند؟
☑ @barzakhe
✨
روزی بهلول در قبرستان بغداد کله مردگان را تکان می داد، گاهی پر از خاک می کرد و سپس خالی می نمود
شخصی از او پرسید :
بهلول! با این ' سر های مردگان ' چه می کنی ؟
گفت : می خواهم ثروتمندان را از فقیران و حاکمین را از زیر دستان جدا کنم ، لکن می بینم همه یکسان هستند.
به گورستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کله ای با خاک می گفت
که این دنیا ، نمی ارزد به کاهی
به قبرستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بی کفن در خاک خفته
نه دولتمند، برد از یک کفن بیش
@barzakhe
🔰قال رسول الله - صلى الله عليه وآله -:
تارك الصلاة يسال الرجعة الى الدنيا، و ذلك قول الله تعالى: حتى اذا جاء احدهم الموت قال: ( (رب ارجعون، لعلى اعمل صالحا فيما تركت، كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون) )
بى نماز درخواست مى كند به دنيا برگردد، و اين است سخن خداوند متعال تا گاهى كه به يكى از آنان مرگ آمد گويد: ( (پروردگارا مرا برگردانيد تا شايد عمل شايسته انجام دهم در آن چه بازگذاردم، نه چنين است آن سخنى است او گوينده اش هست، و از پشت آنها تا روزى كه برانگيخته شوند برزخ است. ) )
📚(بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۵۸. اصول وافى، ج ۲، ص ۶۵)
@barzakhe
4_673104229497307986.mp3
721.3K
سوال : نقش زیاد صلوات فرستادن برای خودمان در عالم پس از مرگ را توضیح بدهید؟
🗣استاد عالی
⏳ زمان : ۲:۲۳
🗂 حجم : ۰.۷ مگابایت
@barzakhe
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله وسلم) فرمودند:
روز قيامت فردى را مى آورند و او را در پيشگاه خداوند نگه مى دارند و كارنامه اش را به او مى دهند، اما حسنات خود را در آن نمى بيند. عرض مى كند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من در آن طاعات خود را نمى بينم! به او گفته مى شود: پروردگار تو نه خطا مى كند و نه فراموش. عمل تو به سبب غيبت كردن از مردم بر باد رفت. سپس مرد ديگرى را مى آورند و كارنامه اش را به او مى دهند. در آن طاعت بسيارى را مشاهده مى كند. عرض مى كند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من اين طاعات را بجا نياورده ام! گفته مى شود: فلانى از تو غيبت كرد، حسنات او به تو داده شد.
(جامع الاخبار، ص ۴۱۲)
@barzakhe
4_673104229497307985.mp3
1.07M
سوال : آیا کارهای بد فرزند، بعد از مرگ پدر و مادر برای آنها اثر دارد؟
استاد عالی
⏳ زمان : ۳:۳۲
🗂 حجم : ۱ مگابایت
@barzakhe
🔰قال رسول الله - صلى الله عليه وآله -:
تارك الصلاة يسال الرجعة الى الدنيا، و ذلك قول الله تعالى: حتى اذا جاء احدهم الموت قال: ( (رب ارجعون، لعلى اعمل صالحا فيما تركت، كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون) )
بى نماز درخواست مى كند به دنيا برگردد، و اين است سخن خداوند متعال تا گاهى كه به يكى از آنان مرگ آمد گويد: ( (پروردگارا مرا برگردانيد تا شايد عمل شايسته انجام دهم در آن چه بازگذاردم، نه چنين است آن سخنى است او گوينده اش هست، و از پشت آنها تا روزى كه برانگيخته شوند برزخ است. ) )
📚(بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۵۸. اصول وافى، ج ۲، ص ۶۵)
@barzakhe
🌱هرگز نمازت را ترک مکن
🍃میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست ؛
🍂تا " سجده " کنند، فقط یک سجده
✅از پاهايی که نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..
قبرها، پر است از جوانانى که
میخواستند در پیری توبه کنند...
رسول الله صلےالله علیه وآله فرموده اند
نماز صبح : نور صورت
ظهر : بركت رزق
عصر : طاقت بدن
مغرب : فايده فرزند
عشاء : آرامش
مي بخشد.
✅به نیت دعوت برای "نماز" برای چند نفر بفرست
@barzakhe
عزیز ترین کس !!!
جوان عابدى هنگام مرگ ، خانواده خود را ديد كه گرد او حلقه زده اند و گريه مى كنند.
پس رو به پدرش كرد و گفت :اى پدر، چرا گريه مى كنى ؟
گفت : پسرم فراق تو و تنهائى خود را بياد مى آورم اشك از ديدگانم جارى مى شود.
خطاب به مادرش گفت : مادرم ،تو چرا گريه مى كنى ؟
گفت : گريه من به خاطر غم فقدان تو است . عمرى من و پدرت زحمت كشيديم كه عصاى دوران پيرى ما باشى ، اكنون از ميان ما مى روى و ما را تنها مى گذارى .
پس به همسرش گفت : چه چيزى ترا به گريه وا داشته است ؟
گفت : اينكه نيكى ترا از دست مى دهم و به غير تو نيازمند مى شوم .
آنگاه از فرزندانش پرسيد: شما چرا مى گرييد؟
گفتند: به خاطر يتيمى و خوارى پس از تو.
پس جوان عابد به آنان نگريست و گريست .
خانواده اش پرسيدند: تو چرا گريه مى كنى ؟
پاسخ داد: شما براى خودتان مى گرييد، من هم بر خود مى گريم .
آيا چه كسى براى سفر طولانى كه در پيش دارم مى گريد؟
چه كسى به خاطر كمى زاد و توشه من اشك مى ريزد؟
چه كسى براى من در آن خانه خاكى و تنگ و تاريك قبر گريان است ؟
چه كسى براى بدى اعمال و سوءحساب من مى نالد.؟
آيا در ميان شما كه عزيزترين افراد نسبت به من هستيد، و من نيز عزيزترين افراد نسبت به شما هستم ، كسى هست كه براى وقوف من در مقابل پروردگار براى رسيدگى اعمال بگريد؟
اين بگفت ، و آهى جانكاه كشيد و بمرد.
@barzakhe