به راحت نفسی ، رنجِ پایدار مجوی شبِ شراب ، نیرزد به بامدادِ خمار.

- اصالتُ فرهنگُ زیباییِ ؛ هر شهر این مرز و بوم . .

- وابسته نشو. [ پس از زخمِ هشتصدُ و هشتم از هشت میلیارد و هشت میلیون آدم روی کره زمین ، به خودش می‌گوید ].

گرمای بهار و تابستون رو نمی‌خوام حقیقتا ؛ نمیشه زمستون تموم نشه؟

فصل به این خوبی برف داره. قرمز شدن گونه‌هارو داره. بهونه واسه بغل گرفته شدن از شدت سرمارو داره. استایلای زمستونی و هودی‌ داره. خوردن لبو داغ ساعت ۱۲ نصفه شبو داره. باز تاکید میکنم بهونه واسه بغل گرفته شدن از شدت سرمارو داره. بهونه واسه بغل گرفته شدن از شدت سرمارو داره. بهونه واسه بغل گرفته شدن از شدت سرمارو داره.

اگر ماه بودی ؛ به صد ناز شاید شبی بر لب بام‌ِمان می‌نشستی.

برای ادامه زندگیم ، از لحاظ روحی نیاز دارم یه سر برم شیراز و برگردم.

ما نباشیم؛ که باشد که جفای تو کِشد؟ -وحشی بافقی.

اگه یه دستگاه قهوه ساز داشتم تو اتاقم زندگی قابل تحمل‌تر بود برام.