eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
2.1هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
81 فایل
ارتباط با ادمین: @yaemamhasaan تبادل و تبلیغات: @sadrjahad رزرو بلیط: @yarafegh هماهنگی و رزرو اجرای شهرستانها: 09176827420 سایت مجموعه نورالهدی: noorolhodaeeha.ir صفحه روبیکا: Rubika.ir/noorolhodaa_ir صفحه آپارات: aparat.com/noorolhodaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از Darsi❄
+ صدای در همزمان با ناله کوتاهی به گوشم رسید... پرده را کنار زدم و از پشت پنجره قامتش را دیدم که به دیوار تکیه داده... چند باری پلک میزنم که تصویرت از جلوی چشمانم رخت می بندد... آه...باز هم توهّم؟... کار هر شبم شده تا دو ساعت دیرتر می آیی مدام تصویرت جلوی چشمم رژه می رود و با آن شیرین زبانی هایش دلم را می برد... صدای در دوباره بلند می شود... بالاخره آمدی؟... از بس دلتنگت شدم میخواهم خودم در را برایت باز کنم چادر رنگی گلداری سرم می کنم و به سمت در می روم در را باز میکنم اما... تو نیستی... رفیقت...علی... سرش را پایین انداخته انگار که نمیتواند حرف بزند چند باری دهانش را باز میکند اما دوباره سرش را پایین می اندازد... انگاری مستأصل است... چند قدم عقب می رود دستانش را روی سرش قرار می دهد و دوباره باز میگردد با یاد چند لحظه پیش بی اختیار میگویم: شما بودی چند لحظه پیش در زدی؟... سرش را به نشانه ی تایید تکان می دهد پس توهّم نبود... سکوتش را که میبینم خودم زبان باز میکنم + جابرم کو پسرم؟... به زور لب می زند - بیمارستان نگران نباشید، از  صبح که حالش بد بود... با دیدن خونی که روی دستانش نشسته حرفش را قطع می کنم + پس...دستات چرا خونیه؟... درماندگی را در چشمانش میبینم... +جابرم کجاست؟... منو ببر پیشش... زیر لب با هزار بار جان کندن میگوید... دیر رسیدم... صدای شکستن چیزی من را به داخل حیاط می کشاند... با دیدن چهره زینب... فک کنم صدای شکستن قلب کوچکت بود... جمیله ات مات و مبهوت یه گوشه ایستاده... چادر سرشان میکنم... به علی اقا میگویم + میخوام جابرمو ببینم - نمیذارن آخه باید بره پزشک قانونی... + تا نبینمش هیچ جا نمیره اون هیچوقت رو حرف مادرش حرف نمیزنه... مسیر خانه تا پایگاه شده بود مسیر خیمه تا قتلگاه... به خواهرات چی بگم مرد من...؟ زینب که گفتی طاقت نداری مصیبتی سمتش بیاد... چیکار باید بکنم مامان؟... جمیله که از اون موقع یه کلمم باهام حرف نزده... امشب با زینب برات نقشه کشیدن بودن جابرم میخواستن جشن پتو بگیرن برات که دیر اومدی... زهرات... انگار داره آتیش میگیره... ببین چقدر حواسش بهت هست... حواسش هس صدای گریه شو نامحرم نشنوه زبون گرفته ... به داد کدومشون برسم پسر قشنگم... به پایگاه که رسیدیم نمیدونم چند بار زهرا رو از زمین بلند کردم... هر چی نزدیک تر میشدم بهت عطرت بیشتر میپیچید... حس میکنم اندازه سال ها دلتنگتم... تابوت رو که دیدم... یاد بابات افتادم... چقدر شبیهش شدی... فقط مامان... ما رو به کی سپردی؟... صدات تو گوشم میپیچه... خدای جابر هواتونو بهتر از هر کس دیگه ای داره مامان... اره فدات شم... جمیله با دیدن تابوت انگار تازه از بهت در اومد... صدای ناله اش تا عمق قلبمو میسوزونه که میگه زینب بعد تو چیکار کنه... جمیله بعد تو چیکار کنه داداش؟... بالا سرت رسیدم بلند نمیشی جابر؟... بد عادتم کردی از بس هر وقت اومدم تو اتاق بلند شدی برام... زینب کنار تابوت می افته... بلندش میکنم.. پرچمو می زنم کنار... کی این بلا رو سرت اورده پسر با غیرتم... غریب گیر اوردنت مامان... زینب گریه اش بند نمیاد... میگه مگه بهم قول ندادی تنهام نذاری داداش... مگه بهش قول ندادی... تو که سرت بره قولات نمیره مامان... زهرا از بس زد تو صورتش کبود شد... حریفش نمیشم مامان.. پاشو ارومش کن... از حال رفت... + پاشو جابرم...پاشو... باورم نمیشه عمر زندگیمون انقدر کوتاه باشه... پاشو اون گلی که بهم دادی هنوز خشک نشده... پاشو بگو چجوری دووم بیارم بدون تو... چجوری نفس بکشم تا هوایی که نفسات توش نیست... زهرا رو به من میکند و میگوید: مامان... ببینید جابر من که خستگی رو خسته کرده بود چجوری آروم خوابیده... مامان رو حرف شما حرف نمیزنه... جون زهرا بهش بگید بلند شه... پاشو جابر...پاشو بگو داری آستانه صبر و تحملم رو امتحان میکنی... زهرا رو تو بغلم میگیرم.... چه جوابی بهش بدم مامان... جواب رویاهایی که یه عمر با تو توی ذهنش ساخته رو چی بدم... جمیله از بس گریه کرده صدایش گرفت + قول میدم...قول میدم بچه هامو مثه تو تربیت کنم داداش... در دلم امیدی ریشه می دواند با این حرف جمیله ... هنوزم سرباز داریم برای فدا کردن... قول بده شبیه داییت بشی عباسم... بشی قوت قلب اقات... حالا نوبت منه پسرم... تو بغلم میگیرمت... یاد وقتی که به دنیا اومدی... به حضرت زهرا قول دادم برا پسرش فرمانده تربیت کنم... حالا امانتشو پس گرفت... مامان به حضرت زهرا بگو راضی ازم؟... مامان... اروم بخواب... بخواب که تونستی مامان... بخواب که شدی خار چشم دشمن... نتونستن ببینن داری برا انقلاب چه نیروهایی تربیت میکنی... وقت رفتنه؟... چه زود تموم شد... یعنی دیگه نمیبینمت؟... پیشانیت را می بوسم... زهرا رو تو بغلم میگیرم... زینب میخ زمین شده... نمیتونه دل بکنه ازت ... بلندش میکنم... بچه های پایگاهت اومدن که تابوتتو ببرن...
هدایت شده از Darsi❄
صدای یکیشون خوب تو ذهنم مونده... انتقامتو میگیریم استاد... مطمئنم انتقامتو میگیرن... مطمئنم خوابو به چشمای دشمن حروم میکنن... حس میکنم آرام ترین شدم... تو اینجایی و من حست میکنم... زنده تر از همیشه...
هدایت شده از قرارگاه سایبری عمار
💢تصویر پیکر شیخ فضل الله بالای چوبه دار یک معنا دارد. گاهی فضا را آنقدر غبار آلود می کنند که مردم یک شهر رضایت می دهند عالمشان را بالای دار ببینند. ♦️عالمی که با همه وجود در مقابل سیل التقاط ایستاده، تا مرجعیت مردم از دامن علمای شیعه به اصحاب سفارت و سفاهت نرسد. تا سلسله فقاهت قطع نشود، تا اسلام حاکم باشد نه تفسیر انسانها از اسلام.. و تاریخ تکرار شدنی است. ♦️یازده مرداد سالروز شهادت مجتهد عامل و مرجع شجاع، شهید شیخ فضل الله نوری. 🆔 @amarha
#فراخوان 🌺تبلیغ باید جریان ساز باشد🌺 تبلیغ باید جریان ساز و گفتمان ساز باشد. امام خامنه ای(مدظله العالی)۸۸/۹/۲۲ ✅دوره هفت ماهه توانمندسازی خواهران مبلغ ،همراه با فن خطابه موسسه امیربیان و اعطای گواهی پایان دوره #زمان پنجشنبه ها صبح به همراه تشکیل دو ساعت کارگاه در هفته #مکان_دوره شهر مقدس قم،پردیسان حسینیه مسجد امام حسن عسکری(ع) 🔰همراه با #تخفیف_ویژه برای خواهرانی که تا پایان مردادماه ثبت نام نمایند.
هو الجابر... جابرِ قهرمان رو خیلیها داداش یا برادر خطاب میکنن. ساعتها با خودم کلنجار میرم؛ اما دل و جرٱت این رو نداشتم که به جابر بگم داداش... حسی که نه از ترس بوده، نه از احساس غریبگی. با آوردن اسم "جابر" احساسی توی قلبم به تپش میوفته و توی رگهام میدوه؛ احساسی شبیه امنیت، غرور و غیرت مردانه. حسی شبیه فهم و معرفت. احساسی که جابر به من میده فراتر از احساسات لطیف و قشنگِ خواهر-برادری بوده. جابر توی فرهنگ لغت ذهنم، "جـ"وان "ا"نقلابی "بـ"رای "ر"هبر معرفی شده. جابر برای من برادر نبوده؛ جابر، کسی شبیه یک راهنما و یک استاد ماهرِ. چیزی که توی وجود جابر بود، در حد مصطفی شدن بود؛ برگزیده شدن برای ترتیب هزاران جابری که چشم دوختند به داستان زندگیش و یاد گرفتند هدف، شهیدانه زندگی کردن است، نه شهادت جابرِ قهرمان رو خیلیها داداش یا برادر خطاب میکنن... اما من بهش میگم جابر
سلام علیکم باسپاس بیکران از همدلی وهمگامی شماخواهران عزیزم که بی شک با تلاش بی دریغتان باعث شدید برای ساعاتی مارا از هیاهوی دنیای فانی جداکنید تابفهمیم در پیرامونمان چه میگذرد وچه جابرهایی خودشان را وقف تمام وکمال اسلام ناب محمدی کرده اند تا بتوانند طبق فرمایشات حضرت آقا جوان مومن انقلابی را درحلقه های صالحین تربیت نمایند تا به حکومت جهانی حضرت مهدی (عج)نزدیک ونزدیکتر شویم ودر هنگام رجعت شهدا درکنارشان باشیم وشرمنده شان نباشیم. ان شاءالله همگیمان درظل سایه حضرت حجت عج از آزمونهای دشواری که درپیش رو داریم سرافراز بیرون بیاییم ومانند شهید جابر سعیدی خوار چشم دشمنان باشیم.درآخر اززحمات وتلاش های خالصانه شماعزیزان تشکر وقدررانی مینماییم واز خداوند منان سلامتی وتوفیق روزافزونتان را خواستاریم. جابر عزیز راهت را ادامه خواهیم داد🌷 ارادتمندتان؛جمعی از بسیجیان وحلقه های صالحین پایگاه زهرای اطهر(س) شهرپرند.مسجدباب الحوائج حوزه۳۶۰ بصیرت ناحیه رباط کریم
سلام به عزیزان , من از روزی که این تاتر رو دیدم واقعا حالم بده , دلم خیلی گرفته ینی اتیش گرفته که چجوری گلهای مملکتمون رو از دست دادیم , کاش جوونای الان به جای کارای کذب و علافی یکم از این جوونای با غیرت یاد میگرفتن و برای پیشرفت مملکتشون تلاش میکردن , از اجرای عالیتون واقعا ممنونم خدا خیرتون بده که ذهن و دل امثالی مثل منو روشن کردید , کاش اجراهاتون روز به روز بیشتر و بیشتر بشه وما باز بیایم برای دیدنش , بیش از این بغض امان نمیده بنویسم اجرتون با اقا امام زمان ارسالی از پرند
«مجبور شدیم دانشمندان 24 ساله هسته ای را به مقامات آژانس نشان بدهیم.» تاریخ خبر « فروردین» 👇👇
الان ۱۰ سال گذشته، و به جای جوانان غیور و با ایمان و متعهد ما ، جوانان روسی برای ساخت نیروگاههای هسته ای مشغول فعالیتند! ایران، برای ساخت نیروگاه هسته ای با روسیه قرارداد امضا کرد. آیا باور کنیم که ما توان ساخت نیروگاه را نداریم؟؟!!!! ما نشان داده بودیم ، نشان دادیم که میتوانیم https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AE%D8%A8%D8%B1-64/840553-%D8%A7%D9%85%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B4%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%87
سلام علیکم اهالی جابرخوبیدانشاالله این بارهشتمی است که برایتان مینویسم نمیدانید ,نمیدانم دردلم چه میگذردولی هربارحرف تازه ای برای گفتن داشتم ودارم. یه باربرای اقامصطفی یه باربرای جمیله وزینب بارهاهم برای دلتنگی خودم💔💔برای برادرجابرم مدت هاست که دلم میخواهدکنارتان باشم نمیدانم چیست دردلم ولی بدونیدهمیشه وهرجاکه هستم مخصوصاًحرم اقارضا(ع)به یادتان هستم وازشون میخواهم که درراهی که پیش گرفتیدهمیشه موفق وسربلندباشید. استادفاطمی برای شماهم خیلی اوقات ارزوی شهادت میکنم میدانم که ارزوی شمااین است.😍 مامشتاقان وعاشقان شهداوشهیدجابرمحتاج دعاهای شمابندگان خالص خداوندهستیم. یاعلی مدد ❤️💛💚💙💜
هدایت شده از مهدوی ارفع
🔴 نهج البلاغه عالیترین کتاب شرح و تفسیر قرآن کریم❗️ 📌( قسمت هفتم) 💢 یک روزی که امیرالمومنین که قرائت ناب از پیغمبر بود را گذاشتند کنار صدتا کوتوله؛ گفتند: اینها هم صحابه هستند، اینها هم فامیل پیغمبر هستند! که فروغ امیرالمومنین را کم کردند، صدایش را نرساندند. چرا؟! می خواستند پیامبر را تحریف کنند. اگر تک قرائت امیرالمومنین بود که نمی توانستند او را تحریف کنند. 💢 امروز هم سی سال است کنار رهبری، یاران و صحابه برای امام میتراشند، تا رهبری را کم رنگ کنند، نه امام را از بین ببرند! اینها را ما چطور میفهمیم؟! از نهج البلاغه. چرا؟! چون دوران ما شبیه ترین دوره به حکومت امیرالمومنین است؛ پس روزگار، روزگار نهج البلاغه است! 💢 حالا امروز روز قیام دوم است. احیای قرآن! بچه های نهضت جهانی نهج البلاغه خوانی، باید بدانند که کار اصلی ما نهج البلاغه که نبود؛ کار اصلی ما قرآن بود! اما کدام قرآن؟! آن قرآنی که ناطقش امیرالمومنین است. شاخصش سیره امیرالمومنین است. قرائت درستش فهم امیرالمومنین است. از این خارج هیچ قرائتی را نمیپذیریم! منظورم از قرائت تلاوت نیست؛ فهم است! 💢 امیرالمومنین ( علیه السلام) یک پیرمرد یهودی را دید که گدایی میکند، آن هم در کشور اسلامی! با بغضی که درگلو داشت رفت سخنرانی کرد، می خواست گریه کند. به تعبیر بچگانه من، فرمود: نامردها این پیرمرد تا وقتی جوان بود و جان داشت و زور داشت، از او کار کشیدید، حالا که پیر شده است، رهایش کرده اید برود گدایی بکند؟! دوران بازنشستگی اش رهایش کرده اید؟! ما به قرآن عمل میکنیم؟!! در کوچه و خیابان و محله یتان پیرمرد ندیدید، که یک گونی کثیف انداخته است پشتش، نیمه شب ها می آید از سطل آشغالها چیزی برمی دارد، تو مسلمانی؟! تو نهج البلاغه ای هستی؟! ما به قرآن عمل کردیم؟! 💢 امیرالمومنین ( علیه السلام) رفت بالای منبر ایستاد، فریاد کشید صورتش سرخ شده بود، رگ غیرتش ورم کرده بود، فریاد زد: ای بی غیرتها! شنیده ام دیروز در بازار کوفه، مرد نامحرمی تنش به زن نامحرمی خورده است؛ غیرتتان کجا رفته است؟! در بازار اصفهان ، تهران ، مشهد و یزد چه خبر است؟! ما قرآن داریم؟! ماه رمضان همینطور ماراتن قرآن خوانی میکنیم و فکر کردیم کاری کرده ایم. 💢اگر امیرالومنین امروز بود چکار میکرد؟! به نظرم اگر امروز بود، میرفت بالای منبر، خودش را می کشت!! میرویم حرم امام رضا می بینیم دورتا دور در مغازها و هتل ها، دخترهای خوشگل، بزک کرده، آرایش کرده، گذاشته اند تا مشتری جذب کنند! مسافرت می روی... چه خبر است؟! عمل نمیکنیم به قرآن! 💢 امیرالمومنین ( علیه السلام) طبق نقلی، به محض اینکه رسید به مدینه، دختران پیامبر را آورده بود که برساند به پیامبر. جوان را ببین! تا رسید کیفش را زمین نگذاشته، به قول امروزی ها، زد رفت بیرون شهر در این مزرعه ها دنبال کار! دید یک مزرعه بزرگی هست، صاحب مزرعه یک یهودی بود، گفت: آقا کارگر نمیخواهید؟ آن مرد به امیرالومنین نگاه کرد، لاغر بود، گفت: تو جان کار کردن داری؟! گفت: امتحان کن! گفت: چه کاری میتوانی انجام بدهی؟! گفت: من آب از چاه برایت میکشم، به درختانت آب می دهم. دو ظرف بزرگ را به یک چوب بست، انداخت روی شانه هایش، رفت از چاه آب کشید آورد. دید عجب جوان کاری است، به حضرت کار داد. امروز جوان ما یک لیسانس آب دوغ خیاری گرفته است، کار نمیکند! ما به قرآن عمل کرده ایم؟!.... ↩️ ادامه دارد... 👤 حجت الاسلام 🆔 @mahdavi_arfae
اندیشه و تلاش خدمتگزاران صدیق هیچ گاه از یاد نخواهد رفت. اسم جابر رو تو دعوت نامه ها دیده بودم فکر میکردم لبنانی باشه واقعا عالی برگزار شد خدا به خانواده های شهدا صبر جمیل عطا کنه انشاءالله که راهشون رو ادامه بدیم با حداقل کاری که میتونیم انجام بدیم حفظ چادر خانم فاطمه زهرا (س) از خداوند متعال برایتان سلامتی، بهروزی و توفیق استمرار خدمتگزاری را مسئلت دارم
سلام خواهر بزرگوار از تئاتر زیباتون ممنون بسیار پر مفهوم بادیالوگهای مفیدو کار بردی بود راستش اولش برام خنده دار بود که خانمها نقش آقایون رو بازی میکردن ،یجوری بود ولی متن قصه وفیلمنامه میگن ؟،داستان میگن؟ بسیار جذاب بود ،اینکه نشون میداد چقدر دشمنای ما چشم وگوششون بازه وچقدر حواسشون به همه چیز هست و چقدر کارکشته اند دلم از درد فشرده میشه عزیزم از تک تک بچهاتون تشکر کنید وخسته نباشید بگید ان شاالله با نیت پاک ودلهای سوزان در مظلومیت اسلام دعاگوی افرادی مثل من باشید که خیلی عقبیم ولنگ می‌زنیم عاقبت ماهم مثل شهدا بخیر بشه ان شاالله آرزو میکنم در کارتون موفق و سربلند باشید
محمد حسن:مهدی بعدشهادت داداش جابر یجور دیگه شد اصلا دیگه نمیشه گیرش آورد،ماشاءلله حسابی فعال شده. خوش بحالش،احساس می کنم شهادت داداش یک پل بود واسه مهدی. مجتبی:واسه هممون.روزهای اول خیلی سخت بود یادته کافی بود بیایم پایگاه یکی چشاش پراشک باشه همه میزدیم زیرگریه.بااون اشک ها پامیشدیم کارهارو انجام میدادیم ولی حالارو نگاه کن. بچه های جدید روز به روز تعدادشون بیشتر میشه.الان جیگرها خودشون حلقه های صالحین رو می گردونن.همه رشد کردن حتی سریع تر ازقبل. محمد حسن:آخه بعد داداش جابر همه میدونن جای خالی شو بایدجبران کنن.آخ داداش ولی باز جات خالیه....مجتبی یادته کربلا مجتبی:آره باپرچم یاامام حسن(ع)... کنارقدم های جابر محمد حسن:سوی نینوارهسپاریم مجتبی:ستون های این جاده هارا محمدحسن:به شوق حرم میسپاریم. یادش بخیییر مجتبی یادته امامه گذاری علی!!! مجتبی: آره حسن عقدشو بگو یعنی فهمیدیم علی میدونسته مارو راه ندادن قیافه هامون دیدنی بود...خدارو شکر آقامصطفی زود رسیدن. محمدحسن:گفتی علی، صداش داره میاد. گمونم بچه هارسیدن.عه سید هم اومده.به سلام سید....
زندگی جابر زیباترین لحظاتی بود که در عمرم دیدم❤️
می خواستم نظرم بگم برای دلنوشته های دوستان یاخانواده جابر که تو کانال میگذارید دلمو اتیش میزنه 😭😭😭😭تا میام یادم بره حالو هوای تئاتر بادیدن نوشته های کانال تازه میشه داغ شهادت برادر جابر 😭😭😭😭 مخصوصا این آخرین پیام توکانال که مال بچه های پایگاهه
بسم الله در حديث است كه اسحاق بن عمّار صيرفى مى‌گويد در كوفه ساكن بودم وشيعيان بسيارى نزد من مى‌آمدند. از شهرت وعواقب آن ترسيدم. به خادم دستور دادم كه هر كس به سراغ من آمد بگو اينجا نيست. همان سال به حج مشرّف شدم. هنگامى كه خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم آن حضرت را ناخشنود يافتم. عرض كردم: فدايت شوم چه چيز باعث ناراحتى شما شده است؟ فرمود : «آنچه كه باعث تغيير رفتار تو (با مؤمنين) شده است». عرض كردم: فدايت شوم از شهرت وعواقب آن ترسيدم؛ خدا مى‌داند كه چقدر مؤمنين را دوست مى‌دارم. حضرت فرمود: «اى اسحاق، از رفت وآمد مؤمنان ناراحت نباش، زيرا هنگامى كه مؤمنى با مؤمن ديگر برخورد كند وبه او مرحبا بگويد، خداوند تا روز قيامت برايش مرحبا مى‌نويسد وچون با او مصافحه كند، خداوند متعال ميان دو انگشتابهام آنها صد رحمت مى‌فرستد كه نودونه تاى آن از آنِ كسى است كه ديگرى را بيشتر دوست مى‌دارد. سپس رحمت الهى به سوى آنها روى مى‌آورَد وهر كس ديگرى را بيشتر دوست داشته باشد سهم بيشترى از رحمت الهى نصيبش مى‌شود. وهنگامى كه دست در گردن يكديگر اندازند، غرق رحمت الهى مى‌شوند. وچنانچه براى جلب رضايت خدا با يكديگر باشند وغرض دنيوى نداشته باشند، به آنها خطاب مى‌رسد كه شما را آمرزيدم، اعمالتان را از نو شروع كنيد. وچون احوال يكديگر را بپرسند وبا هم سخن گويند، ملائكه به هم مى‌گويند: دور شويد، مى‌خواهند از حال يكديگر جويا شوند كه خداوند بر ملائكه پوشانيده است. اسحاق مى‌گويد: از حضرت پرسيدم بنابراين، سخنانى كه با هم مى‌گويند ملائكه نمى‌نويسند؟ حضرت آه بلندى كشيد وگريست. چندان گريه كرد كه آب ديدگان مباركش بر روى محاسنش روان شد وفرمود : «اى اسحاق، خداوند به ملائكه دستور داده است هرگاه دو مؤمن يكديگر را ملاقات كنند به احترامشان از آنها دور شوند. واگرچه ملائكه نمى‌نويسند امّا خداوندى كه از احوال آنها خبر دارد واز پنهان وآشكار وحتّى آنچه در سينه‌ها وذهن آنها خطور مى‌كند باخبر است ومى‌داند كه آنان چه مى‌گويند. اى اسحاق، از خداوند بترس چنان كه گويى او را مى‌بينى، اگر تو او را نمى‌بينى او تو را مى‌بيند. واگر گمان كنى كه او تو را نمى‌بيند كافر شده‌اى واگر مى‌دانى كه او تو را مى‌بيند وگناهان را از مردم پنهان ونزد او آشكار مى‌كنى، او را از همه كس بى‌ارزش‌تر شمرده‌اى». ثواب الأعمال، ص ۲۱۸ سروش: http://sapp.ir/noorolhodaa ایتا: https://eitaa.com/noorolhodaa بله: ble.im/join/MThlMGVjYj
هدایت شده از مهدوی ارفع
🔴 یا امیرالمومنین علم بهتر است یا ثروت⁉️ 🔰 جمعیت زیادی دور حضرت علی«علیه السلام»حلقه زده بودند... 💠⇦ مرد اول؛ یا علی! سوالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟! مولا علی «علیه السلام»در پاسخ گفتند: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. 💠⇦ مرد دوم؛ اباالحسن! سوالی دارم، می توانم بپرسم؟ علم بهتر است یا ثروت؟! حضرت علی«علیه السلام»فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سوالش قانع شده بود، همان جا که ایستاده بود نشست. 💠⇦ در همین حال سومین نفر وارد شد، یاعلی علم بهتر است یا ثروت؟! حضرت«علیه السلام»در پاسخش فرمودند: علم بهتر است، زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمندان دشمنان بسیار! 💠⇦ نفر چهارم؛ یاعلی! علم بهتر است یا ثروت؟! حضرت علی«علیه السلام»در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می شود، ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می شود. 💠⇦ نوبت پنجمین نفر بود... یاعلی علم بهتر است یا ثروت؟! مولا«علیه السلام»در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می کنند. 💠⇦ نفر ششم؛ یاعلی! علم بهتر است یا ثروت؟! امام نگاهی به جمعیت کردند و گفتند: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. 💠⇦ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی«علیه السلام»و گاهی به تازه واردها دوخته می شد... در همین هنگام نفر هفتم؛ یااباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟! امام فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می شود، اما علم هر چه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. 💠⇦ در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سوال دوستانش را پرسید که حضرت در پاسخش فرمودند: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است. 💠⇦ همه از پاسخ های امام شگفت زده شده بودند که؛ نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یاعلی! علم بهتر است یا ثروت؟! حضرت فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می شود. 💠⇦ نفر دهم؛ یاابالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟! علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع اند. ✅⇦ فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سوال کنندگان، آرام و بیصدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی که آنان مسجد را ترک می کردند،صدای حضرت را شنیدند که می گفتند:اگر تمام مردم دنیا همین یک سوال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می دادم. 📗کشکول بحرانی،ج۱ ص۲۷ به نقل از امام علی بن ابی طالب، ص۱۲۴ 🆔 @mahdavi_arfae
در یک مسأله علمی‌ پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمی‌کردیم🍃. گفتیم رضایی‌نژاد می‌تواند کار را ادامه بدهد، موضوع را بااو در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی💶 هم پیشنهاد کردیم. بی‌توجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم می‌خوره؟ ما هم گفتیم: نه، به دردی نمی‌خوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل می‌کنه.😇 #داریوش گفت: من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچ‌گوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره☝️، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ‌ کس مثل اون رو نداره یا مسأله‌ای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده😊♥️ #شهید_دکتر_داریوش‌رضایےنژاد @pelakkhakii 👈👈🌹