🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣اگر خدا بخواهد...
🌼🍃 #اگر خدا #بخواهد اشرف مخلوقات، پیامبر(صلی الله علیه وسلم) را در #غار با سست ترین خانه «أوهن البیوت» که همان تار عنکبوت است حفظ میکند!
❣(۴۱ العنکبوت)
🌼🍃 #اگر خدا #بخواهد فرعون صاحب قدرت را؛ «وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ»، به وسیله ی #آب که به آن مینازید؛ «وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی»، غرق میکند.
❣(۱۰ الفجر_۵۱ الزخرف)
🌼🍃 #اگر خدا #بخواهد درخت خشک، #میوهدار میشود؛ «وَهُزِّی إِلَیْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْكِ رُطَبًا جَنِیًّا»
❣(۲۵_مریم)
🌼🍃 #اگر خدا #بخواهد برادران یوسف او را به ته چاه می اندازند، اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا اما او #عزیز و #حاکم مصر میشود.
❣(۹_یوسف)
🌼🍃 #اگر خدا #بخواهد ابراهیم را از آتش سخت نمرود #نجات میدهد،
قُلْنا يا نارُ کُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلي إِبْراهيمَ ما خطاب كرديم كه اي #آتش سرد و #سالم براي ابراهيم باش.
❣(۶۹_انبیاء)
🌻اگر خدا بخواهد اسرائیل با این همه قدرت وحشم وخَدَم ،،
ان شاء الله
دربرابر انقلابِ سنگهای فلسطینی
نابود خواهد شد۰🌻
﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 #داستانِ_واقعی #قسمت_دوم #سه_دقیقه_تاقیامت يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذل
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#داستانِ_واقعی
#قسمت_سوم
#سه_دقیقه_تاقیامت
يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَت مِن سُوء
روزى كه هر كس، هر كار #نيكى انجام داده #حاضر بيابد و هرچه #بدی کرده
🌕 سه دقیقه تا قیامت 🌕
✍روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم ۰همه سوار اتوبوس ها بودند که متوجه شدم رفقای من ، حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته اند۰
☘سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم ۰در مسیر برگشت ،سر یک چهارراه، راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد ۰
☘آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم ۰
☘نیمه چپ بدنم به شدت درد می کرد۰ راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید می لرزید، فکر کرد من حتماً مردهام۰
☘ یک لحظه با خودم گفتم : پس جناب #عزرائیل به سراغ ما هم آمد ۰آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج می شود ، به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ،
ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود، نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد!
☘ یکباره یاد خواب دیشب افتادم ، با خودم گفتم: این تعبیر خواب دیشب من است ، من #سالم میمانم ۰
☘حضرت عزرائیل گفت :که وقت رفتنم نرسیده ، #زائران امام رضا منتظرند، باید سریع بروم ۰ از جا بلند شدم ، راننده پیکان گفت :شما #سالمی !!
گفتم :بله موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم ۰با اینکه خیلی درد داشتم ، به سمت مسجد حرکت کردم۰
☘ راننده پیکان داد زد : آهای ، مطمئنی سالمی ؟!
بعد با ماشین دنبال من آمد ، او فکر می کرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم ۰کاروان #زائران مشهد حرکت کردند ، درد تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت ۰
☘بعد از آن فهمیدم که تا در #دنیا_فرصت_هست باید #برای_رضای_خداکار_انجام دهم و دیگر #حرفی از #مرگ نزنم ۰
❌ #هرزمان_صلاح_باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد ، اما همیشه #دعا می کردم که #مرگ_ماباشهادت باشد۰
✍ادامه دارد۰۰۰۰
https://eitaa.com/joinchat/1362690062C752fb4e28d
﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
✨#قصص_قرآنی ✨#حضرت_ادریس_عليه_السلام ✨#قسمت_چهارم 👈مبارزه ادريس با طاغوت عصرش 🌴#ادريس عليه السلا
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_ادریس_عليه_السلام
✨#قسمت_پنجم
👈قبض روح ادريس عليه السلام بين آسمان چهارم و پنجم
🌴امام صادق عليه السلام فرمود:
يكى از فرشتگان، #مشمول_غضب_خداوند شد.
خداوند #بال_و_پرش را شكست و او را در جزيره اى انداخت. او سالها در آن جا در #عذاب به سر مى برد تا وقتى كه ادريس عليه السلام به پيامبرى رسيد. او خود را به ادريس عليه السلام رسانيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! دعا كن خداوند از من #خشنود شود، و بال و پرم را #سالم كند.
🌴#ادريس براى او #دعا كرد، او خوب شد و #تصميم گرفت به طرف آسمانها #صعود نمايد، اما قبل از رفتن، نزد ادريس آمد و #تشكر كرد و گفت: آيا حاجتى دارى كه مى خواهم احسان تو را جبران كنم.
🌴ادريس گفت: آرى، دوست دارم مرا به آسمان ببرى، تا با #عزرائيل_ملاقات كنم و به او #اُنس بگيرم، زيرا #ياد_او_زندگى_مرا_تلخ كرده است.
🌴آن #فرشته، ادريس عليه السلام را بر روى #بال خود گرفت و به سوى #آسمانها برد تا به #آسمان_چهارم رسيد، در آن جا #عزرائيل را ديد كه از روى #تعجب سرش را #تكان مى دهد.
🌴ادريس به #عزرائيل سلام كرد، و گفت: چرا سرت را حركت مى دهى؟
🌴عزرائيل گفت: #خداوند_متعال، به من فرمان داده كه #روح تو را بين آسمان چهارم و پنجم #قبض كنم، به خدا عرض كردم: چگونه چنين چيزى ممكن است با اين كه بين آسمان چهارم و سوم، #پانصد سال راه فاصله است، و بين آسمان سوم و دوم نيز همين مقدار فاصله.
(و من اكنون در سايه #عرش هستم و تا #زمين_فاصله_فراوانى_دارم و ادريس در زمين است،
❌چگونه اين #راه_طولانى_را_می پيمايد و تا #بالاى_آسمان_چهارم مى آيد!!
آن گاه عزرائيل همانجا روح ادريس عليه السلام را #قبض كرد.
اين است سخن خداوند (در آيه 57 سوره مريم) كه مى فرمايد:
🍃وَ رَفعناهُ مَكاناً عَليّاً🍃
✨و ما ادريس را به مقام بالايى ارتقاء داديم.✨
(تفسير نور الثقلين، ج 3،ص 350)
🌴پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
در #شب_معراج، مردى را در #آسمان_چهارم_ديدم، از #جبرئيل پرسيدم: اين مرد كيست؟
جبرئيل گفت: اين #ادريس است كه خداوند او را به #مقام_ارجمندى_بالا آورده است.
به ادريس_سلام كرد و براى او #طلب_آمرزش نمودم، او نيز بر من سلام كرد و برايم طلب آمرزش نمود.
📚(تفسير نور الثقلين، ج 3،ص349و350)
💥پايان داستان زندگى ادريس عليه السلام
https://eitaa.com/noor133Qoran/25825
لینک پایان داستان ادریس علیه السلام
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت.
می گفت: من دوست دارم امام #زمانم (عج ) از من راضی باشد.
نماز امام #زمان(عج) را همیشه می خواند.
صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چه شده:
گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا #مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز #امام_زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
شهید امیر امیرگان در سال 1366 به #شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که #آقا دست کشیده اند #سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که #فرزند_پاک و #مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-#زمان-عج مشرف شده است۰
کیهان فرهنگی به نقل از کتاب وصال، صفحه 166 الی 169
🆔✨@noor133Qoran