#تلنگرانہ
#تفکرانه
از دانايي پرسيدم :
نظر شما در مورد مولا علي (ع) چيه؟🤔
ايشان پرسيد : بهترين مکان کجاست ؟🤔
گفتم : مسجد🕌
پرسيد : بهترين جاي مسجد کجاست ؟🤔
گفتم : محراب😇
پرسيد : بهترين عمل چيه؟🤔
گفتم : نماز🧎🏻♂
پرسيد : بهترين نماز ؟🤔
گفتم : نماز صبح 😌
پرسيد : بهترين قسمت نماز؟🤔
گفتم: سجده☺️
پرسيد : بهترين قسمت بدن ؟🤔
گفتم : سر👳🏻♂
پرسيد : بهترين قسمت سر ؟🤔
گفتم : پيشاني😊
پرسيد : بهترين ماه؟🤔
گفتم : رمضان🤩
پرسيد : بهترين شب؟🤔
گفتم : شب قدر😔
پرسيد : بهترين نحوه مردن ؟🤔
گفتم : شهادت😢🥀
آنوقت به من گفت :
مولا علي در ماه رمضان در شب قدر در مسجد در محراب مسجد ،
در حال نماز ،
نماز صبح در سجده نماز فرق مبارکش شکافت !
يعني هنوز مات و مبهوت اين نتيجه گيري بسيار زيبا هستم✨
انتشارپستثوابجاریہ♡
بـٰایدبہاینبلـوغبرسیمکہ
نبـٰایددیدهشویـم...☝️🏻!'
آنڪسکہبـٰایدببیند؛مۍبینـد...🌿!'
#حـٰاجقـٰاسم💔🚶🏽
بانـو ! .
زیباترین پنجره ی دنیا
قاب چادر توست✨
آنگاه تو میمانی و " نورُ علیٰ نور "
وچه زیباست انعکاس حیا از پشتِ این
سنگـرِ سادهٔ سنگین سیاه 🌸♥️
#چادرانه
--
برگرد بی تو کل جهان نامنظم است
خوش کردهایم دل به همین اتفاقها
#امام_زمان♥️
#اللهمعجللولیڪالفرج🤲
چه غم بزرگی است كه ازميان ڪوچههاے
شهرمان گذر میكنيد،و ما شما را نمیشناسیم!!
چقدر با شما بودن را كم داريم،
و چقدر حسرت ديدارتان را بر دل
بيا و حق و باطلِ در هم آمیخته را به ما نشان بده،
ديگر همه چيز برايمان گنگ است ...♥️
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چادࢪانھ۞
خواھرم متعهد باش.......
عاشـــقان ↯اللھ‴
🌱🌹-------------------------
شهید سید مرتضی آوینی :
ترس ما از مرگـــ ،
همان فاصله ے ما از ڪربلاستــــ ،
و فاصله ے ما از ڪربلا ،
همان دورے ما از #شهادت استـــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چادࢪانھ۞
در رکاب امام زمان(عج).....
عاشـــقان ↯اللھ‴
🌱🌹-------------------------
تا زمانی که زنده هستی ، زندگی کن
اگر زندگی را در حد کمال درک کنی
وحشت مرگ از بین میرود.
اگر کسی در زمان مناسب زندگی نکند
در زمان مناسب هم نمیمیرد
#اروین_یالوم
این روزها بدجور هوایِ یک جایِ دنج به سرم زده .
جایی شبیهِ خانه ی مادربزرگ که صبحش بویِ سادگیِ قاجار می دهد و شب ، بساطِ آوازِ جیرجیرک ها میانِ حیاطش پهن است .
می شود کنارِ حوض نشست و با عطرِ گل هایِ گلدانِ لب پریده ی شمعدانی اش مست شد ،
می شود رویِ تخت چوبیِ کهنه اش لم داد و با صدایِ قارقارِ خش دار و جانانه ی کلاغِ بی پروایِ روی درخت ، عشق کرد .
می شود ساعت ها نشست و زندگیِ مورچه هایِ سرخوشِ تویِ باغچه را تماشا کرد ،
می شود کودکانه شاد بود ،
می شود نفس کشید !
من برایِ دلخوشی ام نه ثروت می خواهم ، نه عشق ...
من با همین چیزهای ساده خوشبختم !