eitaa logo
تربیت فرزند نوردیده
84.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
987 ویدیو
23 فایل
کانال قصه و شعر نوردیده 👇 eitaa.com/joinchat/2079785181Cb3e7c100b0 نظرات و پیشنهادات نوردیده .مشاوره نداریم @nasman تبلیغات @nooredid نوجوان @nooredideh_nojavan کانال مدیر نوردیده حسین دارابی👇 eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
مشاهده در ایتا
دانلود
👆🔴بهمین منظور همایشی تدارک دیدیم با یکی از اساتید تراز اول در موضوع بخصوص در مسائل عبادی و وظایف والدین در این زمینه از کودکی تا نوجوانی پنجشنبه صبح، فرهنگسرای خاوران. همایش رایگان است. فقط چون ظرفیت محدود است باید ثبت نام کنید ثبت نام از طریق کانال صورت میگیره👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
کانون اسماء الحسنی، "مهد کودک بازی محور" در اصفهان زیر نظر استاد سعید بخش 👇👇 @mahdebaziensha
در صورتی‌که کودک تلاش می‌کند شما را عصبانی کند، بهترین توصیه این است که بی‌تفاوت باشید و به او توجهی نکنید سپس در فرصتی مناسب درباره این موضوع با کودک‌تان حرف بزنید. - به چشمانش نگاه کنید، سپس به او بگویید: «هر وقت رفتارت خوب باشه، مامان خوشحال می‌شه.» وقتی هم که کار خوبی انجام داد، او را تحسین کنید. - الگوی رفتاری خوبی باشید. زمانی که نمی‌توانید با همسرتان بالغانه صحبت کنید انتظار نداشته باشید که کودک هم با ادب باشد. @nooredideh
هرچه کانون خانواده گرم‌تر باشد بچه‌ها با اعتماد به نفس بیشتری تربیت شده، برای والدین ارزش بیشتری قائل هستند و فرصت بیشتری برای رشد و شکوفایی دارند. join @nooredideh
حق باشماست! کار خانه زیاد است، باید پول دربیاورید، لباس‌ها اتو نشده‌اند، اماهمه اینها دربرابر عمرکوتاه دوران کودکی بسیار کم اهمیت هستند؛ ازلحظاتتان بایک موجود کوچک و دوست داشتنی بیشتر لذت ببريد. @nooredideh
هدایت شده از کانال حمید کثیری
🔴 فرزند من چه تصویری از دین داره؟! همین اول بحث بگم، می‌دونم روی موضوعی دست گذاشتم که شاید به مذاق خیلی‌ها خوش نیاد، اما مگه راهی غیر از این داریم که باید جلوی کار غلط ایستاد؟ مگه برای اصلاح، سلاحی بهتر از اندیشه و فکر تو این عرصه وجود داره؟ اما بعد؛ تا حالا با مفهومی به نام برخورد داشتید؟ من در طول سالیان گذشته آدم‌های بسیاری رو دیدم که به واسطه فشردگی‌های دینی، ، ، و ... شدند و اصلاً تصویر سالمی از دین نداشتن! بعداً مفصل توضیح میدم ... یادمه پارسال سر کلاس -کودکان بودم و موضوع جلسه بود. استاد حدوداً پنجاه ساله کلاس، تصویری رو از بچگی خودش ترسیم کرد که اون تصویر توی ذهنش در مورد دین حک شده بود. بخشی از اون تصویر این بود: «بابابزرگم وقتی صدای اذان میومد عباشو می‌انداخت روی دوشش، دست منو می‌گرفت و می‌گفت بریم مسجد. دستای بزرگش یه جور گرمای خاصی داشت که تو تمام مسیر حِسِش میکردم. از دور مناره‌ها معلوم بودن و منو می‌کشیدن سمت خودشون. تو حیاط مسجدم یه حوض بزرگ بود که همه دورش وضو می‌گرفتن و صحنه‌ی خیلی دیدنی‌ای بود، ما هم دستامونو می‌کردیم توی آب و کِیف می‌کردیم. اون زمانا خونه‌ها اینقدر چراغ و لامپ نداشتن ولی در عوض مساجد خیلی پر نور بودن. یعنی همین که وارد می‌شدیم کلی نور میزد توی صورت‌مون و هیچ جای دیگه اینجوری نبود. شیشه‌های مسجدم رنگی بود. وقتی نور میزد توی شیشه‌ها؛ رنگ‌های قرمز، آبی، زرد و سبز رو روی دیوارا می‌دیدیم که واقعاً دیدنی بود.» استادمون آخرش گفت: «من از این تصویر رو از نماز، مسجد و دین دارم. همیشه یاد اون شیشه‌های رنگی هستم» صحبت استاد که تموم شد دیدم جو کلاس خیلی سنگین شده و واقعیتش چهره تعداد زیادی از بچه‌ها دَر همه! همونجا بود که یکی، دو نفر که جسورتر بودن گفتن: «اما ما اصلاً یه همچین تصویری از به همراه نداریم. ما باید نماز می‌خوندیم، ساکت می‌شدیم و ... وگرنه فحش و کتک و این چیزا رو داشتیم برای اینکه خدا ناراحت نشه!! » دو تا موضوع که حتماً بهش فکر کنیم؛ 1️⃣ مگه این روزا همه جا نمیگن کودکی خیلی مهمه و هر چیزی که در کودکی ثبت بشه تا آخر عمر همراه آدم می‌مونه. با این وضعیت ما چقدر به تصویری که از دین داریم توی ذهن بچه‌هامون حک می‌کنیم توجه داریم؟ 2️⃣ خود ما چه تصویری از توی ذهن‌مون حک شده؟ تصویر بیشتر خشن هست یا دلنشین‌تر از هر تصویر دیگه و یا خنثی است؟ پی‌نوشت: من قصد دارم این موضوع رو ادامه بدم و وارد مصادیق بشم اما شاید چند روز بعد و در جای دیگه‌ای! جاش رو به زودی میگم ... 👇 http://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
👆همایش پنجشنبه خیلی به والدین آگاهی میده تا فرزندانشون دین گریز نشن و خیلی از غلطهای رایج در تربیت دینی رو اصلاح کنن. و اگر اشتباهاتی تا الان داشتن، جبران کنن
به کودک اجازه دهید برای چیزی که می خواهد تلاش کند. اگر کودک چیزهایی که می خواهد را به آسانی بدست آورد معنای تلاش کردن و سخت کوشی را یاد نمی گیرد. join @nooredideh
به ساعت نگاه کردم؛ شش و بیست دقیقه صبح بود. دوباره خوابیدم. بعد پاشدم. به ساعت نگاه کردم. شش و بیست دقیقه صبح بود. فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه. حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام. خوابیدم. وقتی پاشدم. هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود. سراسیمه پا شدم. باورم نمی شد که ساعت مرده باشد. به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم. آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت. مرتب، همیشگی. آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی. بودنشان برایت بی اهمیت می شود. همینطور بی ادعا می چرخند. بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود. بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست. قدر این آدم ها را باید بدانیم، قبل از شش و بیست دقیقه... Join @nooredideh
دركودكي ازمهرباني ورحمت وزيبايي خداوند بگویید به سن عقل كه رسيدند از قانونمندي آفرينش بگوييد بچه ها نبايد از خداوند وحشت كنند برای تربیت و تنبیه کودک او را ازخدا نترسانید @nooredideh