و این هم همون زنبیل معروفه که شاعر می فرمایند: خونه دار و بچه دار، زنبیل و بر دار و بیار😂
@nostalzhi60
یکی از تفریحات ما دهه شصتیا این بود که
به یکی میگفتیم پیشونیتو پاک کن و در همین حین چونمونو می خاروندیم،
بعد اون یارو گیج میشد چونشو پاک میکرد !
همچین نوابغی بودیم ما😏😂
@nostalzhi60
هانیکو
هیچی بدتر از این نبود که شام خوشمزه داشته باشید،
مهمونای خوب داشته باشید،
فیلم عالی هم داشته باشه اما تو؛
مشقات مونده باشه! یادتونه؟
@nostalzhi60
كى ميگه ما نسل سوخته و جز غاله شده ايم؟؟؟
ما كه تو خونه هاى بزرگ با حياط و باغچه و طاقچه زندگى كرديم ....
خوابيدن توى پشه بند ...
آب تنى توى حوض داشتيم .
كيك تولدامون خيلى بزرگ بود ...
هر كى كادو ميداد از صميم قلبش بود ، كسى واسه كادو دادن مارو قيمت گذارى نميكرد.
حتی نوه خاله بابامون هم میرفتیم ميديديم
نه حالا كه خواهر برادر هم به زور همو ميبينن.
عيد واسمون شور و هيجان داشت.
عيدى ميگرفتيم...
كم يا زياد همين كه دلمون خوش ميشد كافى بود.
چقدر مسافرتهاى فاميلى ميرفتيم ...
حالا هركى هر جا ميره ميترسه كسى بفهمه!
اونقدر توى دنياى بچگیمون خوش بوديم كه معنى گرفتاريهاى پدر مادرامونو نميفهميديم.
چه ميدونستيم قسط چيه؟؟ بدهى؟ كرايه خونه؟ مدل ماشين چيه؟ ...
چيزايي كه الان دغدغه بچه ها شده.
چقدر شبا تو پارك با فاميل دور هم جمع ميشديم!!!
عصرا توى كوچه با بچه هاى محل آتيش ميسوزونديم.
گرگم به هوا،قايم موشك...
تبلت و ايكس باكس نبود ولى قدم به قدم اون بازيها يه عالم ديگه داشت كه بچه هاى الان نميفهمن!!
خلاصه... اينجورا هم كه ميگن سوخته نيستيم...
مادرم هیچ وقت به من نگفت دوستم دارد
وقت نداشت...
دستش همیشه بند بود .
بندِ بستن بند کفشهای من
که گره زدن بلد نبودم
دستش بندِ دکمه ی روپوش خواهرم بود
بندِ مشقهای برادرم.
من اما دوست داشتنش را
زنگ های تفریح
در سیب قرمزی که ته کیفم گذاشته بود
گاز می زدم...❤️
@nostalzhi60
یه درد مشترک که ما دهه شصتیا داریم اینه که
لگن و چارپایه حموم همیشه ترک داشت و پامونو گاز میگرفت
یعنی یه لحظه با ارامش زندگی نکردیم😑😂
@nostalzhi60
مبصر ما که انقد ضربدر زده بود، آخریا تیک عصبی گرفت! رو هوا ضربدر مشقی میزد😂😂
@nostalzhi60