eitaa logo
نور
335 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
43 فایل
الا بذکر الله تطمئن القلوب لینک دعوت http:/ https://eitaa.com/noore1 @noore2 ارتباط با ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احادیث آیه ۷۹ از سوره قصص - تفسیر روایی اهل بیت علیهم السلام 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 علی‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- قارون همان‌گونه که خداوند فرموده گفت: قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی یعنی این اموال را به واسطه‌ی علم خودم از علم کیمیا به دست آورده‌ام. أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ؛ یعنی گذشتگان به خاطر گناه آیندگان مؤاخذه نمی‌شوند. فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ؛ لباس‌های بلند رنگارنگی می‌پوشید که روی زمین کشیده می‌شد قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ. یاران مخلص حضرت موسی (علیه السلام) گفتند: وای بر شما پاداش خداوند برای کسی که مؤمن‌گشته و عمل شایسته کرده است بهتر است و تنها صابران [در برابر دنیا و کشش‌های دنیا] چنین نگرشی دارند و از پاداش جاودان بهره‌مند می‌گردند ... (القصص/۸۱۸۰). 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 http://alvahy.com/%D9%82%D8%B5%D8%B5/79
احادیث آیه ۸۰ از سوره قصص - تفسیر روایی اهل بیت علیهم السلام 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 امام کاظم (علیه السلام)- حسن‌بن‌علی گوید: شنیدم امام کاظم (علیه السلام) فرمود: امام باقر (علیه السلام) فرمود: هنگامی‌که قیامت برپا شود، منادی فریاد می‌کند: «صابران کجا هستند»؟ گروهی از میان مردم حرکت می‌کنند و خود را معرفی می‌نمایند. بار دیگر منادی صدا می‌زند: «متصبّران کجا می‌باشند»؟ گروهی دیگر بر می‌خیزند و خود را معرّفی می‌کنند. عرض‌کردم: «فدایت شوم صابران چه کسانی [و متصبّران کدام افراد هستند]»؟ امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «صابران کسانی می‌باشند که واجبات را انجام می‌دهند [و سختی انجام آن را تحمّل می‌کنند] و متصبّران آن‌ها هستند که از حرام دست بازداشتند و دنبال کارهای زشت نرفتند». 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 http://alvahy.com/%D9%82%D8%B5%D8%B5/80
احادیث آیه ۸۱ از سوره قصص - 🍀🍀🍀🍀 ابن عباس: - هنگامی که خداوند، حکم زکات را بر موسی (علیه السلام) نازل فرمود، قارون با دانستن حکم زکات، راضی شد که در برابر هر هزار دینار یک دینار و در برابر هر هزار گوسفند یک گوسفند و در برابر هر هزار مال و دارایی خود یک عدد از آن را زکات دهد؛ امّا وقتی به خانه برگشت و مقدار آن‌ها را حساب کرد به نظرش بسیار زیاد آمد لذا در دل ناراضی شد آن وقت بنی‌اسرائیل را جمع کرد و به آن‌ها گفت: «ای بنی‌اسرائیل تاکنون موسی هرچه از شما خواسته انجام داده‌اید، اکنون می‌خواهد اموالتان را از شما بگیرد». بنی‌اسرائیل گفتند: «تو سرور و بزرگتر ما هستی، هرچه می‌خواهی فرمان بده تا ما انجام دهیم»، قارون گفت: «من می‌گویم شما به نزد فلان زن فاحشه بروید و مالی به او بدهید تا شهادت دهد موسی با او زناکرده آن وقت می‌توانیم موسی (علیه السلام) را از میان خود بیرون و طرد کنیم و از شرّ او راحت شویم» سپس هزار درهم آورد تا به آن زن بدهند بعضی نیز گفته‌اند هزار دینار بوده و عده‌ای نیز گفته‌اند طشتی از طلا به آن زن داد و گفت: «من به تو پناه می‌دهم و تو را در میان زنان خود داخل می‌کنم تا با آن‌ها مجالست داشته باشی به شرط آنکه فردا در حضور مردم شهادت بدهی که موسی (علیه السلام) با تو زناکرده». وقتی که فردا رسید قارون بنی‌اسرائیل را جمع کرد و موسی (علیه السلام) را فراخواند و به موسی (علیه السلام) گفت: مردم جمع شده‌اند و انتظار تو را می‌کشند تا آن‌ها را امر و نهی کنی و احکام و دستورات دین را برایشان تبیین کنی. موسی (علیه السلام) هم به سمت آنان رفت، آن‌ها در میدان شهر جمع شده بودند، موسی (علیه السلام) شروع به خطبه کرد و مردم را موعظه‌نمود و سخنرانی کرد و فرمود: «هرکس سرقت کند دست او را باید قطع‌کرد و هرکس تهمت بزند باید هشتاد تازیانه به او زد و هرکس زنا کند اگر همسری نداشته باشد باید صد تازیانه بخورد و اگر همسر داشته باشد باید او را سنگسار کرد تا کشته شود». قارون گفت: «حتی اگر آن فرد تو باشی»؟! موسی (علیه السلام) فرمود: «حتی اگر آن گناهکار من باشم» قارون گفت: «بنی‌اسرائیل می‌پندارند تو با فلان زن زنا کرده‌ای»! موسی (علیه السلام) گفت: «من»؟! قارون گفت: «آری»! موسی (علیه السلام) فرمود: «آن زن را بیاورید تا از او شهادت بطلبیم و هرچه او گفت درست است». وقتی آن زن آمد موسی (علیه السلام) از او پرسید: «ای زن! آیا من مرتکب عملی که این قوم می‌گویند شده‌ام»؟ پاسخ این سؤال بر او دشوار بود [و پاسخی نداد]، موسی (علیه السلام) او را به خدای گشاینده‌ی دریا برای بنی‌اسرائیل و نازل‌کننده‌یتورات بر موسی (علیه السلام) سوگند داد که حقیقت را بگوید؛ وقتی آن زن این مطلب را شنید خداوند به او توفیق توبه داد و با خود گفت: «توبه‌کردن و اعتراف، آسان‌تر از اذیّت و آزار رسول‌خدا است»، گفت: «نه! هرگز! آن‌ها دروغ می‌گویند، قارون به من مبلغی‌داده تا به تو تهمت زنا بزنم»، وقتی آن زن این سخنان را به زبان آورد قارون سر به زیر انداخت و مردم خاموش شدند و فهمید که در معرض هلاکت واقع‌شده، موسی (علیه السلام) به سجده افتاد و گریست و عرضه داشت: «پروردگارا! دشمن تو قصد آزار و رسواکردن مرا داشت، خدایا! اگر من پیامبر تو هستم، به خاطر من غضب فرما و مرا بر او مسلّط ساز»! خدای سبحان به او وحی‌کرد: «سر بلند کن، هر فرمانی می‌خواهی بران که زمین من از تو اطاعت می‌کند». موسی (علیه السلام) گفت: «ای بنی‌اسرائیل خداوند مرا برای انذار قارون فرستاده همان‌طور که برای انذار فرعون فرستاده بود. حال هرکس پیرو اوست همراه او باشد و هرکس پیرو من است از او کناره بگیرد»! همگی از قارون فاصله گرفتند و به جز دو نفر هیچ‌کس در کنار او نماند موسی (علیه السلام) فرمان داد: «ای زمین! آن‌ها را فروببر»! آن‌ها تا پاشنه‌ی پا در زمین فرورفتند، دوباره فرمود: «ای زمین! آن‌ها را فروببر»! این بار تا زانو در زمین فرورفتند، موسی (علیه السلام) فرمان داد «ای زمین! آن‌ها را فرو ببر» و این بار تا شکم فرورفتند موسی (علیه السلام) فرمود: «ای زمین آن‌ها را فرو ببر»! و تا گردن فرو رفتند، در طول این مدت قارون و آن دو تن به موسی (علیه السلام) عجز و لابه می‌کردند و از او رحمت و شفقت می‌طلبیدند و هفتاد بار به او استغاثه کردند و او را به خدا سوگند دادند که به ایشان رحم کند امّا موسی (علیه السلام) از شدّت غضب و ناراحتی به آن‌ها توجّهی نکرد. در نهایت دستور داد: «ای زمین، آن‌ها را فرو ببر»! و زمین آن‌ها را کاملاً در خود فروبرد. همان دم خدای سبحان به موسی (علیه السلام) وحی‌کرد: «هرگز تو را چنین نمی‌دیدم که هفتاد بار به تو استغاثه کنند و به آن‌ها رحم نکنی و توجّهی ننمایی امّا به عزّت و جلالم اگر فقط یک بار به درگاه من استغاثه کرده‌بودند حتماً مرا نزدیک و اجابت‌کننده می‌یافتند و آن‌ها را نجات می‌دادم» 🍀🍀🍀 http://alvahy.com/%D9%82%D8%B5%D8%B5/81
احادیث آیه ۸۲ از سوره قصص - تفسیر روایی اهل بیت علیهم السلام 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 علی‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- در آیه: وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللهَ، عبارت «وَیْکَأَنَّ» به زبان سریانی است، یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ، علت هلاکت قارون این بود که وقتی موسی (علیه السلام)، بنی‌اسرائیل را از مصر خارج کرد و به بیابان رسیدند، خداوند [برای غذای آن‌ها] مرغ بریان و بلدرچین نازل کرد و از سنگ [برای آب آنها] دوازده چشمه جوشاند امّا آن‌ها کفران کردند و گفتند: «ای موسی! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفاء کنیم! از خدای خود بخواه که از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش، برای ما فراهم سازد.» موسی (علیه السلام) به آن‌ها گفت: «آیا غذای پست‌تر را به جای غذای بهتر انتخاب می‌کنید؟! [اکنون که چنین است، بکوشید از این بیابان] در شهری فرود آیید زیرا هر چه خواستید، در آنجا برای شما هست.» (بقره/۶۱) و آن‌ها همان‌طور که قرآن بیان کرده است: گفتند: «ای موسی! در آن [سرزمین]، جمعیّتی [نیرومند و] ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمی‌شویم تا آن‌ها از آن خارج شوند. و به موسی (علیه السلام) گفتند: «تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته‌ایم» (مائده/۲۴۲۲) لذا خداوند ورود به آنجا را به آن‌ها واجب کرد لیکن تا چهل سال ورود به آنجا را به آنان حرام نمود و آن‌ها در بیابان سرگردان بودند [آن‌ها برای ابراز پشیمانی و اظهار ندامت] از ابتدای شب به عبادت برمی‌خاستند و شروع به خواندن تورات و دعا می‌کردند و گریه می‌کردند، قارون نیز جزء آنان بود و در میان آن‌ها از همه خوش‌صداتر بود و همواره تورات قرائت می‌کرد و به علّت حسن قرائتش «منون» نامیده می‌شد و دستی نیز در علم کیمیا داشت. وقتی مدّت سرگردانی بنی‌اسرائیل در بیابان به درازا کشید و مدّتها بود که توبه می‌کردند، قارون از توبه خودداری کرد. و چون موسی (علیه السلام) از خویشاوندان او بود و به وی علاقه داشت و به نزد او رفت و به او فرمود: «ای قارون! قوم توبه می‌کنند و تو امتناع می‌کنی؟ اگر تو نیز همراه آن‌ها توبه نکنی عذاب الهی بر تو نازل خواهد شد». امّا قارون به گفته‌ی موسی (علیه السلام) توجّهی نکرد و او را مسخره کرد موسی (علیه السلام) هم با ناراحتی از نزد او بیرون رفت و قارون در قصر خود نشست درحالی‌که ردایی از خز و کفش‌هایی از پوست الاغ دربر داشت که بندهای آن کفش از جنس مو بودند و عصایی نیز به دست داشت، فرمان داد که قدری خاکستر که با آب مخلوط شده بر سر موسی (علیه السلام) بریزند، وقتی خدمتکاران چنین کردند موسی (علیه السلام) بسیار عصبانی شد و در کتف او موهایی بود که هر وقت عصبانی می‌شد آن موها از لباس او بیرون‌زده و از آن خون می‌چکید، موسی (علیه السلام) اظهار داشت
: «پروردگارا! اگر به خاطر من غضبناک نشوی من پیامبر تو نیستم». در این وقت خداوند به او وحی‌کرد: «من به آسمان‌ها و زمین فرمان دادم که از تو اطاعت کنند پس هرکار می‌خواهی با او بکن»، قارون بعد از انجام این عمل دستور بستنِ در قصر را داده بود. امّا موسی (علیه السلام) با اشاره‌ای در را شکافت و وارد شد، وقتی قارون به او نگاه کرد متوجّه شد که موسی (علیه السلام) با خود عذاب را آورده است، لذا گفت: «ای موسی! (علیه السلام) از تو می‌خواهم که به خاطر رابطه‌ی خانوادگی‌ای که بین من و توست به من رحم کنی». امّا موسی (علیه السلام) به او گفت: «ای پسر لاوی! ساکت باش من کلام تو را نمی‌پذیرم». و آن وقت به زمین فرمان داد که او را فروببرد پس زمین قصر و همه متعلّقات آن را فروبرد و این بود مکالمه‌ی موسی (علیه السلام) با قارون، وقتی که خدا او را کشت. خداوند به خاطر این نحوه‌ی حرف زدن موسی (علیه السلام) با قارون، به او ایراد گرفت و موسی (علیه السلام) نیز فهمید که خداوند به این خاطر به او ایراد گرفته لذا گفت: «پروردگارا! قارون مرا به غیر نام تو قسم می‌داد و اگر از من به نام تو تقاضا می‌کرد حتماً او را اجابت می‌کردم»، خداوند فرمود: «ای پسر لاوی! ساکت باش من کلام تو را نمی‌پذیرم»! موسی (علیه السلام) گفت: «پروردگارا! اگر می‌دانستم رضای تو در نجات اوست حتماً درخواست او را اجابت می‌کردم»، آن وقت خدای تعالی فرمود: «به عزّت و جلالم سوگند اگر قارون همان‌طور که از تو درخواست نجات کرد از من تقاضا می‌کرد حتماً او را اجابت می‌کردم امّا چون از تو درخواست کرد امر او را به تو واگذارکردم ای پسر عمران (علیه السلام)! از مرگ شکایت نداشته‌باش چون مرگ حکمی است که آن را بر همه‌ی نفوس رانده‌ام و برای آخرت تو جایگاهی آماده‌کرده‌ام که اگر به آنجا واردشوی باعث روشنی چشم توست». موسی (علیه السلام) همراه وصیّ خود به جانب طور سینا حرکت کرد و از کوه بالا رفت در این وقت چشم او به مردی افتاد که پیش می‌آمد و همراه خود بیل و کلنگ دارد، موسی (علیه السلام) گفت: «چه می‌خواهی» او گفت: «مردی از اولیای خدا می‌میرد و من مسئول حفر قبر او هستم». موسی (علیه السلام) فرمود: «آیا می‌خواهی در حفر قبر به تو کمک کنم»؟ او گفت: «آری» پس موسی (علیه السلام) به او کمک کرد و قبری حفر کردند وقتی قبر کامل شد آن مرد اراده کرد که وارد قبر شود موسی (علیه السلام) گفت: «چه می‌کنی»؟ او گفت: «می‌خواهم ببینم اندازه و قالب آن مناسب است یا نه»؟ موسی (علیه السلام) گفت: «من این کار را می‌کنم پس وارد قبر شد و در آن دراز کشید در همان دم ملک‌الموت نازل شد و روح او را قبض فرمود و کوه قبر او را در خود مخفی کرد». 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 http://alvahy.com/%D9%82%D8%B5%D8%B5/82
احادیث آیه ۸۳ از سوره قصص - تفسیر روایی اهل بیت علیهم السلام 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 امام علی (علیه السلام)- امام (علیه السلام) پس از شنیدن این پیام (نامه‌ی اعتراض آمیز طلحه و زبیر) توسّط محمدبن‌طلحه فرمود: «به نزد آن دو برو و بگو: چه چیزی شما را راضی می‌کند»؟. وی رفت و آمد و گفت: «آنان می‌گویند یکی از ما را به عنوان والی بصره و دیگری را به عنوان والی کوفه منصوب کن». امام (علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند! من از آن دو که در نزد من در مدینه هستند احساس امنیّت نمی‌کنم حال چگونه آنان را والی بصره و کوفه قرار دهم و احساس امنیّت کنم. به نزد آنان برو و بگو: از خدا و پیامبرش به خاطر امّتش بیم داشته باشید و در آفریدن غائله‌ای برای مسلمانان طغیان نکنید این سخن خداوند را شنیده‌اید که تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»؟. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 http://alvahy.com/%D9%82%D8%B5%D8%B5/83