eitaa logo
🌷نورالشهداء🌷
3.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
9.4هزار ویدیو
50 فایل
سلام با توکل به خداوند قادرمتعال، این کانال، باجهت گیری های دینی، اخلاقی، فرهنگی و نیز روشنگری های سیاسی و اجتماعی ایجاد، تادرخدمت مسلمانان ومردم عزیزمان باشد. نشر مطالب، بدون لینک ما و با لینک خودتون مجاز است. التماس دعا شناسه مسئول کانال @mhp110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 هیسسس! بچه ها خوابیدن ، آرام گریه کنید💔 😭بیاد کودکان شهید در حادثه کربلا... 🌷🌷 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح بخیر🌤☕️ 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو اسنپ بودم، راننده شروع کرد از اوضاع خوب قبل از انقلاب صحبت کردن. گفت هویدا ۱۰ سال قیمت خودکار رو ثابت نگه داشت ولی تو جمهوری اسلامی توان ندارن قیمت‌ها رو کنترل کنن و ... . این فیلم از گزارش محمد رضا پهلوی در خصوص تورم اون دوره رو نشونش دادم، بعدش نظرش کامل تغییر کرد. "محمد تقی نظریان مفید" 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
ارزش انسان.mp3
4.55M
🎬ارزش انسان 🎙️حجت الاسلام 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
شاید بپرسید چرا عده ای از شهادت هموطنان در کرمان خوشحال هستند؟ در طول تاریخ، هرگاه خون مظلومی بر زمین ریخته شده، حرامیانی بودند که هلهله می زدند شادمان بودند و هذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ این ها همه یک دلیل دارد فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُهم مِنَ الحَرَامِ "سید محمد علوی نسب" 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از شهید سبحان علیزاده شهید گلزار شهدای کرمان دعایش مستجاب شد و پدر و مادر این شهید در سلامت هستن 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
✅ دام اسرائیل برای ایران! ◾️ در طول 90 رو گذشته در قالب عملیات طوفان الاقصی، اسرائیل زیر ضربات بی سابقه و غیر قابل جبرانی توسط نیروهای محور مقاومت رفته است و در مقابل نیز به هیچ یک از اهداف و برنامه های اعلامی خود از قبیل کوچاندن مردم از غزه به مصر یا اردن، نابودی حماس، شناسائی و انهدام طوفانهای مقاومت، آزادی اسرا و ... دست نیافته است. 🔻 حال، در چنین شرایطی اسرائیل میخواهد ایران نیز مستقیما و علنا وارد میدان عملیات طوفان الاقصی شود!!! چرا؟! ◾️ وقتی به میدان نگاه میکنیم میبینیم اسرائیل از پنج محور تحت فشار خرد کننده ای قرار گرفته است. حماس از جنوب، حزب الله از شمال، یمن از دریا، حشد الشعبی در پایگاههای آمریکایی و افکارعمومی در سطح دنیا. حال اگر اسرائیل بتواند مستقیما ایران را درگیر این جنگ کند چند بهره را میبرد من جمله: 1️⃣ اسرائیل، یک مُهره راهبردی برای آمریکا در منطقه غرب آسیاست و هرگز تمایلی به حذف آن ندارد. اگر ایران مستقیما وارد جنگ با اسرائیل شود نابود اسرائیل حتمی خواهد بود لذا آمریکا هیچ چاره ای برای حفظ اسرائیل در منطقه غرب اسیا ندارد جز اینکه مستقیما وارد جنگ با ایران شود. 2️⃣ درگیری ایران با آمریکا باعث میشود بیش از 95 درصد افکارعمومی دنیا که متمرکز برای جنایات اسرائیل در غزه هست و فشار بی امانی را بر دولت مردم اسرائیل وارد آورده تا دست از جنایت بردارد و جنگ را متوقف کند به سمت ایران و آمریکا هدایت شود واین یعنی بهترین فرصت برای اسرائیل که بتواند جنایاتش را در غزه گسترش داده و با فراغ بال بیشتری در جهت خالی از سکنه کردن غزه و حذف حماس اقدام کند. 3️⃣ حزب الله، انصارالله، حشدالشعبی و حماس هیچ کدامشان یک دولت رسمی نیستند که اسرائیل و متحدینش بتوانند از طریق شورای امنیت سازمان ملل آنها را تحت فشار قرار دهند اما ایران چنین نیست. با آغاز ورود مستقیم ایران به جنگ، اسرائیل از طریق متحدینش در شورای امنیت قطعنامه ی لازم الجرائی را صادر و کل محور مقاومت را زیر فشار بین المللی میبرد. 4️⃣ با فشار بین المللی و تشدید تحریمها و همچنین استفاده از قدرت رسانه ای و نیروهای متمایل به غرب در ایران، افکارعمومی ایران را در مقابل حاکمیت قرار میدهند تا فشاری مضاعف به ایران وارد کنند که نتیجه اش منجر به دست برتر اسرائیل در پشت میز مذاکرات آتش بس و اخذ امتیاز از محور مقاومت شود. 5️⃣ این فضای به وجود آمده بهترین فرصت برای جریان غربگرای داخل ایران را فراهم میکند تا آنها بتواند به واسطه عملیات روانی رسانه ای افکار عمومی را به سمت خود متمایل کنند و خروجی صندوق های آرای انتخابات 2 ماه دیگر را به نفع خود تغییر دهند. ✍️ سید احمد رضوی 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
برگه ای که به هنگام شهادت سید علی اندرزگو در جیب وی یافت شد 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی اقدامات ایران علیه آمریکا و اسرائیل طی چهارسال گذشته که خیلی ها خبر ندارند. 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
°•°•° «وَ انْ یُردكَ بخَیْرِ فَلَا رَادَّ لِفَضْله💓» اگر خدا برایت خیری بخواهد، هیچکس جلودارش نیست🌱 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
♥️ معجزه دعای پدر و مادر ♥️ ✍️ آیت الله بهجت (ره) ؛ اگہ گرفتارے ↯ پدر و مادرتو خوشحال ڪن اگہ زنده نیستن ↯ براشون صدقہ بده مشکلت حلہ ツ 💕💚💕 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
🌸پیشرفت عمیق و ریشه‌دار چطور حاصل میشه. 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح بخیر🌤☕️ 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
در آرزوی شهادت بهترین راه است؛ آری بهترین پایان چه فرقی می‌کند بغداد باشد یا همین کرمان چه بر من آمده امشب که خواب از خاطرم رفته تورق می‌کنم تاریخ را در دفتر انسان همیشه ظلم بوده، شمر بوده، کربلا بوده همیشه بوده در تاریخ ردّ پای خون‌خواران بیا حق را بگو و حنجرت را نذر راهش کن بیا تا حق بگیرد باز در اندیشه‌ات جریان خیابان را اگر دیدی که سرخ‌ از خون یاران‌ست شبیه کوه باش و باش مردی در دل میدان مقاوم باش در راه و بسوزان ناامیدی را خدا را یاد کن در لحظه‌های سختی و هجران «شهادت هست» یعنی آسمان بر ما نظر دارد «شهادت هست» یعنی باز برکت، باز هم باران «شهادت هست» پس ما زنده‌تر خواهیم شد آری «شهادت هست» تا غم‌های این دنیا شود جبران شهادت راه خود را تا تو پیدا می‌کند آخر چه فرقی می‌کند بغداد باشی یا همین کرمان ✍ سعیده کرمانی 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
معجزه امام رضا_.mp3
4.69M
🎙️ ✍️ معجزه امام رضا علیه السلام ✅ من آنچه را بخواهم بدهم میدهم، نیاز به قسم دادن نیست. 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
💧بارالها! بارانى پر بار بر ما بفرست 🌨اللَّهُمَّ انْشُرْ عَلَيْنَا غَيْثَکَ وَبَرَکَتَکَ، وَرِزْقَکَ وَرَحْمَتَکَ; وَاسْقِنَا سُقْيَا نَاقِعَةً مُرْوِيَةً مُعْشِبَةً، تُنْبِتُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ، وَتُحْيِي بِهَا مَا قَدْ مَاتَ، نَافِعَةَ الْحَيَا، کَثِيرَةَ الْمُجْتَنَى، تُرْوِي بِهَا الْقِيعَانَ، وَتُسِيلُ الْبُطْنَانَ، وَتَسْتَوْرِقُ الاَْشْجَارَ، وَتُرْخِصُ الاَْسْعَارَ; إنَّکَ عَلَى مَا تَشَاءُ قَدِيرٌ ⛈بار خدايا ! باران و برکات و رزق و رحمتت را بر ما بگستران، و بارانى بر ما بفرست نافع و سودمند و بارور کننده، که آنچه را خشک شده با آن برويانى، و آنچه را مرده، زنده کنى، آبى بسيار پر منفعت، پر بار که تپه ها و کوهها را با آن سيراب نمايى، رودخانه ها را به راه اندازى، درختان را پر برگ سازى، و قيمتها را با آن پايين آورى، تو به هر چه اراده کنى توانا هستى 📘 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
🌸نکته مهم عزرائیل نزد مردی ثروتمند آمد تا جانش را بگیرد. مرد، گریه و زاری کرد و مهلت خواست، اما عزرائیل نپذیرفت; گفت: همه دارایی ام را بگیر و فقط یک روز به من مهلت بده. باز هم فایده ای نداشت. مرد گفت: پس فقط به اندازۀ نوشتن یک جمله به من وقت بده. عزرائیل پذیرفت; او نوشت: من خواستم "" "" عمرم را 300 هزار دینار بخرم، اما نشد!!! شما قدر عمرتان را بدانید، چون نه فروختنی است و نه خریدنی. 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درگذشت امام جماعت یک مسجد در اندونزی هنگام سجده 👈 به مرگ فکر کنیم 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
🔰پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. ✍️ خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. 📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید سلیمانی 🌷نوراشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f