eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
80 فایل
ارتباط با ادمین: @yaemamhasaan تبادل و تبلیغات: @sadrjahad رزرو بلیط: @yarafegh هماهنگی و رزرو اجرای شهرستانها: 09176827420 سایت مجموعه نورالهدی: noorolhodaeeha.ir صفحه روبیکا: Rubika.ir/noorolhodaa_ir صفحه آپارات: aparat.com/noorolhodaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
دعوتید به صد و بیست و ششمین اجرای تئاتر #جابر #قم چهارشنبه 5 تیر ماه #ویژه_بانوان 15 سال به بالا #رزرو_پیامکی_الزامی_ست. #ورود_گوشی_همراه و کیف دستی ساعت مچی فلش. رم. هارد و... و هر نوع وسیله فیلمبرداری #ممنوع #ورود_کودکان_ممنوع #بلیط: 10 هزار تومان گروه های بالای 25 نفر: 5 هزار تومان 🌺🌺🌺🌺 تئاتر #جابر درباره یک جوان دانشمند و فعال و پر انرژی است. اگر زندگی اش را خلاصه کنیم میشود: اخلاص و محبت و انگیزه! دهه هفتادی ست؛ ساده و بی ریا! اما حرفهای زیادی برای گفتن دارد از جنس حرف آسمانی ها! حرفهایی پرنفوذ، که گویی هرگز از ذهن و دلت پاک نخواهند شد! #کانون_فرهنگی_تبلیغی_نورالهدی سروش: http://sapp.ir/noorolhodaa ایتا: https://eitaa.com/noorolhodaa بله: ble.im/join/MThlMGVjYj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ اعتراف بزرگ و غرورآور مجری ضد ایرانی! 👤فيصل قاسم مجري معروف شبکه الجزیره: 🔻یک حاکم عربی نشان بدهید که جرات کند[مثل آیت الله خامنه ای] پیامی که از طرف رئیس جمهور آمریکا آمده را رد کند ╲\╭┓ ╭❤️🇮🇷💚 @Rahe_beheshti ┗╯\╲
▪️این خانمها پلیس یا استادید حوزه خواهران نیستند! اینها مفسداقتصادی هستندکه قبل از اینکه دستگیر شوند با موهای بلوند وصورت آرایش کرده وناخنهای کاشته شده پول مردم را می دزدیدند! آیت الله رئیسی چرا دادگاههای شما لباس مخصوص زنان فاسدندارد که با چادر پوشش عفت و حیا نشان دهید؟! 💬 حمیدرضا عبدالمنافی ▪️قطعا این افراد با این چادر جرم نکردند که الان باید با این حجاب برتر به عنوان مجرم در دادگاه حاضر بشن! آقای قوه قضاییه به جز چادر پوشش دیگری هم میشه برای مجرمین انتخاب کرد! 💬 امین اسدی ▪️نمیدونم چرا سر زنهای متهم چادر میکنن! واقعا موندم :| 💬 علی سیستانی ▪️چرا باید اینهارو با چادر وارد دادگاه کنند؟ چرا باهمون تیپی که دزدی کردن نشون نمیدن؟ تا کی باید حرمت #چادر خدشه دار بشه؟ 💬 سیدحامد بنی هاشم ▪️وقتی پوشش و نماد بسیاری از خانمهای متدین "چادرمشکی" است چرا باید متهمین زن نیز با این پوشش در محاکم قضایی و مقابل دوربین حاضر شوند؟برای جلوگیری از آسیبهای بیشتر بهترست هرچه زودتر این کج سلیقگی فرهنگی وعدم درک روانشناختی مسئولین قضایی برطرف شود 💬 فائزه اکبرشاهی @Banoanemosalman
به نام خدا ضمن تبریک بمناسبت انتخاب حجت الاسلام و المسلمین مجتبی ذوالنوری به عنوان ریاست کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ؛ این اتفاق مبارک نشانه اضمحلال جریان قدرت طلب و حامی فساد در دو دهه گذشته و متلاشی شدن جریان متعهد به لاریجانیسم سیاسی می باشد. و به این خاطر نوید بخش است که جریان فاسد موجود بسیار سریع تر از انتظار متلاشی شد. رئیس اسبق کمیسیون امنیت ملی، علاءالدین بروجردی که در رسانه ها از او به عنوان متهم اصلی پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی نام برده می شود و اسناد تخلفات وی منتشر شده است نماد کامل یک انسان چند چهره، محافظه کار ، قدرت طلب ، فاسد و... است که می توان شخصیت منفی وی را در موزه تاریخ گذاشت تا در دهه های آینده نسل های بعد دریابند که موجودات و منافقان گام اول انقلاب به چه شکل و صورتی بوده اند!! در این زمینه لازم است به سه نکته توجه شود: 1- شکست جریان موجود حاصل رنج جوانان بسیجی ای بسیار کم تعداد که مصداق فئه قلیله هستند، می باشد. 2- بنابر اصل تعاقب نباید به این میزان بسنده کنیم و تا نابودی کامل و انحطاط این تفکر شدیدا نفاق آلود باید به افشاگری و مبارزه ادامه داد. 3- نهادهای قضایی و امنیتی باید هوشیار بوده و نگذارند کسانی همچون علاءالدین بروجردی با ترفند ها و نمایش های سیاسی (همچون کنار کشیدن از انتخابات ریاست کمیسیون به نفع حجت الاسلام ذوالنور! با علم بر اینکه رایی ندارد و در بیرون از مجلس مقدمات برخورد قضائی با وی در حال فراهم شدن است) شخصیت منفور خود را بازسازی کرده و با دست و پا زدن بخواهد از آبروی نمایندگان انقلابی کسب وجاهت دوباره ای نموده و در مسیر اجرای عدالت اسلامی و برخورد با مفسدان دانه درشت اقتصادی خلل وارد کنند. از حجت الاسلام والمسلین ذوالنور و دیگر نمایندگان ارزشی مجلس شورای اسلامی انتظار می رود که مواظبت کنند جریان محافظه کار جدیدی در مجلس تشکیل نشود. چرا که نمایندگانی مستعد ادامه همین مسیر غلط در مجلس حضور دارند که اکنون فاقد پدر و نخ تسبیح بوده و چهره نسبتا موجهی به خود گرفته اند!!
📚 رهبرانقلاب: همه افراد خانه ما، وقتی میخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر میکنم که همه باید این‌گونه باشند. پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با کتاب مأنوس کنند. ١٣٧۴/٠٢/٢۶ @Banoanemosalman
🏴شهادت جانسوز #امام_صادق علیه السلام تسلیت باد.🏴 "امام صادق(علیه السلام) مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشکیلات بود." #امام_خامنه_ای #کانون_فرهنگی_تبلیغی_نورالهدی سروش: http://sapp.ir/noorolhodaa ایتا: https://eitaa.com/noorolhodaa بله: ble.im/join/MThlMGVjYj
👤 استاد : 🔸آقا امام صادق علیه السلام فرمود: مردم را با نماز و روزه نسنجید که نماز و روزه عادت می‌شود. مردم را به امانت‌داری بسنجید. 🔺امانت در حرف، امانت در ناموس مردم، امانت در مال مردم. 🔸اگر می‌خواهی به کاروان حجت بن الحسن(عج) برسی، باید ببینی: 🔺تا چه حد می‌شود به تو اعتماد کرد؟ 🔺تا چه حد امانت‌داری؟ @Banoanemosalman
🏴شب شهادت امام صادق/۴ 💠رهبرانقلاب ‼️نمیشود عالم دینی خودش را کنار بکشد و بگوید حکومت اسلامی به من ربطی ندارد. چطور ربطی ندارد؟! اقامه‌ی دین، وظیفه است. حاکمیت دین، هدف مهم همه‌ی ادیان است؛ اصلاً امامان ما تمام زجر و مصیبتشان بخاطر تحقق حاکمیت الهی بود والّا اگر امام صادق و امام باقر یک گوشه مینشستند و چندنفر دور خودشان جمع میکردند و فقط یک مسأله‌ی شرعی میگفتند، کسی به آنها کاری نداشت. پس درست توجه کنید، مسأله، مسأله‌ی داعیه‌ی خلافت و امامت بود. در راه این داعیه، ائمه‌ی ما کشته شدند، یا به زندان رفتند. امامت یعنی چه؟ آیا یعنی همین که مسأله بگویی، و دنیا را دیگری اداره کند؟ آیا معنای امامت در نظر شیعه و در نظر مسلمین، این است؟ هیچ مسلمانی این را قایل نیست؛ چطور من و شمای شیعه میتوانیم به این معنا قایل باشیم؟ امام صادق دنبال امامت یعنی ریاست دین و دنیا بود منتها شرایط جور نمیآمد؛ اما ادعا که بود. برای خاطر همین ادعا هم آن بزرگواران را کشتند! ۷۰/۵/۳۰ از جهاد تبیینی @howzehenghelabi
🔅امام صادق عليه السلام: 🔺از بزرگترين جادو، سخن چينى است، [زيرا ]با سخن چينى ميان دوستان جدايى افكنده مى شود، ياران يكدل را با هم دشمن مى كند، به واسطه آن خون ها ريخته مى شود، خانه ها ويران مى گردد و پرده ها دريده مى شود. آدم سخن چين بدترين كسى است كه روى زمين گام برمى دارد @Banoanemosalman
umnia: دیگر تابوتها برایم رنگ دیگری گرفته... رنگ انس، رنگ عمل به تکلیف، رنگ رفاقتهای... تابوت که میبینم، دلم میلرزد که اینبار کدام رفیق رفته !؟... صبر قسمت چه کسی شده!؟... این تابوتها فریاد آزادی خواهانه ی انسانیت اند. به کدامین گناه... فطرت بزرگترین گناه دنیاست...
👌👌«امام صادقی باشیم» یعنی... انتظارمان از سیاسیون خیلی بالا باشد؛ فاجعۀ زمانِ امام صادق(ع) این بود که خوب‌ها سطح عالی نداشتند. ضعف مهم ما هم اینست که اساساً مردم از مسئولین سیاسی زیاد انتظار تقوا ندارند 🔹انتظار بالای امام صادق(ع) از یارانش، برای عرصۀ سیاست بود نه عبادت!/ تعجب ندارد اگر اکثر سیاسیون بلغزند، سیاست «مردان خیلی بزرگ» می‌خواهد! 👌استاد علیرضا پناهیان ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
خوف، از لوازم تربیت است ⚘گاه مربیان و اولیا خواسته و ناخواسته، خودآگاه و ناخودآگاه از سر دل سوزی دینِ سانسوری و بزک شده به بچه ها معرفی می کنند. 💢 مثلا نگرانند نکند اگر از خوف خدا، جهنم و عقابهای الهی بگویند بچه ها زده شوند. ☺️ برای همین خدایی مهربان اما بدون عقاب و امامی رئوف اما بدون غضب را معرفی می کنند. 🔍 نتیجه اش هم این می شود که مخاطب ضمن نداشتن یک ایمان متین، کم کم عذاب، عقاب، قهر، سخط الهی و ... را منکر می شود. و تا کسی از سر استنکار بگه: یعنی خدا به خاطر فلان گناه بندَشو میسوزونه؟؟!! ساده لوحانه میگویند نه... و عملاً کج بار می آیند. 🌱 پس مفهوم خوف از است و ایمنی نداشتن در دنیا وظیفه ماست. 🔹 یکی از مفاهیم خوف آور احتمال ضلالت است که امام صادق علیه السلام فرمودند زیاد بگو: "ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا" و خودتان را از گمراهی ایمن نبینید!! پروردگار ما! منحرفمان مفرما پس از این که هدایتمان کردی! ⭕️ این مفهوم را باور کنیم به نوجوان بفهمانید، این دعا را بخوانیم و به وی آموزش دهیم. مربی محور ،نونگاهی اصیل به فرهنگ و تربیت دینی http://eitaa.com/joinchat/1945370624Cb6236abeaf
شماره میخورد؛صدو بیست و شش... نگاهم را میدوزم به پارکت های رنگ و رو رفته...چشمانم میسوزد...بغض مثل سوزن های داغ ته گلویم فرو میروند...لحظه ای احساس خفگی میکنم...صدایشان هنوز درگوشم میپیچد...صدای گریه هایشان را میگویم...نگاهش هیچ گاه یادم نمیرود...نگاه نگران زینب...همان نگاهی ک پیوند خورده بود ب چشم های خسته جابرش...جابری که بی جان راست جلویش آرام گرفته بود...فرمانده بی محابا دور خودش میچرخید...چیز زیادی نمیخواست فقط بی تاب بی تابی هایش بود...زینب اشکش را با گوشه چادرش پاک کرد...میدانست ک باید ب عظمت اسمش رفتار کند...همانقدر استوار...لحظه ای توسل آرامش را به وجودش تزریق کرد...نفس عمیقی کشید و آخرین بوسه اش را نثار پیشانی برادر کرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅تلاش تعدادی از نمایندگان مجلس برای حذف قانون ! افشاگری مهمان گفتگوی ویژه خبری آخر فیلم یکی از آن نماینده ها را ببینید! @khabartollab
سلام . خدا قوت . خیلی تئاتر خوب و تاثیر گذاری بود . من قسمت وصیت نامشون رو خیلی دوست داشتم . و طوری شد ک پای‌بندیم نسبت ب حجاب بیشتر بشه .
سلام خدمت تمامی درست اندر کاران تئاتر بسیار زیبای جابر. این تئاتر در زندگی من تحول عجیبی بوجود آورد.باعث شد تا در راهی که پیش گرفتم مصمم تر عمل کنم و در این راه فقط از شهدا و البته خدا کمک بگیرم 😊 رفتار های صمیمانه جابر با خواهرانش و غیرتی که روی ناموسش داره بوضوح دیده میشد. چه قدر سوزناک بود وقتی اشک می‌ریخت و راجب دارویی که مردم با ۱۵۰ هزار تومن میتونستن بخرن و حالا دارن با ۱میلیون میخرن حرف میزد. این نشون میده خیلی به فکر مردمه. وقتی نصفه شب از آزمایشگاه به خونه می اومد و جوری با خواهراش و همسرش شوخی میکرد که انگار نه انگار از صبح خونه نیست.😔 چه زیبا بود لحظه هایی که دوستانش بر سر نشستن کنار او دعوا میکردند😃 چه قدر دردناک بود وقتی مسموم شد و نفس نفس میزد و قلب تماشاچیان درد می گرفت. لحظه های شهادتش که با هر ضربه چاقو انگار بدن مارو تکه تکه میکردند. دیدن این صحنه ها خیلی سخت بود(صحنه خون،چاقو،درگیری،دست بسته،گفتن یا فاطمه زهرا(س)،صحنه شهادت)همه اش دردآور بود😭 چادری که لحظه آخر بوسش کردو در آغوشش گرفت شبیه چادر مادر پهلو شکسته،خاکی بود. آقا جابر:وقتی خودت رو با پرچم مقدس ایران کادو کردی و برای دوست عزیزت علی فرستادی،برای علی عزیز ترین و دردناک ترین هدیه بود.دیدی این کادو چه بر سر علی آورد؟ خانوادت نباید ترو خوابیده میدیدن. هنوز آه و ناله هاشون تو گوشمه: جمیله که میگفت قول میدم بچه هامو شبیه تو تربیت کنم.😔 زینبت که میگفت مگه قول ندادی تنهام نزاری😭 مادرت که میگفت جابرم غریب گیر آوردنت مامان!!😩 و همسرت که میگفت دیدی عمر زندگیمون چه کوتاه بود عزیزم😫 وصیتنامت که حتی آرام جان ماهم بود، همه نشان میدهد که شهید جابر خدایی زندگی میکرد که خدا خریدارش بود🙃 ممنون از زحمات بازیگران و کارگردان این تئاتر ☺️
سلام خدمت نویسنده، کارگردان ، بازیگران و دست اندرکاران تئاتر فاخر جابر... تئاتر جابر در زندگی من تحول عظیمی ایجاد کرد ... از کجاش بگم؟؟!!! چجور بگم؟!!!! نمیشه گفت... حقش ادا نمیشه ... با بغض می نویسم تا اببببببد ممنونتونم و مدیونتون... دوستون دارم و برای توانتون ، موفقیتتون و توفیقات روز افزونتون دعا میکنم... شما هم دعا کنید شرمنده خوبی هاتون نشم😘😘😘
وسایلمو جمع میکنم و تو کوله میریزم ذووق تموم بدنمو ب حرکت در میاره میخوام پا شم اره من باید بلند شم اماده شم قراره دوباره برم پیش استادم اخ ک چقد دوستش دارم هم داداشمه هم استاد من عاشق نگاهاشم ک خودت همه چیو میگیری از نگاش وقتایی ک مسخره بازی میکنم وقتایی ک شیطنتم بچه ها رو بهم میریزه و همه رو ب مسخره بازی وا میداره نگاه ها ی چپ چپ فرمانده اما نه اونم نمیتونه خودشو نگه داره زیر زیرکی میخنده منم چ ذوقی میکنم وقتایی ک استاد سرشو میندازه پایینو میگ اینا رو از من یاد نگرفته ها ... فداتشم معلومه از تو یاد نگرفتم من کجا شما با او نجابت و حیایی ک داری کجا از فکر میام بیرون لباس مشکیمو تا میکنم وای هنوز قطره ها ی خون روشه همه چی عین ی تصااویر مبهم از جلو چشام رد میشه تند و تند داد و فریاد علی وقتی صادقو التماس میکنه ک گوشیشو برداره نه خدایاااا اومد داخل با یا زهرااای فرمانده تابوتو میارن بچه ها بدوبدو میرن زیرشو میگیرن همون طوری بدو بدو میرن سمتش مثه اون موقع ها ک میومد پایگاه چنان از هم سبقت میگرفتن ک برن بغلش و تو همون حال میوفتادن زمین و با خجالت بلند میشدن اما الان هیچکس دیگریو هول نمیده الان همه زیر بغل همو میگیرن بهم دلداری میدن الان دله همه شکسته ای بمیرم برات علی ببین اصلا طاقت راه رفتن نداره ببین جابر ی روزه کمرش شکست طفلی اخ قوربونت اقا مصطفی چرا همه موهات سفید شد یهو بچه ها توروخدا داد نزنید انقد فریاد نزنید علییی برا چی انقد داد میزنی برا چی کمرت صاف نمیشه چرا پاهات انقد میلرزه عزیزم اقا مصطفی انقد داد نزن انقد بیتابی نکن چرا همش میگی پاشوو خب پا میشه دیگ خوابه استادم بیدار میشه ها بد خواب میشه نگاه کنید چ معصوم خوابیده سیددد انقد بهش دست نزننن بیدار میشه خوابش سبکه خون های صورتشو وقتی پا شد پاک میکنه جابره قشنگم چرا دستات انقد سرده تو ک همیشه دستات گرم بود دله همه ی مارو دستای گرم تو گرم میکرد الان سردیش داره کله وجودمونو یخ میکنه چرا نمیخوام باور کنم ک دیگ بیدار نمیشی چرا انقد تقلا میکنم ک بیدارت نکنن ن هر کاری میخاید بکنید داداشم دیگ بلند نمیشه خوب نگاش کنم چون اخرین باره میتونم ببینمش ی دقه بهم گوش کن استاد قول میدی حداقل تو خوابم بیای ن تا قول ندی نمیزارم ببرنت علیییی تورو جون هر کی دوست دارییی انقد گریه نکن بچه ها توروخداااا اینجوری ناله نکنیددد دلم میریزه این دیگ کیه داره زیر بغلمو میگیره بر میگردم نگاش میکنم قیافش اشناس فک کنم اسمش اقای میری بود اره خودشه ولم کن تورو خدا بزار ب درد خودم بمیرم چرا بلندم میکنی من همینجا میشینم هنوز بهم قول نداده، جاابر دارن بلندم میکنن نمیتونم خودمو نگه دارم از کجا بفهمم بهم قول میدی انقد علی در گوشت حرف زد ک فک کنم رمقی برات نمونده علی جان، ب ما هم نوبت بده اصلا دلم نمیاد ب علی نگاه کنم علی ای ک همیشه میخندید و پا ب پای مسخره بازی های ما میومد واای بمیرم برات علی لابد الان ناراحتی ک اذیتش میکردی اشکال نداره اون همه کاراتو دوست داشت علییی قول میدی بشی همونی ک بودی اگ تو نتونی ما چطور بلند شیم چطور همون بچه های قبلی شیم اصلا میخام نشم ادم قبلیه وقتی مسبب حاله خوبم اینطوری اینجا خوابیده میخام برا همیشه کنار تابوتت انقد زجه بزنم تا خوابم ببره دستم شکست داره ب زور بلندم میکنه استاد من رفتمم مطمئنم ک قول دادی انگار میگن خانوادت دارن میان خداحافظ قشنگترین خوابه من خدا لعنت کنه اونایی ک اینطوری منو از خواب بیدار کردن و رویای منو بچه هارو فوت کردن علی رو برای همیشه بدخواب کردن اقا مصطفی رو اینجوری ی شبه پیر کردن رفتم فعلا خدافظ از دووور دارم میبینمت خانومت ک نرسیده افتاد اونم عموش بلندش کرد مادرتم مثله همیشه ارومه و دختراشو داره هدایت میکنه سمت تابوت بابا حداقل ب خاطر خواهر کوچیکت پاشو اون چ گناهی کرده تو ب اون قول داده بودی فریاد های خانومت تو گوشمه اون دیگ مثله همیشه زندگی نمیکنه دیگ از کی اجازه بگیره بره کتابخونه مادرت دستشو میکشه رو سرت با نوازش ما ک بلند نشدی حداقل با نوازش مادرت پاشو بمیرم براش ب خاطر تو دست ب اتاق نزده میگه وسایلت رو زمین مونده استاد مرگ من پاشو خودت جمعشون کن خواهر بزرگت اروم تره میگ بچه هامو مثل تو بزرگ میکنم اون باید اروم باشه ک بتونه جابر بزرگ کنه یکاری کنه خواهرزاده هات مثه خودت شن خواهر کوچیکت نمیتونه بلند شه جابرر قولایی ک بهش دادی تو گوششه جابر زینبت شکست جابر مگه چن سالش بود ک اینطوری پژمرده شده جابر مامانت دیگ نا نداره جابر ناله های خانومت تموم نمیشه اشکاشون تموم شد بلندددد شووووو رفتن نمیتونن راه برن چن بار مامانت میخوره زمین میخواد برگرده میخاد برا همیشه پیشت باشه مرده دومشم از دست داد مامانت میگن بیایم تابوتو بلند کنیم پرچمو ک انداختیم کاملا رو صورتت با یا حسین تابوتو بلند کردیم از افکارم میام بیرون نگاه
کن استاد با ی قطره خون کجاها رفتم خب دیگ فک کنم کولم کارش تمومه میندازم رو شونم و راهی میشم من دارم میام دارم میام دوبارهه رفتنتو ببینم دوباره فریاد های علی، پیر شدن ی شبه ی عاقا مصطفی ضجه های بچه ها شکستن و خورد شدن کمر زینب ناله های مامانت و....... آقا دربست ایرانمرینوس
سلام ببخشید مزاحمتون شدم می خواستم در مورد تاتر زیبا و تاثیر گذارتون تشکر کنم احساساتم رو نمی تونم روی کلمات بگنجانم فقط به معنای واقعی کلمه می تونم بگم عالی بود این اولین تاتری بود که من حتی بعد از دیدن هم از ذهنم بیرون نمیومد و صحنه هاجلوی چشممام بودن این به خاطر بازی خوب بازیگر ها بود حتی یکی از بازیگرهانقش سید انقدر خوب بازی کردند که من باورم نمیشد تا بعد از اجرا باایشون هم دست دادم و مصاحبه کردم ونکته قابل توجه ومهم این بود که صحنه دکور خیلی خیلی ساده ای داشت واین به نظرمن یه ویژگی مثبته در اخر ازهمه بازیگر ها ونویسنده ممنون بابت اجرای زیباشون☺️ خوشحال می شم اگه بتونم با این کادر خوب همکاری داشته باشم😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣 ۶ روز دیگر باقیست تا ✨ ۹۸ ✨ حسینیه انقلاب اسلامی میزبان ۱۵_تا_۳۵_ساله_شهر خواهد بود! 📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
آسمان: اصلا فکرشم نمیکردم که بیننده یک تیاتر که نه یک زندگی باشم یک داستان که من رو غرق میکرد در سیر افکار یک جوان طراز انقلاب که دغدغه ای بجز آرمان ها و منویات آقا نداشت از اولین صحنه خدا خدا میکردم که تمام نشود و مرا تا آخر با خود همراه کند اما حیف که زود تمام شدی و من در انتظارت تا میهمانی بعدی میمانم دوستت دارم ای بهترین برادرم ❤️ به نام جابر ترین ❤️ مینویسم برای دلم از آسمانی ترین فرمانده ی زمینیم: چشمانت مرا غرق میکند در آرامش طوفانی ات و آگاهم میکند از آشوبی که از دلهره ی رفتن یادگار عزیز ترین رفیقت بر قلبت نقش بسته با صدای باصلابتت چونان پدری که فرزندش را در عین محبت مواخذه میکند، تنبیه میکنی او را وقتی که به او یادآوری میکنی که بماند اما او تاب نفس کشیدن در این هوای دلگیر را ندارد هر کس راز دل بزرگت را نداند من خوب میدانم که غم رفیق چه کرد با دل آرامت که ناگهان به تکاپو افتادی که جابر نه ... دیگر توان ندارم ... نمیخواهی که برود ... اما او اهل ماندن نیست، دل کنده از تمام تعلقات دنیوی و نگاهی دارد به فراسوی آسمان ... به خدا ... تمام فکر و ذکرش شده منویات رهبری که اورا مثل نور میبیند در تاریکی افکارش میتواند دنیا را تکان دهد و صدایی ایجاد کند به بلندی یک فریاد اما میرود و به امانت میگذارد تمام اهدافش را برای من ... برای تو ... زیرا امیدوار است به رویش هایی که رهبرش را به لبخند وا میدارد هر چه کردی نشد ... هر چه گفتی نشنید ... چون جاذبه ای فرا زمینی میکشیدش به اعماق آسمان ... این را همان موقع فهمیدم که پرچم را با افتخار از روی تابوتش کنار زدی و ناگهان ... غرق شدی در عظمت جنازه ی به خون نشسته ... و همان جا فهمیدی که او اهل ماندن نبود و گذاشت و گذشت از هر آنچه که هست ... 😭
یاد حرف شهید حججی افتادم و سعی کنید ی جوری زندگی کنید ک خدا عاشقتون بشه...اگ خدا عاشقتون بشه خوب شما رو خریداری میکنه...! خدا جابرو خرید..! این خالص بودن نیت جابر و کمک های غیبیه ک اینقد تاثیرگذاره... چ داستانی بود...💔 عجیب دلچسب زیبا تاامل برانگیز... همه ی حس خاصی داشتن با اولین بار دیدن تئاتر ی حس خاص وصف نشدنی... یادمه خودمم وقتی اولین بار اومدم خیلی بهم ریختم از همه لحاظ پیاده داشتم میرفتم خونه و تو فکر بودم یهو از جلوی ی مغازه رد شدم چشمم افتاد ب پوسترشهید حججی ک ب دیوارش بود و بالاش نوشته بود : سعی کنید جوری زندگی کنید ک خدا عاشقتون بشه اگ خدا عاشقتون بشه خوب شما رو خریداری میکنه...! هیچ چیزی تصادفی نیست تو این دنیا اجرهمه ی بروبچ های زحمت کش تئاتر با حضرت زهرا...مادره...ی نگاه دیگ ب بچه هاش داره‌....!💛 ایشالله این دخترخانم عزیز هم از سربازای امام زمان بشن...  هم اخلاص جابر هم صداقت و روح پاک بازیگراش همه دست ب دست میده ک ااتفاقای قشنگ رخ بده.....  جابر بر عکس خیلی از آدما ک ب قول خودشون امر ب معروف میکنن و غرور یه دخترو جلوی همه برای کردن موهاش توی روسری خورد میکنن و اتفاقا اون دختر بر عکس لج میکنع و تا عمر داره از حجاب و خدا متنفر میکنه با اخلاص و روح پاکش کل زندگی‌یه دختری ک تا حالا نماز نخونده و از حجاب بدش میاد عاشق خدا و چادر میکنه جابر یعنی تحول واقعی جابر‌ یعنی‌ تحول ب معنای همیشگی .....
برای مصطفای جابر پرور جابر که بود صبور بودی. حتی عصبانیت هایت هم آرامش داشت. وقتی که صدای آرامت درست مثل آتش زیر خاکستر بود میشد از نگاهت طوفان درون آن ابهت و فرماندهی ات را فهمید. اما صحنه آخر... تابوت... بی تابیِ بیش از همیشه ات آتش به جانم میکشید... بی تابی ای که نمود تمام حالت هایت بود: همینجا روی همین صحنه چند متری، کنار تابوت، نه تحمل نشستن و ماندت بود و نه تاب رفتنت. نه توان فریاد داشتی و نه قرار آرام شدن ... گویی که انگار به چشم خویشتن میدیدی که جانت میرود. گویی قتلگاهی که میگفتی پیش چشمت مجسم شده بود قشنگ ترین متناقض نمای دنیاست که او را استاد میدانی اما روی صحنه فرمانده اش میشوی و او هم چه جابرانه سنگ تمام میگذارد برای اطاعت از فرمانده اش مصطفایی که هم به لفظ برگزیده شدی و هم به معنا آری... برگزیده شده ای برای قهرمان پروری... صبور باش ما همه جابرت خواهیم شد
فریادهای غریب مصطفی هنوز از خواب بیدارم میکند و صدای گریه های جابر مرد که گریه نمیکند از بچگی بارها و بارها شنیده بودم مرد که گریه نمیکند ولی جابر ، من جز مردانگی و صلابت و اقتدار و شجاعت کنار مهربانی و عطوفت و همه ی واژه های زیبای انسانی در تو ندیدم پس چطور اینگونه فریاد میزدی و گریه ...گریه...گریه چون مردانگی را مرد نماهایی در این پیچ خطرناک تاریخ زیر پا له کرده اند و تو میدانستی تاوان ان را کودکان و زنان و‌مردان بیماری میدهند که نمیدانند چه کسی بی رحمانه چوب حراج زده به غیرت ملی و توان خالصانه جوانان کشورشان برای نجات انها از بیماری و انها چه میدانند تفاوت قیمت یک داروی ساخت داخل و خارج را وقتی حقوقشان نجومی باشد!! و جابر می فهمید چون هادی مستاجر شده بود و بچه ها زندگیشان را گذاشته بودند و‌ اگر گریه ی جابر را همینقدر سطحی نگاه کنیم ظلم است ظلم گریه های جابر وقتی شدید شد که طنین صدای رهبرش همه جا را پر کرده بود جنگ اراده هاست.... چکار کنم وقتی کسی نمیبینه انگار قلب جابر داشت پاره میشد ازینکه کلام ولی زمانش روی زمین مونده بود و تاوانش همان کودک و....بیمار ..... کلام ولی زمانش روی زمین بود و تاوانش بیکاری و نبود تولید و نو اوری که گردن جوانان کشورم رو دو دستی به قصد خفه کردن گرفته وقتی جابر امار کسب و کار رو میگفت چشماش پر اشک بود.... وقتی نفسش بالا نمیومد و میگفت اگر علم تبدیل به فن اوری بشه و.... اشکش سرازیر میشد چون باور کرده بود این نامرد ها مردانگی رو سر بریدن با بی تدبیری و مصطفی با همه ی عشقش به جابر سرش فریااااااد میزد بسه جابر داری از دست میری بخاطر اشتباهات یک عده دیگ برو جابر...برو....ولی سالم برگرد و جابر از سوز دلش اروم تر از دقایق قبل نگاهش رو دوخت تو چشمای فرمانده مگه دست منه سالم برگردم و فرمانده صداشو بلندتر کرد من همینجوری اجازه میدم، نیرو ندارم، کار انقلاب رو زمینه و اوج تاتر جابر اینجا بود جابر به انقلاب حساسه به رهبرش به کشورش جابری که لحظاتی پیش از شدت ناراحتی و زخمی که میگفت براحتی درمان نمیشه روی زمین نشست که نیفته! از جا بلند شد احساس میکردم روی قله ی کوهی بلند ایستاده چه صلابتی و چه غیرتی دست مریزاد به مادرت چه شیر بچه ای برای رهبرش تربیت کرد صداش تا چند لحظه پیش پر از بغض و اشک و اه بود مقتدر اومد کنار میز فرمانده هنوز اشکش میومد انقلاب بند منه؟!!! فرمانده اروم گفت : بند امثال تو جابر نفس عمیقی کشید و نگاش قفل شد تو نگاه فرماندش انقلاب بند من و امثال من نیست ما بند انقلابیم اگر من به اینجا رسیدم به برکت انقلاب بوده انقلاب به اندازه عظمتش ادم داره اگر جابر رو قبول دارید انقلاب به اندازه ی عظمتش جابر و بهتر از جابر داره مادرهایی داره که جابر تربیت میکنن و میدیدم اشک از چشمان مادران امروز و فردای ایران جاری میشد نفسها حبس شده بود و هر کدوم از ما همون لحظه اراده کردیم جابری تقدیم انقلاب کنیم و جابر ادامه داد من فقط روحیم خراب شده تاوقتی اقامون لبخند میزنه و امیدش نسل امروز و رویشهای جدیده دل من با هیچی نمیلرزه و چون تو گفته بودی جابر، دلم قرص شد توان عجیبی گرفتم امید و حرکت عجیبی تو وجودم جاری شد و تو چه هنرمندانه قلب ها رو تسخیر کردی و دیگ تسلیم حرفها و افکارت شده بودم واو به واو حرفهات رو یادمه بس ک خوندمو و تکرار کردم بار سوم که اومدم ببینمت ، نوشتم و نوشتم و نوشتم سرمشق زندگی رو از تو که معنای واقعی غیرت و مردانگی هستی داداشم جابر من به انقلاب «جابر» بدهکارم.....❤️