همراه با سر ملوان، سطح لنج از هم شکسته شد و چوب‌های ریز و درشت به هوا پرتاب شدن؛ نصف لنج تقریبا نابود شده بود که لنگر و کله‌ی قطع شده روی سطح لنج افتادن و چاله‌ی عمیقی رو ایجاد کردن که باعث غرق شدن خیلیا، از جمله ناخدا و معاونش شده بود... و من، با چشمانی اشک‌آلود، از روی صخره‌ها شاهد همچیز بودم...

این یکی از خواباییه که چند وقت پیش دیده بودم و همون موقع به محض بیدار شون نوشتم؛ یکم‌ گُنگه ولی درکل... عاح انگار فیلم میدیدم اینقدر باحال بود! البته خودمم تو خوابم بودم ولی بازم فیلم بود قشنگ. هرچند منطق بی‌منطقی داشت🤌🏻 #روعیاع

چقد اسکلم، قرار بود میم بسازم تو نوتام اینو دیدم کلا رفتم تو هپروت:|-

لعنت به دنیای فانتزی فیلما، انیمه‌ها و انیمیشنا، کتابا، گیما... که همون هیجانی که تو زندگیت احتیاج داری رو دارن، ولی تو نمیتونی داشته باشی و هرروز باید یه سری کارای تکراری و کسل کننده رو انجام بدی؛ ینی حتی اگه هرروز طبق اهداف و برنامه‌هاتم پیش بری، بازم برات تکراری و مزخرف میشه.

بازی‌ای که ازش حرف می‌زنم:)-✨️🎮

یک لحظه خریت یک عمر پشیمانی

#حیف_پول 😔😂

وقتی میخوام با خوارم مودبانه رفتار کنم: _ اه خفه شو نمو جان لطفا!!

داشم و دوستش داشتن گیم میزدن، یهو برق رفت؛ یاه یاه یاه یاهههه😂😂😂

الان من داشتم گیم میزدم، که یهو برق رف:| مسخره کردم سر خودم اومد:||