eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
2.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
79 فایل
ارتباط با ادمین: @yaemamhasaan تبادل و تبلیغات: @sadrjahad رزرو بلیط: @yarafegh هماهنگی و رزرو اجرای شهرستانها: 09176827420 سایت مجموعه نورالهدی: noorolhodaeeha.ir صفحه روبیکا: Rubika.ir/noorolhodaa_ir صفحه آپارات: aparat.com/noorolhodaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا و الصدیقین افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد.... گاهی تو تقویم زندگی تاریخ هایی برایت ثبت خاطراتی می کنند که همیشه در ذهنت ماندگار می ماند مانند 97/5/10 سالروز مهمان بودن عزيزان دلم ....گروه فرهنگی تبلیغی نور الهدی به یزد...... بگذار خودمانی تر و ساده تر بگویم..... آمدن داداش جابرم.... استادم.... خواهر های عزیز تر از جانم.... به یزد جابر داداشی ساعت 9 شب 11 مرداد وقتی رفتی همه وجودم شکست..... بهت قول دادم همه شرمندگي هام جبران می کنم.... ولی.... داداش دعا می کنم یه روز بنر برگشتنت به یزد همه جای شهر بزنم.... داداشم.... استادم..... جابرم..... ممنون که برای یه بار هم که بود تو هوای شهرم نفس کشیدی....... اثر وضعی نفس هایت را الان من می بینم..... از برکت حضورت من با خبرم...... کاش دوباره بیایی.... اينبار بتوانم تمام دختران شهرم را به استقبالت بياورم تا تجدید پیمانی کنند با امام عصر شان مادران و دختران شهر یزد..... امشب شب شهادت جوادالائمه بازگشت دوباره تورا از ایشان خواستم..... با قسم دادنشان به امام رضاجانم ... که خوب جابرش را می شناسد منتظر روزی که بازگردی می مانم ان شاء الله از شرمندگي ات بیرون ميام.... داداش خش و خوبم جابر حلالم کن
کف میزدند دور و برت تا که جان دهی کف میزدند و تاب به پیکر نداشتی کف میزدند ولیکن به روی دست دست ز تن جدای برادر نداشتی شکر خدا که پیرهنی بود بر تنت یا زیر نیزه ها تن بی سر نداشتی شکر خدا که لحظه ی از هوش رفتنت خواهر نداشتی، غم معجر نداشتی .. 🏴شهادت مظلومانه‌ی امام جواد علیه‌السلام را بر امام عصر ارواحنا له الفدا و تمامی شیعیان تسلیت عرض میکنیم. #کانون_فرهنگی_تبلیغی_نورالهدی سروش: http://sapp.ir/noorolhodaa ایتا: https://eitaa.com/noorolhodaa بله: ble.im/join/MThlMGVjYj
💬روح تنبلی و آسايش‌طلبی سبب میشود که فرد دنبال اموری که زحمت و خطر جانی، مالی و آبرویی دارد، نرود؛ زيرا دوست دارد در نهايت احترام بوده، جايگاه دينی خود را هم داشته باشد. 🔸آیت الله مصباح یزدی - ۹۵/۹/۱۹ 💠 مِضمار؛ تشکیلات اسلامی 🌐 Mezmar.ir 📱 instagram.com/mezmar.ir 📱 telegram.me/mezmar_ir 📱 eitaa.com/mezmar_ir
هدایت شده از مهدوی ارفع
🔴 راز اتصال به امام زمان چیست⁉️ 📌( قسمت سوم) 💠 اصل در ارتباط با امام زمان ارواحنا فدا، مثل اتصال با هرکس دیگری، سنخیت تام است. اما تا رسیدن به آن مقام حداقل از راهبرد تشبه در نهج البلاغه استفاده میکنیم، و سعی میکنیم خودمان را به رفتارها و خصلتهای اصلی که امام عصر علیه( الصلاه و السلام) نهایتش را دارد شبیه کنیم. این یک پاسخ فعلا اجمالی است، برای این سوال : « راز اتصال با امام عصر ارواحنا فدا در غیبت و حضورش چیست؟!» جواب : سنخیت، یا حداقل تشبه! 💠 اما خب سوال اصلی اینجا پیش می آید: که امام عصر ارواحنا فدا مهمترین ویژگی و سنخی اش چیست که ما برویم شبیهش بشویم؟! در جواب این سوال که میشود در یک کلمه، دریک صفت جمع کرد همه آنچه امام عصر ارواحنا فدا سنخش چیست؛ حضرت علی ( علیه السلام) در خطبه ۱۸۲ نهج البلاغه بند پنجم، جواب داده اند: مهدی ما یک ویژگی عمده دارد، که اگر می خواهید به او وصل بشوید، باید این ویژگی که یکی هم هست؛ دوتا نیست؛ را در خودتان پیاده کنید: « زره دانش برتن کرده، و آن را با تمامی آدابش؛ یعنی باتوجه کامل ، معرفت کامل و فراغت کامل، فراگرفته است.حکمت؛ گمشده اوست، که همواره در جستجوی آن می باشد ، و حاجت اوست که دائم از آن میپرسد. » امام ما را دارد میگوید، که خودش منبع حکمت است و به دنبال حکمت است! 💠 حضرت علی در مورد حضرت مهدی ( علیه السلام) در خطبه ۱۸۲ می فرماید: حضرت مهدی صبح تاشب، تمام وجودش را صرف یادگیری حکمت کرده است. پس تو هم اگر واقعا میخواهی به امامت برسی، برو سراغ حکمت! عطش حکمت داشته باش! دائم دنبال این باش که وقتت را از لاطائلات و کارهای درجه۲ فارغ کنی و بچسبی به حکمت. 💠 آیه ۲۶۹ سوره بقره: «یُؤتِی الْحِكْمَةَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا كَثِیرًا» خدا به هرکس بخواهد حکمت می دهد. و اگر به کسی حکمت داده شده باشد، چشمه خیر را به او داده داده اند. پس به تصریح امیرالمومنین اگر امام زمان همه سنخش این است که دائم دنبال حکمت است، یعنی دنبال خیر کثیر است. یعنی همه خوبیها را در حکمت پیدا کرده است. 💠 انصافا در تمام عالم ، کتابی که سرتاسر حکمت باشد و بعد از قرآن دیگر دومی نداشته باشد، غیر از نهج البلاغه کتابی می توانید به ما معرفی کنید؟! 💠 و ما چطور طالب اتصال امام زمان ارواحنا فدا هستیم، که علی ( علیه السلام) میگوید او صبح تا شب دنبال یادگرفتن حکمت است، و ما صبح تا شب از نهج البلاغه غافل هستیم؟!. این کلیدی به این راحتی و دم دستی را رها کرده ایم و پشت این دخمه ها و کوه ها دنبال آدمهایی میگردیم که بگویند امام زمان کی می آید و... این بازیها همه اش انحرافی است. 💠 وقتی که تو اصلا اساس سنخیت را نداری، حتی اگر امام زمان در سن شما هم ظهور کند،...خب چه ربطی به تو دارد؟! تو که اتصال با او نداری! فکر کرده ای همزمان بودن با حضور امام زمان اتصال برقرار میکند؟! یعنی ابن ملجم و شمر و یزید با امام علی و امام حسین و امام حسن( علیهم السلام) سنخیت داشتند، ولو همزمان و هم مکان بودند؟! 💠 کسی اگر شاگرد مکتب نهج البلاغه شد، شب و روز زندگی اش را با نهج البلاغه آذین بندی کرد، این گام به گام به امام زمانش حقیقتا نزدیک شده است؛چون از همان مسیری حرکت میکند که امام زمانش حرکت میکند. پس راز اتصال به امام عصر ارواحنا فدا حکمت طلبی است، عطش حکمت است، و نهج البلاغه، سراسر حکمت است.... ↩️ ادامه دارد... 👤 حجت الاسلام 🆔 @mahdavi_arfae
صلی الله علیک یا جوادالائمه سلام و درود خدا بر شهدا و شهید جابر, و سلام خدمت شما جهادگران عرصه فرهنگی' خداوند بر توفیقاتتان بیافزاید. چند پیشنهاد: اگر برایتان امکان دارد اطلاعیه اجراهای تئاتر جابر در شهرهای دیگر هم در کانال بگذارید تا تمام مخاطبان از طریق ارتباط روحی و معنوی با گروه همراه باشند و با ذکر دعا و صلوات بهره ای معنوی ببرند. 2: آهنگهای پیش زمینه پخش دیالوگها به هنگام اجرای بازیگران عالیست و یک حال و هوای خاصی همراه با تلاش بیشتر مخاطب برای همراهی با لحظه لحظه تئاتر ایجاد می کند ولی در اجرای هفته قبل خیلی ولوم صدای آهنگها پایین تر از دفعات قبل بود, فکر میکنم طبق روالهای قبلی اگر باشد بهتر است ولی باز هم نظر و تشخیص خود شما بزرگواران مهمتر است. 3_پادکست های صوتی بعد از اجراهایتان هم که زحمت میکشید و آماده می کنید و در کانال می‌گذارید خیلی مفید و خوب است ان شاءالله ادامه داشته باشد. موفق و موید باشید. التماس دعا
سلام به همه ی دوستان جابری.... اجراتون تو رباط کریم مثل همیشه عالی و اثر گذار بود😍😍 بنده این بار دوستان حلقه صالحینم رو اوردم برای تئاتر 🎭 خیلی خوششون اومده بود!!! 💕 یکی از بچه ها میگفت، دوباره کجا اجرا دارن بریم ببینیم!!!!!؟؟؟ به نظر بنده شهیدان جابر به گروه شما نظر دارن!!! 😢 مگه میشه یه تئاتر ی رو بیشتر از یه بار نگاه کرد!!!!! ولی منو دوستام هر چند بارم که باشه برای دیدن میایم🙂😍 میدونین چرا!!؟؟؟ چون هر بار با دیدن تئاتر چیزایی که به کل فراموش کرده بودم رو دوباره به خاطر میارم!!! اینکه چرا شهدایی مثل امثال جابر رفتن!!!؟ اینکه چرا ما بصیرت کافی نداریمو چرا یه کاری نمیکنیم که بشیم خار چشش دشمن!!!؟؟؟ 🙄😕 خیلی دوست دارم دوستانی که تئاتر رو اجرا میکنن رو از نزدیک ببینم!! مخصوصا خانم فاطمی رو! 😍😍 احساس میکنم خانم فاطمی خود جابره.... احساس میکنم با دیدنتون دلم اروم میشه.... انگار شما جزوی از خونوادم شدین که فکرتون از سرم بیرون نمیره!!! و از ندیدنتون از نزدیک احساس دلتنگی میکنم😥😥 همینم بخاطر گره خوردنتون به شهداس😍 حرف هام طولانی شد شرمنده! 😊 انقد حرفای تو دلم زیاده که از زیادیشون نمیتونم بنویسمشون.... بازم ممنون از اخلاص تون از صفاتون از مهربونیتون😘😍 انشاالله بازم روی ماه و نورانیتونو ببینیم🤗🤗🤗🤗 انشاالله چشم هاتون به جمال نورانی اقا روشن بشه😍😍😍
سلام خسته نباشید ... واقعا اجراتون عالی بود و حرف نداشت یکی از بهترین اجراهایی بود ک دیدم کاش از این جابرا کلی تو این دنیا بودش... من که محو شده بودم واقعا خیلی به دلم نشست😍 حرف ندارید یدووووونه اید موفق باشید همیشه 🌹🌹
+ صدای در همزمان با ناله کوتاهی به گوشم رسید... پرده را کنار زدم و از پشت پنجره قامتش را دیدم که به دیوار تکیه داده... چند باری پلک میزنم که تصویرت از جلوی چشمانم رخت می بندد... آه...باز هم توهّم؟... کار هر شبم شده تا دو ساعت دیرتر می آیی مدام تصویرت جلوی چشمم رژه می رود و با آن شیرین زبانی هایش دلم را می برد... صدای در دوباره بلند می شود... بالاخره آمدی؟... از بس دلتنگت شدم میخواهم خودم در را برایت باز کنم چادر رنگی گلداری سرم می کنم و به سمت در می روم در را باز میکنم اما... تو نیستی... رفیقت...علی... سرش را پایین انداخته انگار که نمیتواند حرف بزند چند باری دهانش را باز میکند اما دوباره سرش را پایین می اندازد... انگاری مستأصل است... چند قدم عقب می رود دستانش را روی سرش قرار می دهد و دوباره باز میگردد با یاد چند لحظه پیش بی اختیار میگویم: شما بودی چند لحظه پیش در زدی؟... سرش را به نشانه ی تایید تکان می دهد پس توهّم نبود... سکوتش را که میبینم خودم زبان باز میکنم + جابرم کو پسرم؟... به زور لب می زند - بیمارستان نگران نباشید، از  صبح که حالش بد بود... با دیدن خونی که روی دستانش نشسته حرفش را قطع می کنم + پس...دستات چرا خونیه؟... درماندگی را در چشمانش میبینم... +جابرم کجاست؟... منو ببر پیشش... زیر لب با هزار بار جان کندن میگوید... دیر رسیدم... صدای شکستن چیزی من را به داخل حیاط می کشاند... با دیدن چهره زینب... فک کنم صدای شکستن قلب کوچکت بود... جمیله ات مات و مبهوت یه گوشه ایستاده... چادر سرشان میکنم... به علی اقا میگویم + میخوام جابرمو ببینم - نمیذارن آخه باید بره پزشک قانونی... + تا نبینمش هیچ جا نمیره اون هیچوقت رو حرف مادرش حرف نمیزنه... مسیر خانه تا پایگاه شده بود مسیر خیمه تا قتلگاه... به خواهرات چی بگم مرد من...؟ زینب که گفتی طاقت نداری مصیبتی سمتش بیاد... چیکار باید بکنم مامان؟... جمیله که از اون موقع یه کلمم باهام حرف نزده... امشب با زینب برات نقشه کشیدن بودن جابرم میخواستن جشن پتو بگیرن برات که دیر اومدی... زهرات... انگار داره آتیش میگیره... ببین چقدر حواسش بهت هست... حواسش هس صدای گریه شو نامحرم نشنوه زبون گرفته ... به داد کدومشون برسم پسر قشنگم... به پایگاه که رسیدیم نمیدونم چند بار زهرا رو از زمین بلند کردم... هر چی نزدیک تر میشدم بهت عطرت بیشتر میپیچید... حس میکنم اندازه سال ها دلتنگتم... تابوت رو که دیدم... یاد بابات افتادم... چقدر شبیهش شدی... فقط مامان... ما رو به کی سپردی؟... صدات تو گوشم میپیچه... خدای جابر هواتونو بهتر از هر کس دیگه ای داره مامان... اره فدات شم... جمیله با دیدن تابوت انگار تازه از بهت در اومد... صدای ناله اش تا عمق قلبمو میسوزونه که میگه زینب بعد تو چیکار کنه... جمیله بعد تو چیکار کنه داداش؟... بالا سرت رسیدم بلند نمیشی جابر؟... بد عادتم کردی از بس هر وقت اومدم تو اتاق بلند شدی برام... زینب کنار تابوت می افته... بلندش میکنم.. پرچمو می زنم کنار... کی این بلا رو سرت اورده پسر با غیرتم... غریب گیر اوردنت مامان... زینب گریه اش بند نمیاد... میگه مگه بهم قول ندادی تنهام نذاری داداش... مگه بهش قول ندادی... تو که سرت بره قولات نمیره مامان... زهرا از بس زد تو صورتش کبود شد... حریفش نمیشم مامان.. پاشو ارومش کن... از حال رفت... + پاشو جابرم...پاشو... باورم نمیشه عمر زندگیمون انقدر کوتاه باشه... پاشو اون گلی که بهم دادی هنوز خشک نشده... پاشو بگو چجوری دووم بیارم بدون تو... چجوری نفس بکشم تا هوایی که نفسات توش نیست... زهرا رو به من میکند و میگوید: مامان... ببینید جابر من که خستگی رو خسته کرده بود چجوری آروم خوابیده... مامان رو حرف شما حرف نمیزنه... جون زهرا بهش بگید بلند شه... پاشو جابر...پاشو بگو داری آستانه صبر و تحملم رو امتحان میکنی... زهرا رو تو بغلم میگیرم.... چه جوابی بهش بدم مامان... جواب رویاهایی که یه عمر با تو توی ذهنش ساخته رو چی بدم... جمیله از بس گریه کرده صدایش گرفت + قول میدم...قول میدم بچه هامو مثه تو تربیت کنم داداش... در دلم امیدی ریشه می دواند با این حرف جمیله ... هنوزم سرباز داریم برای فدا کردن... قول بده شبیه داییت بشی عباسم... بشی قوت قلب اقات... حالا نوبت منه پسرم... تو بغلم میگیرمت... یاد وقتی که به دنیا اومدی... به حضرت زهرا قول دادم برا پسرش فرمانده تربیت کنم... حالا امانتشو پس گرفت... مامان به حضرت زهرا بگو راضی ازم؟... مامان... اروم بخواب... بخواب که تونستی مامان... بخواب که شدی خار چشم دشمن... نتونستن ببینن داری برا انقلاب چه نیروهایی تربیت میکنی... وقت رفتنه؟... چه زود تموم شد... یعنی دیگه نمیبینمت؟... پیشانیت را می بوسم... زهرا رو تو بغلم میگیرم... زینب میخ زمین شده... نمیتونه دل بکنه ازت ... بلندش میکنم... بچه های پایگاهت اومدن که تابوتتو ببرن...
صدای یکیشون خوب تو ذهنم مونده... انتقامتو میگیریم استاد... مطمئنم انتقامتو میگیرن... مطمئنم خوابو به چشمای دشمن حروم میکنن... حس میکنم آرام ترین شدم... تو اینجایی و من حست میکنم... زنده تر از همیشه...
هدایت شده از قرارگاه سایبری عمار
💢تصویر پیکر شیخ فضل الله بالای چوبه دار یک معنا دارد. گاهی فضا را آنقدر غبار آلود می کنند که مردم یک شهر رضایت می دهند عالمشان را بالای دار ببینند. ♦️عالمی که با همه وجود در مقابل سیل التقاط ایستاده، تا مرجعیت مردم از دامن علمای شیعه به اصحاب سفارت و سفاهت نرسد. تا سلسله فقاهت قطع نشود، تا اسلام حاکم باشد نه تفسیر انسانها از اسلام.. و تاریخ تکرار شدنی است. ♦️یازده مرداد سالروز شهادت مجتهد عامل و مرجع شجاع، شهید شیخ فضل الله نوری. 🆔 @amarha