eitaa logo
⏳نوستالژی⌛
1.8هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
12 فایل
‌ ‌‌نوستالژی، چیزی بیشتر از یادآوری کردن است. 🌸 نوستالژی یک حس است، ❤️ گرماست،🔥 کپی باذکر منبع👌 مدیر: @Rahmatdost تبادل: @TheProvider تبلیغات با قیمتی مناسب انجام میشود برای اطلاعات بیشتر 👇👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/2439840089C0fe482916e
مشاهده در ایتا
دانلود
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما یادتون نمیاد ولی ما یه عمر تو این بشقابای ملامین لوبیا پلو با ماست میخوردیم😋 یادش بخیر ماستو میریختم کنار بشقاب و تند تند میخوردیم مدرسمون دیر نشه وقتی تو اینا غذا میخوردیم همش دوست داشتیم بشقابی که قشنگتره برای ما باشه فکر میکردیم قراره خود بشقابم بخوریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اون وقتها که خواستگاری های سنتی حسابی رونق داشت،مادر آقا پسر قرار می‌گذاشت با دیگران،اگر چیزی بر وفق مرادش نبود،لب به شیرینی نزنه یاد اون روزها بخیر🥰
❤️🍃 (ره) دائم سوره قل هو الله احد را بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به (عج) که این کار عمر شما را با برکت میکند و مورد توجه خاص حضرت قرار می گیرید🙂
base.apk
5.63M
🔘 🔘کیبورد عاݪے عاݪے 🍓🌸🍓🌸🍓🌸
••𑁍•• ساده‌زندگےکردن ساده‌پوشیدݩ بےتکلف‌بودن؛ این‌هاخودش‌خاص‌ترین‌سبکہ‌زندگیہ♡:) مابقی٬تفاله‌ی غرب زدگیہ!... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❈•• ⸽🗞͞↞
هرزمان (عج) رازمزمه‌کند همزمان‌ (عج)‌ دست‌های‌‌‌‌‌مبارکشان‌‌‌‌‌رابه سوی‌آسمان‌بلندمیکنندو‌برای‌آن‌جوان‌ میفرمایند؛ چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌حداقل‌روزی یک‌بار را زمزمه می‌کنند؛)♥️🌱! "بخونیم‌‌‌‌‌باهم 💞
✍ امام علی(ع): « به خدا سوگند... هرگاه فاطمه(س) را می‌دیدم، غمها و غصه‌هایم از دلم برطرف می‌شد.» 📚 بحارالانوار، ج۴۳ ص۱۳
🚨 ماجرای کف پای مادر 💠 مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می‌گویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این‌جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.  سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم. و مبارک ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
شادی روح تمام شهدا صلوات🕊❣ مخصوصا امام خمینی (ره) 🌿💐 صلوات ظهور آقا امام زمان صلوات محمدی پسند ختم کنید🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲💭 دختر روس در مسجد جامع مسکو: سلام من را به رهبر برسانید🙏
💢 خورشیدی طلوع می‌کند 🔆 امروز در آسمان مکه خورشیدی طلوع می‌کند. خورشیدی که یک ماه و یازده ستاره به گِرد وجودِ او می‌گردند و با نورشان زمین را روشن می‌کنند تا زمینیان در تاریکی‌ها راه گم نکنند و این نور ادامه دارد تا روز ظهور تا آخرین ستاره رخ نمایان کند و با درخشش آن، جهان نورباران شود. 🌺 ویژه ولادت 😍🎊🎊 🤲
Mehdi Rasooli - Jodaei.mp3
2.71M
تو آبادے و من خراب ِتوام همیشہ دلیل ِعذاب ِتوام :)💔 - . .
اگر زن‌ها این را نمی‌پذیرفتند و بھ آن باور نداشتند مطمئناََ انقلاب اسلامی واقع نمیشد +چقدرکلام پرمحتوا و اوج‌زیبایی‌ست:) ‌•🌱•
•﴿ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ... ﴾• کوتاهترین سوره‌ۍ قرآن همان؛کوتاهترین راهِ رسیدن بھ خداست... :)♥️ •🌱•
♥️🍃|¹²⁸ اول همہ تو بودے و آخـࢪ همہ توئے اين لافِ هستےِ دگࢪان، دࢪ ميانہ چيست..؟ •
[یه باخت هایی تو زندگی هست، از بُرد قوی تره؛ جا نزن..✨]
یادش بخیر بازی های کودکی و تخیل قوی که اون زمان داشتیم...
آخر نوستالژی
عمل بینی در سال ۱۳۲۰ ! از همون قدیما هم ایرانیا با دماغاشون مشکل داشتن 😂
ایشون همونیه که پوستمون رو لوله می‌کرد سفیدآب... فقط فلسفه اون مهر های روشون چی بود خدایی؟ ناخوانا و بی اهمیت
اتاق تاریک بود. ننه پیرهن چراغ را درآورد و پایه‌اش را برد که نفت بخرد. بوی عطر آبگوشت لیمو عمانی خانهٔ همسایه، اتاق‌مان را پر کرده بود. بابام با بوی ترشیدهٔ نان آمد. به من گفت: «امشب شب جمعه س. یه سوره قرآن برای مرده‌هامان بخوان.» گفتم: «گلوم خیلی درد میکنه.» بابا به اصغر گفت که بخواند. می‌دانستم که اصغر بلد نیست. بابا قلک را که دید، آن را برداشت و تکان داد و به من گفت: «وقتی زیاد شد، به من بدش قرض، باشد؟» گفتم: «باشد.» از دور صدای اذان می‌آمد. بابا صلوات فرستاد. فاطی به آهنگ گوشت‌کوب خانهٔ همسایه می‌رقصید. جاده‌های حاشیهٔ گلیم تاریک بود و ماشین اصغر چراغ نداشت. ننه هنوز نیامده بود. شاید به او نسیه نداده بودند. 👤 علی‌اشرف درویشیان