eitaa logo
نور علی نور
79 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
632 ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
5) قیس بن مسهر صیداوی
فرستاده‌ام نزد شما آمد؟». گفتند:چه كسى؟ فرمود:«قيس بن مُسهِر صيداوى». گفتند:آرى.حُصَين بن تميم،او را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد.ابن زياد به وى دستور داد تا تو و پدرت را لعنت كند.قيس بر تو و پدرت،درود فرستاد و ابن زياد و پدرش را لعنت كرد و مردم را به يارى تو دعوت نمود و از آمدنت خبر داد.آن گاه ابن زياد،دستور داد و از بالاى قصر،[به پايين] پرتاب شد. چشمان حسين عليه السلام اشك‌آلود شد و نتوانست جلوى اشك‌هايش را بگيرد و فرمود:««برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در انتظار [شهادت] هستند و هرگز [عقيدۀ خود را] تغيير نداده‌اند».بار خدايا! بهشت را منزلگاه ما و آنان،گردان و ميان ما و آنان،در محلّ استقرار رحمتت و پاداش‌هاى ذخيره شده و مرغوب،جمع گردان»
شهادت نامه حضرت قيس بن مُسهِر صَيداوى قيس بن مُسهِر ١،يكى از ياران امام حسين عليه السلام ٢بود كه در نهضت كوفه،نقش بسيار فعّالى داشت. وى بارها از كوفه براى امام عليه السلام پيام بُرد و پيام امام عليه السلام را براى كوفيان،باز آورد.از جمله فعّاليت‌هاى اوست: ١.رساندن دعوت‌نامۀ كوفيان به امام عليه السلام در مكّه،همراه با چند تن ديگر؛ ٣ ٢.همراهى با مسلم عليه السلام در سفر به كوفه و رساندن نامۀ مسلم عليه السلام در مسير كوفه به امام عليه السلام جهت كسبِ تكليف؛ ٤ ٣.رساندن نامۀ مسلم عليه السلام از كوفه به امام عليه السلام در مكّه؛ ٥ ٤.همراهى با امام عليه السلام در سفر به كربلا و بردن نامۀ امام عليه السلام به كوفيان از محلّى به نام حاجِز،كه در اين مأموريت،توسّط حُصَين بن تميم (/نُمَير)،دستگير شد.وى به محض دستگيرى،نامه را پاره كرد تا به دست دشمن نيفتد.وى سپس به دستور ابن زياد،از بالاى دارالحكومه به پايين پرتاب شد و شهيد گرديد. ٦ نام وى در«زيارت رجبيه» ٧و«زيارت ناحيه»،چنين آمده است: السَّلامُ عَلى قَيسِ بنِ مُسهِرٍ الصَّيداوِيِّ. سلام بر قيس بن مسُهِر صَيداوى! ٨ ٥١١.الإرشاد: وقتى خبر آمدن حسين عليه السلام از مكّه به سمت كوفه،به عبيد اللّه بن زياد رسيد،حُصَين بن نُمَير،رئيس شُرطه (نيروهاى امنيّتى)،را فرستاد تا در قادسيه فرود آيد و سپاه را در ميان قادسيّه تا خَفّان و قادسيه تا قُطقُطانه بگستراند. مردم گفتند:اين،حسين است كه به سمت عراق مى‌رود.وقتى حسين عليه السلام به سرزمين حاجِر ١در منطقۀ بَطن الرُّمّه ٢رسيد،قَيس بن مُسْهِر صيداوى (و گفته‌اند:برادر رضاعى‌اش عبد اللّه بن يَقطُر) را نزد كوفيان فرستاد و نمى‌دانست كه مسلم بن عقيل-كه رحمت خداوند بر آن دو باد-به شهادت رسيده است.ايشان به همراه قيس،نامه‌اى براى كوفيان فرستاد:«به نام خداوند بخشندۀ مهربان.از حسين بن على،به برادران مؤمن و مسلمان.سلام عليكم ! خداوند يگانه را سپاس‌گزارم.امّا بعد.نامۀ مسلم بن عقيل به دستم رسيد و در آن،از رأى نيك شما و اجتماع شما بر يارى ما و طلب حقوق ما،خبر داد.از خداوند مى‌خواهم كه كارها را نيكو گردانَد و به شما بر اين كار،پاداش بزرگ عنايت فرمايد. من روز سه‌شنبه هشتم ذى حجّه،روز تَرويَه،از مكّه به سوى شما حركت كردم.وقتى فرستاده‌ام نزد شما رسيد،به كارها سرعت ببخشيد و جدّيت كنيد.همانا كه من،همين روزها نزد شما مى‌آيم.سلام و رحمت خداوند بر شما باد!». مسلم،٢٧ شب پيش از شهادت،براى حسين عليه السلام نامه نوشت و كوفيان هم نامه نوشتند كه:«در اين جا يكصد هزار شمشير،آماده است.تأخير نفرما». قيس بن مُسهِر،با نامۀ حسين عليه السلام به سمت كوفه حركت كرد تا به قادسيّه رسيد.حُصَين بن نُمَير،او را دستگير كرد و نزد عبيد اللّه بن زياد فرستاد.عبيد اللّه به قيس گفت:بالا [ى منبر يا قصر] برو و حسين بن على،آن دروغگو،را دشنام بده. قيس،بالا رفت و حمد و ثناى خدا را به جاى آورد و گفت:اى مردم! اين،حسين بن على، بهترين بندۀ خدا و پسر فاطمه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است و من،فرستادۀ او به سوى شمايم.او را اجابت كنيد. سپس عبيد اللّه بن زياد و پدرش را لعنت كرد و براى على بن ابى طالب عليه السلام،استغفار نمود و بر او درود فرستاد.عبيد اللّه،دستور داد او را از بالاى قصر،پرتاب كنند.او را پرتاب كردند و قطعه قطعه شد. و گزارش شده كه او،دست‌بسته بر زمين افتاد و استخوان‌هايش شكست؛ولى هنوز جان داشت.مردى به نام عبد الملك بن عُمَير لَخمى آمد و او را كشت.به اين كار او،اعتراض شد. او در پاسخ گفت:خواستم راحتش كنم. ٣ ادامه👇 الكامل فى التاريخ: وقتى خبر حركت حسين عليه السلام از مكّه به ابن زياد رسيد،حُصَين بن نُمَير تميمى، رئيس شرطه (شهربانى)،را فرستاد و او در قادسيه،فرود آمد و سپاه را ميان قادسيه تا خَفّان و قادسيه تا قُطقُطانه و تا كوه لَعلَع ١،منظّم كرد. وقتى حسين عليه السلام به سرزمين حاجِر رسيد،نامه‌اى براى كوفيان به همراه قيس بن مُسهِر صيداوى فرستاد و آنان را از آمدن خود،باخبر ساخت و آنان را به تلاش در كارها دستور داد. چون قيس به قادسيه رسيد،حُصَين،او را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد. ابن زياد به قيس گفت:بالاى قصر [حكومتى] برو و آن دروغگو پسر دروغگو [يعنى] حسين بن على را دشنام ده. قيس،بالاى قصر رفت و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و سپس گفت:اين حسين بن على، بهترين بندۀ خدا و پسر فاطمه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است و من،فرستادۀ او به سوى شمايم و در منطقۀ حاجِر،از او جدا شدم.وى را اجابت كنيد. آن گاه ابن زياد و پدرش را لعنت كرد و براى على عليه السلام استغفار نمود. ابن زياد،دستور داد تا او را از بالاى قصر،پرتاب كردند و قطعه قطعه شد و جان داد. ١ ٥١٣.تاريخ الطبرى -به نقل از عُقبة بن ابى عَيزار-:[امام حسين عليه السلام به چهار مردى كه از كوفه آمده بودند،] فرمود:«به من خبر دهيد كه آيا
فرستاده‌ام نزد شما آمد؟». گفتند:چه كسى؟ فرمود:«قيس بن مُسهِر صيداوى». گفتند:آرى.حُصَين بن تميم،او را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد.ابن زياد به وى دستور داد تا تو و پدرت را لعنت كند.قيس بر تو و پدرت،درود فرستاد و ابن زياد و پدرش را لعنت كرد و مردم را به يارى تو دعوت نمود و از آمدنت خبر داد.آن گاه ابن زياد،دستور داد و از بالاى قصر،[به پايين] پرتاب شد. چشمان حسين عليه السلام اشك‌آلود شد و نتوانست جلوى اشك‌هايش را بگيرد و فرمود:««برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در انتظار [شهادت] هستند و هرگز [عقيدۀ خود را] تغيير نداده‌اند».بار خدايا! بهشت را منزلگاه ما و آنان،گردان و ميان ما و آنان،در محلّ استقرار رحمتت و پاداش‌هاى ذخيره شده و مرغوب،جمع گردان». ٢
6) عبدالاعلی بن یزید کلبی
شهادت نامه عبدُ الأعلَى بن يزيد نام او به صورت‌هاى عبد الأعلى بن يزيد و عبد الأعلى كَلْبى آمده است. ١وى با تعدادى از جوانان قبيلۀ كَلْب،به يارى مسلم عليه السلام شتافتند؛امّا توسّط مأموران ابن زياد،دستگير شدند. ٢ابن زياد،او را در جايى به نام جَبّانة السَّبيع،به شهادت رساند. ٣ بَلاذُرى،وى را با نام عبد الأعلى بن زيد بن شجاع كَلْبى،جزو شهداى روز عاشورا آورده است. ٤ ٥١٤.تاريخ الطبرى -به نقل از ابو جَناب كلبى-:كثير بن شهاب بن حُصَين،مردى را از قبيلۀ كَلب به نام عبد الأعلَى بن يزيد،ملاقات كرد كه لباس رزم پوشيده بود و در محلّۀ قبيلۀ بنى فِتيان به سوى ابن عقيل مى‌رفت.او را دستگير كرد و نزد ابن زياد بُرد و جريان را به وى گفت. عبد الأعلى به ابن زياد گفت:همانا قصد آمدن به نزد شما را داشتم. ابن زياد گفت:در ذهنت،چنين وعده‌اى به من داده بودى.دستور داد و او زندانى شد. ٥ ٥١٥.تاريخ الطبرى -به نقل از عَون بن ابى جُحَيفه-:وقتى عبيد اللّه بن زياد،مسلم بن عقيل و هانى بن عروه را كشت،عبد الأعلى كلبى را-كه كثير بن شهاب،او را در محلّۀ قبيلۀ بنى فِتيان،دستگير كرده بود-،خواست و او را آوردند.به وى گفت:جريانت را بگو. عبد الأعلى گفت:خدا،كارهاى تو را اصلاح نمايد! من بيرون رفتم كه ببينم مردم،چه مى‌كنند كه كثير بن شهاب،مرا دستگير كرد. ابن زياد به وى گفت:سوگند ياد كن كه جز براى آنچه گفتى،بيرون نرفتى. او از سوگند خوردن،امتناع كرد.عبيد اللّه گفت:او را به قبرستان سَبيع ببريد و در آن جا گردنش را بزنيد. او را بردند و گردنش را زدند. ٦٥١٦.أنساب الأشراف: به همراه حسين عليه السلام،عبد الأعلَى بن زيد بن شجاع كلبى،به شهادت رسيد. ١
تا حالا شهدای قبل از عاشورا را توجه کردیم از امروز ان شاءالله وارد شهدای روز عاشورا می‌شیم ان شاءالله از شهدای بنی هاشم شروع می‌کنیم
🔻شهدای عاشورا از بنی هاشم:
1) عباس بن علی (ابالفضل)
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین، اکشف کربی بحق اخیک الحسین علیه السلام مرحوم کشمیری در باب توسل به حضرت ابوالفضل علیه السلام می فرماید: دو رکعت نماز حاجت خوانده شود و به حضرت ابوالفضل علیه السلام هدیه شود. سپس تسبیح حضرت زهراسلام الله علیها خوانده و باز ثوابش هدیه شود و سپس ۱۳۳ مرتبه خوانده شود یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْنِ... حجت الاسلام و المسلمین « آقاى حاج سیّدمحمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى داستانى را از « آیت الله العظمى مرعشى نجفى قدس سره » این چنین نقل فرمود: یکى از علماى نجف اشرف ، که مدّتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل کرد که : من مشکلى داشتم به مسجد جمکران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّبن الحسن العسکرى امام زمان «عجل الله تعالى فرجه الشریف « عرضه داشتم و از وى خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود.(2) براى همین منظور به کرّات به مسجد جمکران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم . روزى هنگام نماز دلم شکست و عرضکردم : مولاجان ، آیا جایز است که در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم ؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به «علمدار کربلا قمربنى هاشم (ع ) » متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم ؟! از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم . ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امکان »حضرت حجّت بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف «مواجه شدم . بدون تامل به حضرتش سلام کردم . حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى ، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگویى . چون خواستى از حضرت ابوالفضل (ع ) حاجت بخواهى ، این چنین بگو: «یا اباالغوث ادرکنى » اى آقا پناهم بده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۰۱ فضیلت از امیرالمومنین.pdf