eitaa logo
سرزمین نور چشمی ها
298 دنبال‌کننده
1هزار عکس
430 ویدیو
5 فایل
اینجا کاشان است. #سرزمین_نور_چشمی_ها 💜اولین مهدکودک و پیش دبستانی تخصصی و استعدادیابی کودکان💜 با کادری💪 #حرفه_ای_متفاوت_متخصص ♦️کاشان.ناجی آبادفازیک.میلاد۱۰غربی♦️ ارتباط با مدیریت: @Z_rajaee313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه بانمکی تو😍 اینم یه نوع صبح بخیر تقدیم شما😍 😍همه چیزی درباره نورچشمی ها😍 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/368771495Cda3bc7a9ef
سلام صبحتون بخیر👋🏻 امروز از اون روزای پرکار🥲 😍همه چیزی درباره نورچشمی ها😍 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/368771495Cda3bc7a9ef
؟ زود و تند و سریع بگو چند تا تفاوت می بینی؟ 😍همه چیزی درباره نورچشمی ها😍 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/368771495Cda3bc7a9ef
📣📣قابل توجه نورچشمی های عزیزی که مدارکشون برا ثبتنام کامل نیست. ازساعت ۹ تا ۱۲ حضوری در خدمتتون هستیم🤚🌹 😍همه چیزی درباره نورچشمی ها😍 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/368771495Cda3bc7a9ef
سلام صبحتون بخیر👋🏻 به‌به یکشنبه بخیر😍 😍همه چیزی درباره نورچشمی ها😍 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/368771495Cda3bc7a9ef
اتل و متل توتوله یه گاو داریم کوتوله یه گاو قهوه‌ای رنگ اما شیرش سفید رنگ شیر و ببین به رنگ برف بریز تو لیوان قشنگ صبحها بخور تو صبحونه یا عصرا هم تو عصرونه با کیکی که پخته مامان چه خوشمزه و عالیه همه بگید با هم دیگه گاو قشنگ و مهربون شیرت ما رو قوی کرد مثل یه بچه شیر کرد 😍همه چیزی درباره نورچشمی ها😍 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/368771495Cda3bc7a9ef
نقاشی مرحله به مرحله آدم برفی 😍همه چیزی درباره نورچشمی ها😍 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/368771495Cda3bc7a9ef
قلی و داستان پُرخوری اش در یکی از روزهای خدا قلی مشغول خوردن هندوانه بود، هوا بسیار گرم بود و قلی دوست داشت همش هندوانه ی خنک بخورد، مادرش او را صدا زد و گفت: پسرم؟ خوردن زیاد هندوانه خوب نیست، بقیه اش را هم نگه دار و فردا بخور، اما قلی به حرف مادرش گوش نداد و همه ی هندوانه ها را خورد. شب قرار بود قلی و پدر و مادرش به خانه ی عمویش بروند، او یک پسر عمو به نام حبیب داشت که همیشه وقتی به خانه ی هم می رفتند در حیاط خانه فوتبال بازی می کردند. وقتی قلی به خانه ی عمویش رسید سریع حبیب را صدا زد که بروند و با هم بازی کنند. چند دقیقه ای نگذشته بود که قلی دلش را گرفت و به زمین افتاد، حبیب دوید و مادرش را صدا زد و گفت: قلی…قلی به روی زمین افتاده و مدام می گوید آی دلم.. مادر قلی که می دانست موضوع از چه قرار است سریع به طرف قلی رفت و گفت: پسرم من به تو گفته بودم که همه ی هندوانه ها را نخور ضرر دارد، او را بلند کرد و به خانه برد، دوای درد قلی یک لیوان چای و نبات و عرق نعنا بود. قلی چای و نبات را خورد و کمی دراز کشید و به مادرش قول داد که در خوردن هیچ چیز زیاده روی نکند، کمی گذشت و حال قلی بهتر شد و با لبخندی کودکانه به مادرش گفت: مادر دلم خوب شد، حالا می توانم بروم و با حبیب در حیاط بازی کنم؟ مادر با لبخندی مهربان گفت: بله پسرم برو و بازی کن. حبیب و قلی رفتند و کلی بازی کردند و به آن ها بسیار خوش گذشت. 🥰🥰😉😉😉