eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
79 فایل
ارتباط با ادمین: @yaemamhasaan تبادل و تبلیغات: @sadrjahad رزرو بلیط: @yarafegh هماهنگی و رزرو اجرای شهرستانها: 09176827420 سایت مجموعه نورالهدی: noorolhodaeeha.ir صفحه روبیکا: Rubika.ir/noorolhodaa_ir صفحه آپارات: aparat.com/noorolhodaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
مصاحبه خبرگزاری #فارس با دستیارکارگردان تئاتر #جابر ، پس از نودمین اجرا در اردکان: ما برای تبلیغ به سراغ تئاتر آمدیم متن کامل مصاحبه در: http://yazd.farsnews.com/news/13971017000206
خادم الحسین: سلام من یکی از بیننده های شما در شهر احمدآباد بودم واقعا اولین وبهترین تئاتری بود که دیدم ای کاش یکبار دیگر می تونستم این تئاتر رو ببینم معلوم بود که برای این تئاتر خیلی زحمت کشیده بودید وقتی تئاتر تمام شد با جمعی از بچه ها بیرون رفتیم انگار تکه ای از دلم جامانده بود انشاا... بتوانید با اجراهای دیگر یاد وخاطره شهدا را زنده کنید
به نام خدای جابر سلام سه سال بود که حال دلم بد بود زندگی میکردم، میگفتم و میخندیدم، فعالیت میکردم، اما هیچکدوم حال دلم رو خوب نمیکرد، ذهن آشفتم رو آروم نمیکرد، کابوس های هر شبم رو از بین نمیبرد به حدی رسیده بودم که از عالم و آدم خسته بودم، حالتی نزدیک به افسردگی شدید اما مجبور بودم بیرون از خونه بخندم و عادی باشم تا اینکه دو هفته قبل، در اردکان با تمام مشکلات، مریضی خودم و بچم، و حرف های اطرافیان، بلاخره تونستم و رفتم تائتر جابر رو دیدم... خداروشکر که رفتم، و حسرت میخورم که چرا بقیه اجرا ها رو نرفته بودم... خیلی از قسمت های اجرا رو با گوشت و خونم درک کردم همسرم مدافع حرم هستند... یکی از جاهایی که خیلی بهم ریختم، قسمتی بود که آقا مصطفی اجازه رفتن به سوریه رو به جابر نمیداد کاملا درک میکردم و یاد وقتی افتاده بودم که همسرم به خاطر هدفی که داشت و فعالیت فرهنگی تشکیلاتی در جایی بود که کار کردن خیلی سخت بود (من عاشق شهادتم، هدفم شهادت نیست، جابر) نمیتونست همراه رفقاش که داشتن اعزام میشدن بره و جامونده بود... یا جایی که جابر شهید شد و بعدش که تابوتش رو آوردن... همش خودم رو جای زهرا میدیدم و گریه میکردم... مدت ها بود که واقعا و از ته دل گریه نکرده بودم... بعد از سه سال حس سبک شدن داشتم و حالم خوب شده بود قبل از اینکه بیام تئاتر، یک جایی خونده بودم که جابر میاد عاشقتون میکنه و میره... منم خندیده بودم... اما بعدش با خودم تکرار میکردم که جابر عاشقم کردو گریه میکردم از خدا ممنونم که جابر رو سر راه من قرار داد بعد از سه سال حال دلم خوب شده خنده و گریه ام از ته دل شده و شب ها کابوس نمیبینم یکی از قسمت هایی که خیلی به دلم نشست، اونجایی بود که جابر به علی میگه: میخواستم عبا رو برات کادو بگیرم، و علی میگفت من چیز های دیگه هم دوست دارم، و جابر گفت مثلا منو؟ کادوش بگیرم؟با پرچم در کل تمام لحظه های تئاتر، عالی بود، و حالم رو بعد از دیدن اجرا نمیتونم بیان کنم از تمامی اعضای گروه، مخصوصا استاد فاطمی عزیز ممنونم ان شاالله خدا اجرتون بده یاعلی مدد
❗️کنار کشیدن در زمان فتنه نوعی کمک به فتنه❗️ #نهج_البلاغه 💠شرحی از کلام گهربار حضرت امیرعلیه السلام توسط رهبر فرزانه انقلاب: 🔴 این را هم عرض بکنیم؛ بعضی‌‌ها در فضای فتنه، این جمله‌‌ی «کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» را بد می فهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ وجه #فتنه‌‌گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود. 📚 #حکمت ا @nahjol_balagheh
#نهج_البلاغه ✨وَكُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْءِ آلْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ✨ 💠هرقدر ارزش چيزى بيشتر باشد به گونه اى كه افراد براى به دست آوردن آن، با يكديگر به رقابت برخيزند، همانقدر، مصيبت از دست دادنش زيادتر خواهد بود. 📚 #حکمت ۲۷۵ @nahjol_balagheh
💢شرح حکمت ۸۱ ⭕️داستانی در مورد درخشش کلام امیرمومنان در میان دانشمندان جهان از زبان 🔔 انسان به چیست؟ ✍علامه محمدتقی جعفری (رحمة ‌الله علیه) می‌فرمودند: عده‌ای از جامعه ‌شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست؟ برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه آن است. اما معیار ارزش انسان ‌ها در چیست؟ 🔸هر کدام از جامعه ‌شناسان صحبت ‌هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند. بعد وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم اگر می‌خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می ورزد. کسی که عشقش یک خانه دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان خانه است. کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه خداست. 🔸علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه ‌شناس‌ ها صحبت‌ های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه‌السلام) است. آن حضرت در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» یعنی «ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست می‌ دارد.» 🔸وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه‌ السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند. حضرت علامه در ادامه می‌فرمودند: عشق حلال به این است که انسان مثلاً عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: آی! پنجاه میلیونی! چقدر بدش می‌آید؟ در واقع می فهمد که این حرف توهین در حق اوست. 🔸 حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی‌ارزش است! اینجاست که ارزش «ثارالله» معلوم می‌شود. خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش ‌گذاری است و ارزش آن به اندازه خدای متعال است. ═══✙❆🍂❆✙═══ @nahjol_balagheh ═══✙❆🍂❆✙═══
واینکه کلمه ای پیدا نمیکنم برا تشکر ازشما وگروهتون......اجرکم عندالله من از ورودی های جدید باشگاه هستم .امروز خدا روزی کرد اومدم تئاتر رو دیدم. سلام خداقوت. تنها چیزی الان به ذهنم میرسه.....مهندسی فرهنگیه.... انقدرپرم که هیچی برا گفتن ندارم.
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت شما عزیزان گروه تئاتر امیدوارم که همیشه و همه جا در زندگی خود موفق باشید امروز من همراه دخترانم و دوستانم کار شما را تماشا کردیم خیلی عالی بود 👏👏👏
سلام به همه ی منتظران واقعی منجی، امام زمانمون سلام مامانم، استادم، رفیقم مامان امروز بعد مدتها میخوام حرفهایی رو بزنم که احساس میکنم دیگه نگفتنش ادا نکردن حق شماست وقتی یکماه پیش بهتون گفتم، از خدا میخوام شبیه شما بشم، گفتید چرا؟ گفتم الگویی بهتر از شما پیدا نکردم اخه همیشه تشویقم‌میکردید حتما یه الگو و مربی تو این سن خطرناک داشته باشم مامان کسی مثل شما پیدا نکردم از روزی که خودمو شناختم اینو از شما میشنیدم: این ساعتها اصلا نمیشه باید کنار فرزندانم باشم، چقدر ذوق میکردم، با این همه مشغله حتما نصف روز وقتتون برای ما بود❤️ هیچ سوال و لج بازی ای نبود که با آرامش جوابمونو ندید، سرمو میذاشتم رو پاتون ، نوازشم میکردید و با سر انگشتاتون موهامو شونه میکردید و کلمه کلمه عقاید رو به جونم تزریق میکردید منو خواهرم امن ترین جای دنیا رو آغوش شما میدونیم چادرمون، نوع حجابمون، مناجاتمون و دعاهامون و نماز نماز نماز اول وقتمون ، راحت راست گفتن و صادقانه رفتار کردن .....همرو از وجود شما گرفتیم.... من یک نوجوان ۱۳ ساله ام که علایقم با علایق خیلی از هم سن و سالای من فرق های بزرگی داره قصدم تعریف از خودم نیست میخوام به همه ی اونهایی که مادرمو شناختن و نشناختن و کور دلهایی که با بی رحمی اذیتشون میکنم بگم، من فرزند ایشونم، و ندیدم بین دوستانم و اشنایان و....که انقد از نظر معنوی و اعتقادی و روحیه ی انقلابی همراه شده باشن با مادرشون، معمولا دخترها با مادراشون فرق هایی دارن، اینکه هیچ وقت به این میزان علاقه ی شاگردان مادرم هیچ حسادتی نکردیم، چون من و خواهرم ازین محبت دوطرفه بین خودمون و مامان خیر دیدیم، دلمون میخواد بقیه هم بهره ببرن، و اصلا نگران نمیشیم برای ما کم بزارن، دل مامان به وسعت دریاهاست، خوبی توش موج میزنه،علاقه ی مامان رنگ و بوی خدایی داره، بخاطر خدا همه رو دوست دارن و این ادمو اروم و مطمئن میکنه، من نمیبخشم همه ی اونهایی که بدون شناخت با تیر حسادت مادرمو اذیت میکنن. روزهایی که مامان دست منو خواهرمو میگرفتن میبردن پارک و ...مینشستیم کنار گل و سبزه، گل هارو نوازش میکردن، میگفتن قشنگه کودک بودیم .من اندازه الان داداشم محمد حسین بودم، اره مامانی قشنگ اشک مامان میریخت و خیلی قشنگ با توصیف این گل محبت نسبت به خدا رو به ما هدیه میدادن هرگلی رو میدیدیم یاد خدا می افتادیم، تو سن کودکی همچی برای ما نشونه ای از خدا بود، و نبود امام زمان(ع) غمی که سنگینیشو یواش یواش حس کردیم تا تکلیفمون بشه، که بیاریمشون، منتظر نمونیم بقیه بیارنشون این رو خوب فهمیده بودیم اقا حتما میان اگر ما اثری تو ظهور نداشته باشیم ظلم کردیم و روحیه ی انقلابی، ولایی ، استقامت و صبر و اعتقاد محکم مامان همه ی وجودمونو سیراب کرد. اینکه نقشهای سخت تو تاتر با ارزش «جابر» رو سعی میکنم قبول کنم، چون میخوام شبیه مادرم تلاش کنم برای موثر بودن و چقدر اثر گذاری مامان خارچشم خیلی هاست، و نمیتونن چشمشونو باز کنن حقیقت رو ببینن و کورکورانه قضاوت میکنن!! مامان خوبم وقتی میشنوم محمد حسین ۴ ساله چجور آه میکشه و میگه مامان منم شبیه دایی جابر میشم؟! قلبم اروم میشه، چقدر دوست داره روزهای اجرا بیاد، تا تو نقش خواهر زاده ی جابر، بره سر صحنه ، خیلی خوشمزه میاد تو اتاق گریم میگه منم گریم کنید، به مامان میگه، دلم برای دایی جابر تنگ شده اجرا شروع بشه❤️ داداش قشنگم ، محمد حسین بارها موقع خوابیدنت اینو از مامان شنیدم، * یروزی آقا صدات میزنن، محمد حسین تو میگی؟ ** جانم آقا * محمد حسین این ماموریت رو انجام بده ** مامان اقا ماشین بزرگ و تفنگ و ... به من میدن * آره ، آقا هر چی که احتیاج باشه برای ماموریتت بهت میدن ** من میگم بااشه اقا * ماموریت که تمام شد میری پیش آقا، چی میگی؟ ** سلام اقا تمام شد برگشتم * مامانی ، سلام منم به اقا میرسونی دیگ؟؟ ** ااااارررره مامانی، مامان شاخ غول اسراییل رو بشکنم شهید ❤️میشم مثل دایی جابر؟؟ * اره نفسِ مامان، حالا بخواب..... همه ی زندگی مادرم همین دست حرفهاست من و خواهر و برادرم نه افسرده ایم نه سر خورده و نه پر از سوالای بی جوابی که قانع نشده باشیم مامان عزیزم، خدا روشکر میکنم که تربیت منو سپرد به شما وقتی تو‌کلاس مهندسی فرهنگی از تجلی خدا حرف میزدید و از خودشناسی و خودسازی من اشک میریختم، یادم میومد من با چه ادبیات ساده ای از طفولیت با این مفاهیم اشنا شدم، که هیچ شبهه ی اعتقادی برام نموند و تو نوجوانی افتادم تو خط خودسازی و انقلابی بودن مامان برای شهادتتون دعا میکنم، دعای خودتون خدایا وقتی که شهادتم موثر تر از بودنم ،تو این دنیا بود، منو ببر خدای مهربونی که من شناختم حتمااین دعا رو اجابت میکنه مامانی منم شفاعت کنید و همه ی دوستاتونو یا علی (ع)
برای مامان استادم... که مادرانه برای تربیتم وقت میگذارد... ـــــ روزای تاریکی بود... غرق شدن تو روزمرگی و انجام دادن یه مشت کار تکراری که همه انجامش میدن... هر از چند گاهی دلت برای فطرت پاک و سفیدت تنگ میشد.. اخه حسابی داشت سیاه میشد... حسابی داشتی ازش دور میشدی... یه روزم ولی یه جایی خوندی اگه به صلاحت باشه خدا یه راهنما برا زندگیت میفرسته... جهت زندگیت مشخص میشه... یک ماه بعد اون ماجرا... کتاب زندگیم ورق خورد... صفحه ای باز شد... به نام استاد... اوایل خیلی نمیتونستم نزدیکشون شم... نمیدونم چرا... شاید وجود کوچیکم که غرق روزمرگی شده بود خجالت میکشید از وجودی که ای همه دل رو داشت میکرد خونه امام زمان... تا به عهدی که با خدا بستن عمل کنن... تا فرمانده آقا تربیت کنن و اون شاگردا هر کدومشون به روز بشن یه استاد... که بقیه رو بیارن تو راه... اوایل خجالت میکشید ولی وقتی دید چقدر رفتارشون مادرانه و لطیفه... وقتی دیدن انقدر بهت بها میدن که خودتم یه وقتایی نمیدی... شاید من و خیلی از دوستام... تازه از اونجا به بعد بود که یاد گرفتیم برای خودمون ارزش قائل شیم... و خودمونو دوست داشته باشیم و عزت نفس... وقتی همه اینا رو دید... همه اون خجالت جاشو داد به محبت... محبتی که تلاشش این بود نزدیکت کنه به فطرت پاکت... محبتی که تو رو شبیه استادت میکرد... دیگه حالا میتونستی همه رو دوست داشته باشی... ولی نه برای خودت... یاد گرفتی لطیف باشی... و تو این جامعه ای که بی خبری و دوری از اقا داره روز به روز بیشتر میشه دلت گرم باشه به محبتی که سر منشأش خداست... دیگه حالا حواست بود ظهور اتفاق میوفته... حواست باشه دیر نشه و تو کاری نکرده باشی و ازت فقط ادعا مونده باشه... یاد میگیری... قدم قدم نزدیک شدن به انتظارات رهبر ... یاد میگیری تویی که نه انقلاب دیدی و نه جنگ... چطور یه انقلابی بشی... که تک تک ذرات وجودت دلتنگ آقات باشن و کوچک ترین حرکتی که ازت سر میزنه... برای شادی دل آقات باشه... برای اینکه وقتی آقا اومد... اون مسئولیت مهما رو بسپره به تو... تو حتی اینجا... پیش این آدما یاد میگیری... چطور وقتی یه عده با کج فهمی هاشون سعی دارن اهداف و عقایدتو خدشه دار کنن... مقتدرانه وایسی... سکوت نکنی... و برای حفظ اون ارزش ها... خشم انقلابی داشته باشی... در کنار صبر انقلابی که باهاش مدت ها طعنه ها رو به جون خریدی... و بر حرف های ناحقشون صبر کردی... مامان استادم... یاد گرفتم و یاد میگیرم... یه روز همه اینا رو از شما و خیلی بیشتر از اینا رو... تلاشی که شما برای پرواز دادن دختراتون میکنین... حقش تو این متن یا هر حرف دیگه ای با تشکر یا... ادا نمیشه... حقش وقتی ادا میشه که خیالتون از بابت من راحت شه... که بشم اونی که آقا ازم میخواد... همه سختی ها و شیرینی های این راه رو به جون میخرم و تمام تلاش و سعی ام رو میکنم... اون روز برسه... ولی تو تک تک لحظاتم... به دعای مادرانه تون محتاجم... و از خدا ممنونم که شما رو سر راه من قرار داد...
#نهج_البلاغه ✨وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ "مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً" مِنَ الْفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ✨ 💠آگاه باشيد آن كس كه تقوا پيشه كند و از خدا بترسد، از فتنه ها نجات مى يابد» و با نور هدايت از تاريكى ها مى گريزد، و به بهشت و آنچه كه دوست دارد جاودانه دسترسى پيدا مى كند. 📚 #خطبه ۱۸۳ @nahjol_balagheh
# جابر: آزمایشگاهمون رو ازمون گرفتن.. پروژه مون رو تعطیل کردن.. بمونم با آب دارو بسازم؟؟؟؟ فرمانده:تو بخواه...تو بجنگ... تو تسلیم نشو.... ما: باشگاه مون رو ازمون گرفتن...کلاس تئاتر و حلقه های مهندسی مون رو تعطیل کردن... دست خالی برگردیم شهرمون؟؟؟؟ استاد❤️: اینجا آخر دنیا نیست...
هوالجابر... زندگیمان شده لحظه لحظه تکرار لحظه هایت...حرف هایت...رسیدیم به هرچه گفتی..رسیدیم به هر چه بر سرت گذشت...هرچه کشیدی...کشیدیم...یادم هست...هربار که میدیدیمت...ورد زبانمان شده بود...کاش مثل تومیشدیم...حالا...دلمان میخواهد...به تماشایت بنشینیم وپای تک تک حرف هایت...اشک بریزیم...گریه کنیم ...آری...نمیدانم که مانند توشدیم یانه...یقینابه مانند توشدن آسان نیست...ولی...خدامی داند درد هایمان که همان درد هاست...وآدم های اطرافمان هم...حالا میفهمم چه کشیدی...وتوماندی...اما دلمان میخواد...آنچه برایمان باقیست ازاین راه نیز...ادامه ی راهی باشد که رفتی...
۵۳ 📌قسمت ۱۰۸ ❣آن گاه امام(عليه السلام) براى اين دستور مهم و اجتماعى دليل روشنى از کلام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل مى کند و مى فرمايد: ✨فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وآله وسلم يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِن: لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِع✨ 💠«زيرا من بارها از رسول خدا ـ که درود خدا بر ايشان و خاندان پاکش باد ـ اين سخن را شنيدم که مى فرمود: «امتى که در آن حق ضعيف از زورمند با صراحت گرفته نشود هرگز روى قداست و پاکى را نخواهد ديد (و آرامش از آنها رخت بر مى بندد. ✍منظور از تقدس و پاکيزگى همان پاکيزه شدن از ظلم و جور و جنايت و هرج و مرج است، چرا که اگر ضعيفان جامعه پناهگاهى براى خود پيدا نکنند دست به دست هم مى دهند و شورشى به راه مى اندازند که کنترل آن بسيار مشکل و گاه غير ممکن است و تاريخ نشان مى دهد که قيام ضعفاى جامعه و شورش هاى فراگير از همين جا سرچشمه مى گيرد. ✔️بنابراين آنچه امام و همچنين پيامبر اکرم فرمودند افزون بر اينکه دستورى اخلاقى و انسانى و سبب پيشرفت دين و آيين است جنبه سياسى هم دارد. 📝ادامه دارد... ═══✙❆♡❆✙═══ 💝 @nahjol_balagheh ═══✙❆♡❆✙═══
اسلام ارزش زن را به این می داند که او بتواند زندگی را برای خود، همسر و فرزندان به یک بهشت و جایگاهی برای عروج به معارف و مقامات معنوی تبدیل کند و آن هنگام که وظیفه او ایجاب کرد، نقش خود را در سرنوشت کشور و جامعه ایفا نماید. یگانه رهبرشیعیان امام خامنه ای فهیمه یوسفی: @Banoanemosalman