من از « الیوم اکملتُ لکم... » اینگونه فهمیدم ؛
خدا با مهر او دین مرا اندازه میگیرد... 💚
خستگیِ برنامهریزی و انجام دادن تک به تک اون برنامهها، برای دقیقه به دقیقه از ۲۴ ساعت روزت، انقدر شیرینه که دیگه دلت نمیخواد برگردی به روزایی که راحتتر بودی و روزات خالیتر بود. به روزایی که تایم آزادت بیشتر بود. به روزایی که ارزش یک ساعت از زمان رو نمیدونستی. یک دقیقه رو کم میشمردی. یک ثانیه برات چیزی نبود.
و این یعنی زندگیِ درست. زمانبندیِ درست.
14.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دهم تیرماه و تیغِ آفتاب؛
کافه. نوستالژی. صدایِ ویالون.
- دلدادھ مٺحول -
دهم تیرماه و تیغِ آفتاب؛ کافه. نوستالژی. صدایِ ویالون.
آرام آرام وارد قرنیهیِ چشمانم شدی. آن لحظه همه چیز تمام شد و سیاه سفید میدیدم دنیا را.
سیاه و سفید به استثنایِ رگهای دستت.
آنها را سبز میدیدم. باریکهیِ سبزی که خونِ تو که شهدِ زنده بودنِ من بود، در آن جریان داشت.
لحظهای که دستانت از دستانم جدا شد، شریانِ قلبم پایان گرفت.
اما تو در منی. همچنان در رگهایِ سبزِ من...
یه روزی مجبور میشی به رد شدن از وسطِ ترسهایِ بچگیت. اما این بار بدون گرم بودن پشتت به بابا. بدون لقمههایِ نون پنیر سبزی مامان. بدون دوست و رفیق و در و همسایه.
تنهای تنها، با پاهای خودت، عامدانه و آگاهانه، به اجبارِ زندگی پا میزاری وسط ترسهات و با چشمای باز از بینشون رد میشی...
صبور میشی. دقیقا وقتی که داری "دووم بیار" رو برای بار دویست و سی و چهارم کنار گوشِ خودت زمزمه میکنی، کاسه صبرت یه متر عمیقتر میشه.
قابي از تکرارِ تاریخ به نام "انتخابات"
سیزدهم تیرماه؛
طهران، مصلی امام خمینی.
Alone.mp3
12M
الوُجُومُ: حزنی که صاحبش را ساکت و خاموش میکند. آرام ماندن از غم.