" بسم الله النور"
♡ حیدرانه ♡
خانه بسیار بزرگ بود و امکانات فراوان داشت...
برای یکی از یاران امام ( ع) بود.
امام( ع) آمده بودند برای دیدنش که وسعت خانه در چشمانشان نشست.
نگاه محبتش را روی صورت او انداختند و فرمودند:
- این خانه وسیع را برای چه کاری ساخته ای؟!
می دانی که در آخرت به خانه وسیع محتاج تری؟!
دل صاحب خانه لرزید.
منتظر ماند تا امیرمومنان علی( ع) سخنش را تمام کند.
فرمودند:
- اگر بخواهی می توانی از وسعت این خانه برای آخرتت استفاده کنی...
مهمانی بده
اقوام را دعوت کن
برای حق و حقوق مسلمانان و آگاهی دادن آن ها از خانه ات استفاده کن
فقط برای لذت های شخصی و کارهای خودت باقی نماند.
نفس مرد آمد و دل و ذهنش راه را یافت.
📚 کافی/ ج۲/ ص۶۶۶
🏠🖼🏠🖼
روزیَت زیاد است...؛ نوش جانت!
خانه وسیع و مرکب رهوار داری...؛ باز هم نوش جانت!
اما...؛
آن دنیا نیاز به وسعت داری.
همه اش به فکرِ
خودت
لذت هایت
آرزوهایت
تفریحاتت نباش!
خانه ات...؛
بشود مامن
بشود پناه
بشود هیئت
بشود خانه ذکر
...؛
آخرتت آباد!
" یا علی"
" بسم الله النور"
♡ حیدرانه ♡
از خانه که آمد بیرون،کیسه ای همراهش بود...
می رفت سمت باغ ها...🌴
علی( ع) باغبانی می کرد برای امرار معاش خودش و کمک به فقرا!
یکی به بارِ همراه امام اشاره کرد و گفت:
- یا علی! چه چیزی همراه داری؟
علی( ع) نگاهی به بارش کرد و لبخندی زد:
- درخت خرما،" ان شاء الله"...🌴
نگاه مرد قفل ماند روی لبخند امام و بعد از لحظه ای پرسید:
- درخت خرما؟!
امام با همان لبخند از کنار مرد گذشت...
چند سال بعد...؛
یک نخلستان،پاسخ سوالش شد...🌴
هسته های خرمایی که امام( ع) هر بار می برد و می کاشت و گاهی کنارش دو رکعت هم نماز می خواند...❤️
شاید خرماهایی که الان در مدینه،از دست شیعانش می خوری،خرمای نخل هایی باشد که علی( ع) به ثمر نشانده است.
هنوز هم همه مهمان سفره ی با کرامت و محبت اویند...
📚 بحارالانوار/ج ۹/ ص ۵۹۹
🦋🪴🦋🪴🦋🪴🦋🪴
امید،ثمردهنده امروز است؛ حتی اگر هسته ای باشد برای سالهای بعد...
امید،رمز حرکت به سمت آینده نورانی است...👌
شاید فرصت نشود که خودت از ثمر کارهای مخلصانه ات برداشت کنی...
اما همیشه شیعیانی هستند که کام شان به خرمای نخل های کاشته شده به دست تو شیرین می شود.
علی وار بارِ آینده را به دوش بکش...
درخت ظهور دارد به ثمر می نشیند...🌴🌼
از قافله ی امام جا نمانی...
" یا علی"
" بسم الله النور"
♡ حیدرانه ♡
مقابل قاضی ایستادند...؛
علی( ع) که خلیفه مسلمین بود و مرد مسیحی...
علی ( ع)فرمودند:
- این زره من است.
من آن را نه فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام.
مدتی بود گم شده بود و پیش این مرد پیدایش کرده ام...
مسیحی گفت:
- این زره برای خودم است.
قاضی گفت:
- یا علی! تو که مدعی هستی،باید شاهد بیاوری!
قاضی درست می گفت...
امام خندیدند و فرمودند:
- راستش شاهد ندارم.
قاضی هم رک و راست،حکم را به نفع مرد مسیحی داد.
مسیحی اما برایش عجیب بود...
چند قدم رفت و کلمات بسیاری در ذهنش پیچید...!!
چه تفاوت های فاحشی بین سران و حکماست...
برگشت و گفت:
- این مدل حکومت و رفتار،از بشر عادی برنمی آید...
حکومتت،حکومت انبیاست...🌷
اقرار کرد که زره از آن " علی بن ابیطالب"( ع) است.
جنگ نهروان که شد،دیدند مسلمان شده است و در سپاه امامش امیرمومنان شمشیر می زند.
📚 بحارالانوار/ ج ۹/ ص ۵۹۸
💌🪞💌🪞💌🪞💌🪞💌
اگر می خواهی بدانی حق چیست؟
حقیقت را چه کسی می گوید؟
دین حقیقی چه دینی است؟
تنها یک راه دارد...؛
علی( ع) را بشناس...👌
🍃 علیّ مع الحق و الحقُّ مع علی🍃
" یا علی"
" بسم الله النور"
♡ حیدرانه ♡
پیامبر( ص) سخن از درخت طوبی کرده بود...
وصف بهشتی اش،دل برده بود...
یکی آمد و گفت:
- یا رسول الله!
درخت طوبی کجاست؟!
پیامبر خدا( ص) پاسخی نغز داد:
- در خانه من،در بهشت!
نفر دیگری پرسید:
- درخت طوبی کجاست ای رسول خدا؟
پاسخ فرقی نداشت:
- در خانه علی در بهشت!
متعجب به هم نگاه کردند و پرسیدند:
- در خانه شماست یا در خانه علی؟
لبخند،مهمان لب های پیامبر( ص) شد.
اصلا شنیدن نام علی( ع)، دل پیامبر( ص) را شاد می کرد:
- خانه من و علی...؛ یکی است.
📚 بحارالانوار/ ج ۸/ ص۱۴۸
🌴🌼🌴🌼🌴🌼🌴🌼🌴
پدرم،علی( ع) است...
شاید درخت بهشتی طوبی،همان محبت و ولایت است...
لذت بهشت،به درخت و چشمه و سبزه اش نیست...
به محبتی است که دلها را شیفته کرده...
به ولایتی که در همه جا سایه انداخته...
به لذتی که چشمها از دیدارشان می برند...
و به حضور دائمی مادرمان،" فاطمه"( س) است...
کنار محمد مصطفی( ص)...
همراه علی مرتضی( ع)...
با عطر مست کننده " حسین"( ع)
❤️☀️❤️☀️❤️☀️❤️☀️❤️
" یا علی"
" بسم الله النور"
♡ حیدرانه ♡
مرد در حق علی( ع) نامردی کرد...
مثل همه کسانی که در غدیر بودند و بعد بیعت شان را شکستند و علی( ع) را خانه نشین کردند...💔
حتی وقتی به او گفتند تو که در غدیر بودی، بیا و شهادت بده بر ولایت" علی"...؛
سکوت کرد و هیچ نگفت...
بعد از چندی مریض شد...
علی( ع) خبر را شنید...
فرمود: برویم عیادتش...
و رفت به عیادتش...❤️
📚 بحار الانوار/ج ۸۱/ ص۲۲۸
❤️☀️❤️☀️❤️☀️❤️☀️❤️
می خواهی بدانی امام یعنی چه؟
زیارت جامعه بخوان؛
جامعه کبیره.
" یا علی"
" بسم الله النور"
♡ حیدرانه ♡
- اگر بیست یاور داشتی،بجنگ!
این را پیامبر خدا( ص) به امیرمومنان( ع) فرموده بود؛ وقتی که همه مدینه در یک چرخش عجیب،حرف خدا و رسول( ص) را زمین گذاشتند...
علی( ع) را کنار زدند...
و با دیگری بیعت کردند.
پیامبر( ص) در غدیر فریاد زده بود که خدا علی( ع) را انتخاب کرده است.
در موقعیت های دیگر هم،وصی و جانشین را معرفی کرده بود...
اما حالا مردم با اختیار خودشان،کس دیگری را انتخاب کرده بودند و به علی گفتند: نه!!!
علی ( ع) گفت:
- خدا در قرآن فرموده:
" اگر بیست نفر باشید و صبر کنید،بر دویست نفر غلبه می کنید."
خدایا بیست نفر هم پیدا نشد...!!!
سپس فرمود:
- به خدا سوگند،اگر به اندازه ی این گوسفندان،مردانی خیرخواه خدا و رسول می داشتم،او را از حکومت خلع می کردم...
اما پیدا نشد...!!!
امام این را سه بار فرمود و به خانه بازگشت...
🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀
پایداری پای حق،بی عاقبت نیست،اما راحت هم نیست.👌
دنیا یک ظاهری دارد که زیباست...
شیطان چنان در چشم و ذهن جذابش می کند که لذت حق را نبینی.
این می شود که تلخی دنیا را می پذیری...
اما محکمی حق را،نه!
سختی دنیا را می چشی،
اما طعم حق را،نه!
زندگی بی عاقبت و لذت دنیا را طلب می کنی،
اما سعادت ابدی بودن با حق را ،نه...!
" یا علی"
" بسم الله النور"
♡ حیدرانه ♡
خدا به جبرئیل فرمود...
جبرئیل برای پیامبر( ص) خواند...؛
🍃 انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا🍃
خدا تطهیرشان کرده...
و پیامبر( ص) دیگر هر روز از مقابل خانه ای رد می شد که...؛
هم فاطمه( س) در آن زندگی می کرد...
هم علی و حسن و حسین( علیهم السلام)...
و صدای پیامبر( ص) که در کوچه می پیچید:
🌱 السلام علیکم یا اهل بیت النبوه🌱
☀️🌸☀️🌸☀️🌸☀️🌸☀️
این داستان را در کتابهای شیعه و سنی بخوانید...
اما روضه آتش زدن درِ این خانه...
دست بستن علی( ع)...
کتک زدن فاطمه( س)...
تیرباران حسن( ع) ...
زندان...
را در طول تاریخ بخوانید.
روضه حسین( ع) را هم همراه صاحب الزمان
" عج"، صبح و شام بگریید...
سکوت مسلمانان...
تنبلی یاران...
ترس مومنان...
مصلحت اندیشی بزرگان...؛
چه کرد با اهل بیت...💔
نکند ما هم...‼️
" یا علی"
" بسم الله النور"
♡ حیدرانه ♡
جوان بودند و پر از شور و حرف...
حرف های زیادی هم شنیده بودند...؛
تبلیغ دشمن علی،بر ضد علی( ع) زیاد بود...
جوانان هم نه علی شناس بودند و نه کسی از فضایل علی( ع) برایشان گفته بود...
معترض بودند.
در کوچه کنار هم جمع شده بودند که
"علی بن ابیطالب" ( ع) همراه چند نفر از یارانش از مقابلشان گذشت...
جوان ها،امام را با بی احترامی خطاب کردند...
یاران آمدند پاسخ جوان ها را بدهند،اما امیرمومنان فرمودند: بگذرید...
گذشتند و یکی از یاران باقی ماند...
امام خطابش کرد که بیاید...
آمد،سرگشته و اندوهگین...
امام پرسید: چه شده؟
صورتش پر از شرم بود...
سر پایین انداخت و گفت:
- آقا! دو تا از این جوان ها پسران من اند.
آقا نه سرزنش کرد، نه نصیحت...
به دلِ یارش،دل داد و فرمود:
- می خواهی با آن ها گفت و گو کنم؟
مرد سرش را بی اختیار و از روی تعجب بالا آورد...
- می شود؟
و شد...
مرد ،پسرانش را صدا زد.
یکی اجابت کرد و آمد،آن دیگری،نه...
امام دلبر است...♡
با صحبتی فکر و دل جوان را آرام کرد.
آورده اند:
- همو...؛
در کربلا...🚩
در رکاب " حسین"...❤️
شربت شهادت نوشید...🌷
و دیگری در سپاه یزید...‼️
🥀💥🥀💥🥀💥🥀💥🥀
جوانی ات را اگر در کنار علی( ع) بگذرانی...؛
مثل علی( ع) از کنار بدی ها می توانی بگذری!
پاسخ شبهه ها و انکارهای ذهنت...
دلسردی ها و دل گرفتگی های روحت...
را از امام بگیر...💟
پیش از آنکه تسلیم شوی و انکار کنی...؛
به امام اصرار کن...🙏
" یا علی"
" بسم الله النور"
♡ حیدرانه ♡
مرد یهودی در بیرون شهر،علی( ع) را دید...
با هم همراه شدند تا رسیدند سرِ دوراهی...
باید جدا می شدند...
یهودی دید که او دارد همراهش می آید...
تعجب کرد...!
علی( ع) گفت:
- این که دنبالت می آیم،حُسن همراهی است...
بدرقه اش کرد...
یهودی بعدها در جست و جوی دوست بیابانی اش به شهر رفت...
تازه فهمید علی( ع) کیست...
مسلمان شد.
به حُسن اخلاق علی( ع) مسلمان شد...
♥️🔸♥️🔸♥️🔸♥️🔸♥️
مسلمانی یک جاده نیست که بیفتی در آن و بروی...
مسلمانی یک حیثیت است...
یک راه و روش است...
یک جهان است...
آدابش را اگر رعایت کنی،قدمت پربرکت می شود..
کلامت هدایت می شود...
لبخندت انرژی زا...
نگاهت...
صدقه دادنت...
خوابیدنت...
نشستنت...
همه هادی دیگران می شود...
آبرو بخر برای دین خدا...
نه آبرو ببر با عملکرد بد!
" یا علی"