دعای من
صدا می یاد صدا می یاد وقت نماز ندا می یاد
می رم وضو بگیرم نمازم رو بخونم
چادرم رو سر می کنم جانماز رو پهن می کنم
چند تا گل بنفشه تو جانماز،چی میشه
وقتی نماز رو خوندم چند تا دعا کردم
رو به خدا کردم نذر و نیاز کردم
گفتم خدا،ای خدا کمک بکن به ماها
مر کی که مریضه منتظر یک چیزه
که زود حالش خوب بشه از غصه آزاد بشه
به حق این دعاها به خاطر بچه ها
مریض ها رو شفا بده به قلب هاشون صفا بده
فاطمه رحیم پور کلخوران
منبع بوستان نور
سلام چه خوب و زیباست🌺غنچه ی روی لب هاست
به هرکی می رسیم ما🌺کلام اول ما
سلام دستور دینه🌺یه حرف دلنشینه☺️
ای بچه های باهوش🤗هرگزنشه فراموش❌
باید سلام کنیم ما👋🏻به کوچیک و بزرگا🧒🏻👦🏻👵🏻👴🏻
حالابگیم بچه ها🌺با همدیگه یک صدا
نشان دین سلامه👌🏻بهتر زهر کلامه👏🏻
#ذکر_روز_یکشنبه
🌷یکشنبه یادت باشه
🌷خدا با بنده هاشه
🌷بازم دلت رو شاد کن
🌷بخشندگیشو یاد کن
🌷بگو همین رو والسلام
🌷یا ذُوالجَلالِ َوالاِکرام
🕌مسجد بهلول
می گویند: مسجدی می ساختند،
بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟
گفتند: مسجد می سازیم.
گفت: برای چه؟
پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟
فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.
#داستان🌱
♦️◾️♦️
◾️♦️
♦️
تعریف ریا 👈👈👈
اگر کسی در خلوت و تنهایی ، عمل یا عبادتی را دوست نداشته باشه انجام بده ولی وقتی در یک جمعی قرار می گیره، حالت نشاط پیدا می کند و دوست داره آن کار را انجام بده و دوست داره دیگران ازش تعریف کنند ، این کس را ریا کار و عمل او ریایی است.
♦️
◾️♦️
♦️◾️♦️
◼️◾️▪️▪️▪️◾️◼️
بچه های گلم
مثلا کسی که در تنهایی نماز نمی خونه ولی وقتی توی یه جمعی قرار می گیره نماز خوندنش را طولانی می کنه.
چرا؟
چون می خواد به دیگران بفهمونه که
آدم نمازخونی هست و دوست داره که دیگران تشویقش کنند.
◼️◾️▪️▪️▪️◾️◼️
♦️◾️♦️
◾️♦️
♦️
بچه های عزیزم
یادمون باشه کسی که همیشه نماز می خونه. اگر توی جمع هم قرار گرفت و موقع نماز شد و رفت نماز بخونه، او آدم ریاکاری نیست.
♦️
◾️♦️
♦️◾️♦️
🌼برای رضای خدا
♦️چه خوبه
که کارهای قشنگ و با ارزشمون
همه واسه شادی و رضایت خدا باشه
♦️چه خوبه
که مخفیانه باشه کار خیرمون
همه از ریا و خودنمایی ها جدا باشه
♦️چه خوبه
وقتی مریض میشه یکی تو خونمون
بازی و عبادت و خنده ها بی صدا باشه
♦️چه خوبه
حَواسِمون باشه به اهل کوچَمون
نذاریم گُرسنه و مریض و هم گِدا باشه
#شعر
◾️🌻▪️
🌻▪️
▪️
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.
آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم.
همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت: آن را می فروشی؟
بهلول گفت: می فروشم.
-قیمت آن چند دینار است؟
-صد دینار.
زبیده خاتون گفت: من آن را می خرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت:
این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت: این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت: یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت: به تو نمی فروشم.
هارون گفت: اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.
بهلول گفت: اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.
هارون ناراحت شد و پرسید: چرا؟
بهلول گفت: زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!
#داستان
▪️
🌻▪️
◾️🌻▪️
#ذکرـروزـسهـشنبه
🌷سه شنبه هم یه روزه
🌷نذار دلت بسوزه
🌷بازم خدا خدا کن
🌷نعمتاشو نگاه کن
🌷بگو فقط تو همین
🌷یا اَرحَمَ الرِّاحِمین
دوبیتی های زیبای صلوات🌺❤
✨سلام سلام بچه جون
سلام با مهربونی
دلم می خواد همیشه
همراه من بخونی
صلوات برمحمد
و آل پاک احمد ✨
#شعر_کودکانه
#کودکانه
#آموزش #سوره_قدر
بچههای مسلمان کتاب خوب قرآن
در شب قدر نازل شد که دین ما کامل شد
شبی به دور از گناه بهتره از هزار ماه
در شب قدر بچه ها ثواب داره دعا ها
قرآن به سرگرفتن به سوی توبه رفتن
فرشتههای خدا مینویسند بچه ها
تقدیر آدما رو بندههای خدا رو
منبع:مائده آسمانی چاپ قدیم
#شعر_کودکانه
#قدر