eitaa logo
- دلدادھ مٺحول -
3.4هزار دنبال‌کننده
358 عکس
58 ویدیو
6 فایل
- از گرامافون ؛ زمزمه‌هایِ شجریان به گوش می‌رسه...
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا اگه دوسم داشتی الان برام با پیك بالدار از عرش الهی‌ـت زیتون پرورده و باقلوا می‌فرستادی. دوسم نداری. داری؟ نداری دیگه.
گفت: "چون اون لحظه باید زندگی رو ادامه میدادم..." بغض کردم و گفتم برایِ بقـاء؟ بغض کرد و گفت برایِ بقـاء.
الان ازم نپرس، نه یک کلمه. نه دو کلمه. اما وقتی گذشت این روزا، به ازایِ تک تک ثانیه‌ها بغلم کن و بزار گریه کنم، اون موقع کلمه زیاد دارم برای گفتن.
آیه‌یِ ۱۶ رو می‌خونم: "نَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ؛ (که) ما از رگِ گردنِ او به او نزدیک‌‌تريم." دست میزارم روی شاهرگ گردنم. نبض میزنه و به تو فکر می‌کنم. به تویی که شب‌ها پررَنگ‌تری. خدایِ امیدهایِ کم‌سو اما همچنان روشن وسطِ اعماق تاریکی.
ندونستن میزان فاصله اذیتم می‌کنه. باید بدونم "چند کیلومتر" با مقصد فاصله دارم. "چند بغل" از فلانی دورم. "چه تعداد دسته گل" باید کف خیابون بچینم تا برسم به مزار عزیزجون. "چندتا قابلمه قرمه‌سبزی" تا بودن توی خونه در کنار مامان مونده. باید بر اساس معیارهایِ خودم بدونم فاصله رو، نه بر اساس روزهای تقویم دکوری روی میز.
اول تراپیستِ عالم، امیرالمومنین میگه که ببین بنده‌یِ طلفکی، "اُقسم باالله قَسَما حَقا اِنّ بعد الغَم فَتحا عجبا بخدا قسم! که همیشه بعد از غم، گشایشی شگفت آور خواهد بود..." دیگه ما کی باشیم که بخوایم بگیم نه و بشینیم یه گوشه غم‌بَرَک بزنیم؟ هان؟
- دلدادھ مٺحول -
قطعه‌ای از بهشت که از عرش الهی کَنده شده و افتاده روی زمین، فرود اومده تو این مغازه. رگال بافت‌های
امشب تهران یه جوری سرد شده که باورم نمیشه همین چند روز پیش داشتم به درگاه خدا ایمیل میزدم که بابا توروجونِ فرشته‌هات سردش کن این هوارو. آخیش. دمت گرم اوس کریم! :))))
از تهران و ترافیک‌هاش خسته شدم.
- دلدادھ مٺحول -
از تهران و ترافیک‌هاش خسته شدم.
دلم جزیره میخواد. دراز کشیدن زیر درختای نخل و نگاه کردن به ماه. بدون کفش راه رفتن روی ماسه‌های لب دریا و پیرهن ساحلی.
چون که تولد مهمه. تاریخ مهمه. بغل و چِفت هم بودن و اون سه ثانیه قبل از بوسه‌یِ تبریك مهمه. دل مهمه. دلِ آدما خیلی مهمه.
بخشی از اهمیت دادن من به یه آدم ختم میشه به "آشپزی ایرانی" اینجوری که فاتحه پاستا و فینگرفود و غیره رو می‌خونم و براش قرمه‌سبزی درست میکنم. فسنجون با رب انار و گردو و سالاد شیرازی. ته‌دیگِ سیب‌زمینی کنجدی. ته‌چینِ زعفرونی.
4_5934007557243798843.mp3
5.61M
"همیشه یادت بمونه کجاست خونه"
ریحانه چند وقت پیش در مورد "بی‌خبر" گفته بود بهم. "بی‌خبر" کیه حالا؟ آدمی‌ که از چیزی خبر نداره و رندوم بهت یه مسئله‌ای رو متذکر میشه. همون کسی که تلنگر میزنه، همون غریبه‌ای که نه پیش‌زمینه روزای گذشته رو می‌دونه و نه پس‌زمینه شباشو. فقط میاد و یه چیزی میگه و رد میشه. اما بهایِ اون حرف برای تو سنگین تموم میشه.‌‌..
- دلدادھ مٺحول -
ریحانه چند وقت پیش در مورد "بی‌خبر" گفته بود بهم. "بی‌خبر" کیه حالا؟ آدمی‌ که از چیزی خبر نداره و رن
امروز با "بی‌خبر" مواجه شدم. همون حرفِ معمولیِ اون آدم رندوم، شد "بی‌خبر" برام. صبح وقتی داشتم موهامو شونه می‌کردم یاد حرفش افتادم و گریه کردم، موقع سرخ کردن غذا گریه کردم، تو مترو گریه کردم، حینِ ظرف شستن گریه کردم، موقع غذا خوردن گریه کردم. برای صاف کردن رو تختیم گریه کردم، وقتی آهنگ "فردا سراغ من بیا" علی عظیمی رو گوش دادم گریه کردم، موقع بستن بند کفشم گریه کردم. اون آدم "بی‌خبر" بود و گفت و رفت. اما من می‌دونستم که چیا گذشته و چی شده تا به امروز. گریه کردم. برای این باخبریِ سنگین گریه کردم.
- دلدادھ مٺحول -
امروز با "بی‌خبر" مواجه شدم. همون حرفِ معمولیِ اون آدم رندوم، شد "بی‌خبر" برام. صبح وقتی داشتم موها
الان یادم افتاد نجات دهنده تو آیینه امروز در حالی که داشت تو اشک و گریه غرق میشد، عصری یادش افتاد باید پاشه بره باشگاه. لذا خودمو جمع و جور کردم و طی نیم ساعت بعد با چشمایی که کاسه خون بود، لبخندزنان انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، رفتم! :))) اگه بزرگسالی که ازش حرف می‌زدید همینه که اجازه بدید استعفا بدم و بمونه واسه خودتون. شب‌بخیر :)))))))
- دلدادھ مٺحول -
بله عزیزم واقعا "امیدِ روشنِ ما، به دست سنگیِ غم، شبانه می‌شکند" و هزار و دو تیکه میشه. ترك می‌خوره و وصله نمیشه دیگه. مواظب باش لطفاً.
وقتی از یه موضوعی ناراحت میشم، تا چند ساعت به صورت هیچکس، نمی‌تونم نگاه کنم. به صفحات رندوم یه کتاب نگاه می‌کنم، به صفحه گوشی، به آسمونِ نه چندان تمیزِ تهران، به شبکه چهار صدا سیما، به مورچه رو آسفالت، به هر چیزی نگاه میکنم اما به صورت آدما نه. انگاری که منتظرم اشیاء زبون باز کنن و با در جادویی مثل آلیس در سرزمین عجایب به دنیای اونا وارد بشم و از آدما فاصله بگیرم. یه فاصله خیلی خیلی دور.
"زمان" قابلیت تغییر دادن چیزایی رو داره که حتی فکرشم نمی‌کردی. نجات دهنده من و تو نیستیم، نجات دهنده زمان‌ـه، گذشت زمان!
بین تمام اَداهای ترند شده تو توییتر و باقی پلتفرم‌ها، "حذف٫کمتر کردن قند مصنوعی" بهترینش بود. تأثیری که روی صافی و شفافیت پوست و تناسب اندامتون میزاره، بی‌نظیره بچه‌ها!
- دلدادھ مٺحول -
بین تمام اَداهای ترند شده تو توییتر و باقی پلتفرم‌ها، "حذف٫کمتر کردن قند مصنوعی" بهترینش بود. تأثیری
جایگزین کردن شیرینی و شکلات و غذاهای کنسروی و مابقی قندهای مصنوعی، با قندهای طبیعی مثل عسل و خرما و غیره، برای نهایتاً دو سه هفته اول سخته. بعدش دیگه عادت می‌کنید و آخر ماه از نتیجش شگفت‌زده میشید🦦
وقتی به این فکر می‌کنم که بعد از پشت سر گذاشتن روزایی که تو برنامه‌ش همزمان چند ساعت شیفت کار کردن و درس و بیرون و صدتا برنامه دیگه رو داشتم و بدونِ بغل، دَووم آوردم و نمردم، باورمو نسبت به همه‌چیز از دست میدم. به بغل و عشق و مشتقاتشون.
🤍