eitaa logo
باشگاه کارآفرینی
1.1هزار دنبال‌کننده
339 عکس
159 ویدیو
8 فایل
🇮🇷در این باشگاه برای شکوفایی فرزندان ایران زمین تلاش می کنیم. 🌴کمک در جهت پرورش کارآفرین های آینده کشور 🌾اینجا به مردم کمک می کنیم تا #جهش_تولید محقق شود. @Mahdi_Bagherpoor
مشاهده در ایتا
دانلود
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 4⃣ ❤️این علاقه تا جایی پیش رفت که سال سوم راهنمایی اعلام کردم که من می خواهم هنر بخوانم ... ☝️آن زمان اینطور نبود که به علاقه بچه ها توجه زیادی کنند یا استعدادهای آنها را در نظر بگیرند 👈 بیشتر تصمیمات صلاح دید بزرگترها بود و به همین خاطر است که اکثریت ما چیزی خواندیم و در رشته دیگری کار می کنیم. 🧔برادر بزرگم که متولی امور آموزشی ما بود مانع شد و گفت بهتر است رشته ریاضی و فیزیک بروی، هنر که نان و آب نمی شود، آخرش چه می خواهی بشوی؟ مطرب 🎻؟ 📚به اصرار برادرم وارد رشته ریاضی و فیزیک شدم اما همچنان عاشق هنر بودم ... 🎭🎼🎨گاهی وقت ها به دبیرستان هنر که آن زمان در زیر پل چوبی بود می رفتم و دم در می ایستادم و به تابلوی آن نگاه می کردم و با خودم فکر می کردم که چقدر خوب بود اگر من هم اینجا بودم. 🙂سال های مدرسه می آمد و می رفت ... اما خاطره ای از آن دوران برای من بجا ماند که در زندگی من نقطه عطفی 🙃 ایجاد کرد ... 🌱آن زمان ما کلاس هایی را به اسم طرح کاد می گذراندیم. در هفته یک روز در جایی غیر از دبیرستان به صورت عملی چیزهایی را تجربه می کردیم ... 🏭کارگاهی که من در آنجا کار می کردم در خیابان ستارخان بود ... برق آلستوم مربوط به شرکت توانیر ... البته چندان چیزی به ما یاد نمی دادند، بیشتر به عنوان شاگرد از ما کار می کشیدند ... لنت های ترمز می شستیم، نظافت و کارهای بی اهمیت ... 🔧یک روز که استادکار روی ماشین کار می کرد، محو تماشای او بودم ... وقتی مرا دید با لحنی توهین آمیز فریاد کشید 😠 چیرو نگاه می کنی؟ میخوای چی یاد بگیری و حرف های رکیک ... یک لحظه به ذهنم رسید که خدای من! قرار بود چه چیزی را از روی دست او کپی کنم؟ اصلا مگه قرار بود من که یک نوجوان ۱۵ ساله بودم رقیب او باشم؟ ... ♨️احساس کردم دارم در خودم ذوب می شوم ... چیزی مثل توپ در گلویم گیر کرده بود ... لرزش اشک را در چشمم 👀 حس می کردم ... همان جا تصمیم گرفتم که برای همه عمر برای خودم کار کنم و عهد کردم که اگر چیزی را بلد بودم به دیگران هم یاد بدهم و دریغ نکنم. 💪این شد که به فکر افتادم کار خرید و فروش را دوباره شروع کنم. استعداد من در فروش خوب بود، تعامل با مردم انگار در نهاد من وجود داشت. 🖊🖋🖍🖌شانزده هفده ساله بودم که راه بازار لوازم التحریر را یاد گرفتم. وقت می گذاشتم و می گشتم و با دید یک نوجوان که سلیقه هم سن و سال های خودش را بهتر می داند، جدیدترین و به روزترین اجناس را می خریدم و در مدرسه به بچه ها می فروختم ... 🌾 بعد از مدتی اینقدر خبره شده بودم که بیشتر بچه ها و مسئولین مدرسه از محصولات من خرید می کردند ... 🌐ادامه دارد ...
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 5⃣ 🌾 بعد از مدتی اینقدر خبره شده بودم که بیشتر بچه ها و مسئولین مدرسه از محصولات من خرید می کردند ... 💰البته پدرم وضع مال خوبی داشت، می گفت چرا این قدر به خودت زحمت می دهی ... اگر پول می خواهی بهت می دهم اما موضوع تنها پول نبود. 🕌 وارد بازار که می شدم احساس بزرگی می کردم. از پله های مسجد جامع که پایین می رفتم وقتی صدای الله اکبر گلدسته ها بلند می شد، بوی مخصوص بازار و سروصدای آن مرا در خودش حل می کرد ... 👤👤👱‍♂👤👤وقتی می دیدم که من هم قاطی آدم بزرگ ها، در بازار خرید و فروش می کنم، چشم هایم برق می زد. از این که کم کم بین کاسب های بازار شناخته شده بودم خوشم می آمد ... 🥩🍚وقت ناهار که می شد به چلوکبابی معروف حاج مرشد چلویی در نزدیکی مسجد جامع بازار می رفتم ✍دست خط زیبای مرحوم حاج مرشد روی دیوار خستگی را از تنم بیرون می کرد: "نسیه و وجه دستی داده می شود حتی به جنابعالی به قدر قوه" 🗒👤🗣 دیگر حساب های نقدمان به تسویه هفتگی رسیده بود و شخصیت تجاری ام خیلی بالا رفته بود ... جنس های بیشتری می خریدم و با کاسب های بازار وارد حرف های جدی می شدم و چانه می زدم ... احساس می کردم بزرگ شده ام و مثل آدم بزرگ ها خرید و فروش می کنم و حرف هایم قابل اعتنا است. 👌با خودم حساب و کتاب می کردم، انگار که من هم مغازه دار بودم ... اگر تا آخر هفته چندتا بفروشم چقدر سود داره؟ اگر همه را بفروشم چه می شود؟ 👏از مزه مزه کردن این فکرها ته دلم ضعف می رفت. انگار که در دلم بشکن می زدند ... 🌐ادامه دارد ...
@notrino اعصاب سنج 😇 🌾🦋 شما هم از خلاقیت خودتون یا فرزندان عکس بفرستید 👇👇👇👇 🆔@Mahdi_Bagherpoor
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 6⃣ 👏از مزه مزه کردن این فکرها ته دلم ضعف می رفت. انگار که در دلم بشکن می زدند ... 👳‍♀👲💁‍♂ کمی بعد تعدادی از دوستانم را وارد کار کردم و یک تیم فروش درست کردیم. من دیگر پول توجیبی از پدرم نمی گرفتم و گاهی خرید کوچکی هم برای خانه انجام می دادم که اتفاق خوشایندی بود. 👨‍🎓بدین ترتیب دوره دبیرستان تمام شد و سال ۷۱ در رشته مهندسی صنایع دانشگاه آزاد تهران جنوب پذیرفته شدم ... 📚راستش خیلی دنبال این نبودم که رشته ای را انتخاب کنم که بعدا از طریق آن کار کنم. بیشتر به دنبال تجربه کردن دانشگاه بودم ... 🛣 می دانستم که مسیر موفقیت من از دانشگاه نمی گذرد و ذهنم جای دیگری بود و فقط برای اینکه توقع خانواده را برآورده کنم دانشگاه رفتم، بنابراین در همان دوران دانشجویی کارهای مختلفی را امتحان کردم، فروشندگی، کارگری و ... 🕕🕺🕛در نمایشگاه های فصلی خیلی جدی برای دیگران کار می کردم، گاهی ۱۸ ساعت سر پا بودم ... کار کردن برای دیگران تجربه خوبی به من داد و باعث شد که اعتماد به نفسم بیشتر شود. 🤝حالا دیگر مطمئن بودم که اگر کاری را شروع کنم، ضرر نمی کنم ... با یکی از اقوام که خیلی دوست بودم قرار گذاشتیم که برویم و بوفه یکی از مدارس را اجاره کنیم و کار کنیم. 📈کاری نیمه وقت بود و برای ما که دانشجو بودیم مناسب به نظر می رسید. بالاخره بوفه یک مدرسه را گرفتیم ... ساندویچ 🌭 درست می کردیم، الویه🌯 کیک🍪🥧 نوشابه 🥤نان بربری 🥖 پفک مینو و اشی مشی که تازه وارد بازار شده بود. 🌦☀️🍁❄️همزمان سعی می کردیم در نمایشگاه های فصلی هم غرفه بگیریم ... بسیار باانگیزه بودیم و برای کارمان تلاش می کردیم ... 🏍اولین چیزی که من رسما با دریافتی و کارکردن خودم خریدم و قابل توجه بود، یک موتورسیکلت بود ... که بسیار لذت بخش بود و شیرینی عجیبی برایم داشت ... 🌐ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
غنچه در محیط بدون نور خورشید، باز نمی شود ... استعدادها در محیط بدون تجربه های جدید، بلاتکلیف و سرگردان می مانند ... 🕯.. 🔦 .. 💡.. 🌥 .. ⛅️ .. 🌤 .. ☀️ ⚠️ مشکل امروز بسیاری از نوجوانان سرگردانی و بلاتکلیفی است، بچه ها علاقه واقعی خودشون را نمی شناسند ... ✅ ان شاء الله به زودی دوره مخصوص بچه های ۸ تا ۱۴ ساله خواهیم داشت ... 🌐فرصت کنجکاوی و تجربه های جدید 🔦فرصت کشف علاقه واقعی 💡فرصت خلاقیت و دیده شدن 💪 فرصت کسب مهارت های کارآفرینی https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 7⃣ 🛵 ...👨‍🎓 ❎5⃣ ... 🤝🤝 ... 🗣🗣 ... 🙍‍♂❤️🧕 ... 🆓 ... 👤🧔👤 👉 ⚽️ 🏊‍♂ 🏟 ... 🌐ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 8⃣ ⚽️ 🏊‍♂ 🏅... 📚 📋 ... 🔔 👥👉🧔 ... 🏫 ... 💵 <<💰✌️ 🖥 💻 🖥 🔜 coffee net ❇️ برای اینکه یک کار را توسعه دهم، باید خودم را از آنجا بیرون کشیده و فقط مدیریت کنم ... 👨‍💻👩‍💻باید کسی باشد که به کار واردتر از من بوده و راندمان کار را بالا ببرد ... قرار نیست همه کارها را خودم به تنهایی انجام بدهم ... 💳3000000 😑 ... 🤓 ... 😚 🌐ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 9⃣ 🤓 ... 😚 ... 🛍🖌🎁 ... 💪💪💪 💸🏫💸❌ 🗣💭🏢👥 ... 💰💰👥💰👤 👤👤👤🏢 ✅ 🌐ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino علاقه واقعی🔥 به شدت توصیه و تاکید می کنیم که ◀️جهت گیری در کسب و کار، منطبق بر ◀️جهت علاقه واقعی و فطری ما باشد ... 🔥تنها در این صورت است که انگیزه برای سعی و تلاش همواره شعله ور می ماند ... 👈 آن علاقه ای را انتخاب کنیم که حاضریم به خاطر آن همه جور سختی را تحمل کنیم و حتی حاضریم روی سنگ قبرمان به آن اشاره بشود ... 👌می توانیم از سردار شهید طهرانی مقدم الگو بگیریم، وصیت کرده بود: "روی سنگ قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند." ۲۱ آبان ماه سالگرد شهادت https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
@notrino نصرت الهی 💠 پنج دقیقه با پدر موشکی ایران 📖خدا علمش را میده ... 🛣 راه را نشون میده ... 💪 قدرتش را میده ... 🕳 از خطرات حفظ می کنه ... 🤝دست را او می گیره ... 💖 محبت را او می اندازه در دل ها ... 💎او را داریم بچه ها ... قدرت اوست ... لیس لانفسکم ثمن الّا الجنّة فلاتبیعوها بغیرها 🌾 مزد را به کسانی می دهند که سراسر زندگیشون تلاش، کوشش و پایمردی برای رسیدن به هدف مقدس است ... 💠 یقین بدانید هر مجموعه ای که استوار بر این مشی است محکوم به پیروزی و نصرت الهی است و این را خدا با این دو چشمانمان به ما نشان داده است ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 0⃣1⃣ 💪💪اقساط و بدهی ها باعث شد با توان بیشتر کار را ادامه دهیم ... 📆📆📆چند سالی خوب کار کردیم. خصوصا من که عاشق کار بودم و ذهنم پر از ایده های ناب بود تمام انرژی ام را برای توسعه و پیشرفت کار گذاشتم ... 🔆🏢🔆به تدریج ساختمان را به یک مرکز تجاری، فرهنگی و آموزشی تبدیل نمودیم ... 📉😕اما متاسفانه با اشتباهات خودمان، استراتژی غلط و افت کلی بازار، کلاس های تقویتی و کنکور ما با یک ورشکستگی بزرگ و انبوه بدهی ها مواجه شد ... 🔅به ناچار کلاس های کنکور جمع شد، چند ماه کافی نت برپا بود اما آن را هم تعطیل کردیم. 😨😲😠همه چیز تقریبا به صفر رسید ... چند ماهی ساختمان راکد و بیکار ماند، واقعا اعصاب و روان همگی مان به هم ریخته بود و اصلا نمی دانستم باید چکار کنیم ... 🤔بالاخره بعد از مدتی شروع به برنامه ریزی و فکر کردم و طرحی ریختم. یک آگهی برای ناشرین دادیم تا از ساختمان به عنوان نمایشگاه کتاب 📚 استفاده کنند ... نمایندگی کانون پرورش فکری را هم گرفتیم ... دست در دست هم 🤝 کار را مجددا شروع کردیم ... 💠واحدها قفسه بندی شد، میز و صندلی ها چیده شد، قراردادها را بستیم و اجناس به ساختمان آمد و چیده شد ... 📑در رابطه با قرارداد کانون همه هزینه ها با ما بود و ۱۵ درصد فروش را هم به عنوان حق نمایندگی پرداخت می کردیم ... ادامه 👇👇👇👇👇👇👇👇
ادامه قسمت 0⃣1⃣ یکی از اقلامی که کانون به ما می داد واتر گیم بود که با فشار دکمه ها حلقه های داخل آب شروع به حرکت می کرد ... این بازی را از کانون دوهزار تومان خریداری می کردیم، سود ما از فروش این بازی سیصد تومان می شد و تمام هزینه ها با ما بود ... یک روز برای خرید به بازار رفته بودم دیدم در بازار بین صد تا دویست تومان انواع و اقسام واتر گیم ریخته بود! مغزم سوت کشید 🤯 این دیگر چه نوع کاسبی است؟ جنس دویست تومانی را یک سلفون کشیده اند و یک برچسب سارا و دارا چسبانده اند و ده برابر قیمت به ما می فروشند⁉️ به دفتر که رسیدم بلافاصله چند وانت نیسان گرفتم و تمام اجناس کانون را بار زدم 🚛 🚚 🚛 بدون هماهنگی به کانون بردم و گفتم خیلی از همکاری شما متشکرم، ما دیگر نمایندگی نمی خواهیم، همکاری ما با کانون قطع شد و خودم خریدها را انجام می دادم ... 🌐ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 1⃣1⃣ 🌂🧢🎏🎈📯محصولات مختلفی می خریدم، بازی های فکری، محصولات آموزشی و سرگرمی، همین طور که جلو می رفتیم درهای بیشتری باز می شد و منابع جدیدتری پیدا می کردیم ... 🛴⛱⚽️🎲 تولید کنندگان خودشان تماس می گرفتند و محصولات را ارائه می دادند ... با توجه به تغییرات کار، کم کم در طبقه اول یک فضای بزرگ و صاف مانند فروشگاه های بزرگ ایجاد کردیم ... 🛍🔫 بنابر نظر جمع، یک طبقه فروشگاه جامع، یک طبقه خانه بازی و دو طبقه را نیز به آمفی تئاتر 🎭اختصاص دادیم، با مجری ها و گروه های معروف برنامه کودک مذاکره نمودیم و شب ها اجرا داشتند ... 🎥 در آن زمان شهرداری تاکید زیادی بر راه اندازی سینماهای جدید داشت و همین شد که توانستیم مجوز یک سینمای 🎞 کوچک خانوادگی را بگیریم و همین باعث شد معروف شویم ... 🗞 روزنامه ها و جراید خبر این سالن سینمای کوچک را کار کردند، مصاحبه های زیادی صورت گرفت ... 📢📰 تبلیغات بسیاری شد اما در نهایت چیزی که نصیب ما شد ورشکستگی مجدد بود 🤛😐🤜 📈هزینه های سالن بسیار گزاف بود و بلیط هایی که فروش می رفت 📉حتی خرج راهنمای سالن را هم نمی داد. با خسارتی بسیار سنگین ناچار به تعطیلی سینما شدیم ... 🌿تعطیلی سینما درس بزرگی داشت ... این که اگر با چیزی موافق نیستم به شدت با آن مخالفت کنم 🗣 و تسلیم رای اکثریت 👥 نشوم. 👈👈👉 پیشنهادی برای تغییر کاربری ساختمان به رستوران 🍱🥗🍲🍜🍛🍝 و سوپر گوشت 🍖🍗🥩 مطرح شد که من به شدت مخالفت کردم و گفتم عوض کردن کار، اصلا عاقلانه نیست ... گفتم باید در کار کودک بمانیم و تخصصی در همان حوزه کار کنیم. 👈👈👈خیلی جالب است زمانی که همگی به نتیجه رسیدیم متمرکز کار کنیم، انگار کارها سرعت بهتری گرفت ... ✅ هنوز هم معتقدم این بهترین و درست ترین تصمیمی بود که گرفتیم ... 🌐ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino موشک جدید🚀 🌿خلاقیت زینب خانم غفاری ۱۰ ساله 🇮🇷 از شهر مشهد این هم همون موشک های دوران بچه گی خودمان است.اما دخترم برای اینکه بیشتر در هوا حرکت کند بالها رو یک تا متفاوت میزنه که خیلی بهتر وبیشتر حرکت میکنه این اولین موشکی هست که به روش خودش درست کرد ورنگش کرد. 🌾🦋 شما هم از خلاقیت خودتون یا فرزندان عکس بفرستید 👇👇👇👇 🆔@Mahdi_Bagherpoor
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 2⃣1⃣ 👉👉👉✅ ... ✍*۸۴ ...🗣 ☎️ ۸۴ 👉۱۵۰۰ ... 👶👩‍👧‍👧👨‍👦‍👦... 🎠🎡🛴 📰📢 ... 🧠💭🗯➡️💡... 👥📈 👥👥📞👥☎ 🙂 ... 🙃 🌐ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درسته که مامانا 🧕هوای بچه هارو بیشتر دارن ولی ... 👈 قبول کنید که بچه ها با پدرا تجربیات جدیدی کسب می کنند. @notrino
@notrino خوش گمانی💯 💎به این برش از قسمت دوازدهم توجه کنید ✂️ ۸۴*✍ تا قبل از اینکه مجوز کانون را بگیریم من ثبت نام ها را شروع کرده و ۸۴ نفر را ثبت نام کردم ... 🏝 اصلا به شد و نشد کار فکر نمی کردم، تنها نقطه ای را در دور دست ها تعیین کرده و چشم به آن دوخته بودم و جلو می رفتم ... اطراف را نمی دیدم ... برادرها نگران این موضوع بودند✂️ 🌾 این موضوع یکی از ویژگی های فردی کارآفرینان بسیار موفق است ... 👌ایمان به پیروزی نهایی به رغم وجود چالش‌ها و واقعیت‌های ناخوشایند ... 💯 یعنی ایمان داشته باشیم که به رغم وجود مشکلات، در نهایت موفق خواهیم شد ... ✴️ در عین حال با نظم و انظباط خود را جهت رویارویی با واقعیات ناخوشایند مهیا کنیم ... واقعا باید فرد روحیه خیلی قوی داشته باشه ... یک وقت هست میگوییم که امیدت به خدا باشه، برو جلو ... ولی اینجا صحبت از ایمان کامل به پیروز شدن هست، انگار داره به این حدیث اشاره می کنه ... عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَحْسِنِ اَلظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ اَلْمُؤْمِنِ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً . [الکافي،جلد۲،صفحه۷۲] 💎💯💎امام رضا عليه السّلام فرمود: به خدا خوش‌گمان باش، زيرا خداى عز و جل مى‌فرمايد: من با گمان بندۀ مؤمن خود همراهم، اگر گمان خیر داشته باشد خیر می بیند و اگر بدگمان باشد شر می بیند. ❇️ برای هر کاری با یک خوش گمانی فوق العاده به الله، شروع کنید ... حرکت کنید و نتیجه فوق العاده آن را ببینید ... ☝️فرصتی که این حدیث در اختیار ما قرار می ده مجانی و لذت بخش هست ... 👀 این حدیث را چند جا نوشتم و جلوی چشمم هست ... یادم نره استفاده کنم ... 👈جالب هست که غربی ها هم شبیه این مطلب را خوب می دانند ... اسمش متفاوت هست اونها میگن "تناقض استوک دیل" Stockedale Paradox https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino ☘ رضا رحیمی هفت ساله 🇮🇷 از شهر تهران خلاقیت در ساخت کاردستی حروف الفبا وجدول شگفت انگیز ریاضی با جعبه هدیه روز دانش آموز میل به کنجکاوی 👉 زیربنای خلاقیت 🌴 تمرین برای خلاقیت در سنین کودکی و نوجوانی، یکی از تمرین های ضروری برای کارآفرینی در سنین جوانی است. https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino دو مهارت✌️ 👥 بسیاری از افراد جامعه علاقه زیادی به انتقاد کردن 🗣 دارند، ولی در مورد تشویق و تمجید از کار خوب افراد، خسیس هستند ... 👈 مخصوصا در محیط کسب وکار ... انگار فقط برای اشتباهات دیگران، گوش👂شنوا و چشم 👁 بینا دارند ... ✅مهارت بر زبان آوردن احساسات مثبت ✅مهارت انتقاد سازنده ( نه گزنده) ✌️دو مهارتی است که نوجوان باید به تدریج در خانواده یاد بگیرد تا بتواند در سنین جوانی(در محیط کسب و کار) بکار بگیرد. را در 🌱 🌿 🌴 یاد بگیرید ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino کارآفرین یا کارمند؟❓ 🔆 کارآفرینی فرآیندی هست که فرد بر اساس علاقه های واقعی خود، طرح 📜 و نقشه ای 📝 را پیاده می کند ... 💡بعد رهبری 🚴 آن را بر عهده می گیرد و در این بین هم خودش بهره می برد و هم افرادی که در جامعه مخاطب او هستند ... 🎲 اگر معمولا بازی هایی را با کودک بازی می کنید که دستورعمل خاصی دارد و منتظر است ⏳ببیند چه پیش می آید، در حال پرورش یک کارمند وظیفه شناس هستید. اگر می خواهید یک کارآفرین تحویل جامعه دهید، کودک را تشویق کنید که چیز جدیدی بسازد ... بازی هایی را انتخاب کنید که کودک می تواند با استفاده از خلاقیت خودش مسائل ساده را تجربه کند ... 📸 از خلاقیت های کودکان عکس بفرستید تا در اینجا منتشر کنیم و تشویق بشوند برای ادامه دادن ... 🌴@Mahdi_Bagherpoor را در 🌱 🌿 🌴 یاد بگیرید ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino 🌱🌱معلم بازی مریم خانم و فاطمه خانم 🇮🇷 از پردیس تهران
@notrino بسکتبال رومیزی🏀 🌿خلاقیت زینب خانم غفاری ۱۰ ساله 🇮🇷 از شهر مشهد سلام وقتتون به خیر،این بازی بسکتبال هست که دخترم با جعبه بازیافتی ساخته وایده اولیه شو از تو اینترنت گرفته بود اما باخلاقیت خودش قسمتهایی رو اضافه کرده ... توپ بازی رو با دستمال کاغذی درست کرد یه تیکه دستمال کاغذی رو خیس کرد مچاله کرد روبخاری خشک کرد بعد هم این جوری رنگش کرد ... سرگرمی خوبی برای بچه هاست. 🌾🦋 شما هم از خلاقیت خودتون یا فرزندان عکس بفرستید 👇👇👇👇 🆔@Mahdi_Bagherpoor
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت3⃣1⃣ 📰 ... 📑📈📬📮... 🚙 🕊 🚕🚙🚔👮‍♂🚕🚗 ... ➡️ 🏢 ⬅️ 📄✍ ... 👤👤😓👤👤 ... 💦🌊 😍😊🤭 ...⏳⏱⌛️ 👥🎤🧔👥 ... ❄️💦 🌐ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
🌾سوال همراه محترم باشگاه و پاسخ
@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 4⃣1⃣ 📺 سال ۹۲ بود که از تلویزیون با من تماس گرفتند و از من برای یک برنامه زنده دعوت کردند. "این جا ایران است" ۹۰ دقیقه به مجری گری حسین رفیعی! 🕔 ساعت ۵ بعد از ظهر بود که تماس گرفتند و گفتند شما در نوبت بعدی بودید اما یکی از برنامه های ما کنسل شده و ما شما را جایگزین کرده ایم 🕦 فکر می کنید بتوانید ساعت ده و نیم شب در برنامه حضور پیدا کنید؟ 😃چند ثانیه بعد، هیجان زده با صدای بلند به برادرم گفتم باور نمی کنی! ... گفت چه اتفاقی افتاده؟ گفتم از تلویزیون تماس گرفته بودند، برای امشب ما را دعوت کردند. خدای من! یک نگاهی 🧐 به من کرد و گفت من که نمی آیم. گفتم چرا؟ گفت تلویزیون است، حداقل چند میلیون بیننده پای آن نشسته است، کوچکترین حرف خطایی بزنید چند برابر بازتاب دارد، حالا بیا و جمعش کن، من نمی روم شما هم نمی روی ... 🙂 با خنده گفتم چرا مرا قاطی می کنید؟ گفتم چرا فکر نمی کنید که این یک فرصت عالی است؟ ان شاء الله خراب نمی شود، برای اینکه بیشتر از آن تمرکزم به هم نریزد بلافاصله بلند شدم و بیرون رفتم ... 🤔 یک لحظه به خودم گفتم داری کجا می روی؟ همه این پیشنهاد را رد می کنند ... اما به این فکر بها ندادم و اجازه ندادم تا شاخ و برگ پیدا کند و مرا بترساند. 👈 تعدادی از محصولات را مشخص کردم، به همکاران گفتم همه را آماده کنید تا برگردم ... به سرعت رفتم 🏃‍♂لباس هایم را تعویض کردم و به موسسه برگشتم ... 🕺 👤👤👤دیدم برادرها و یکی از دوستان نزدیک، جلسه گذاشته اند دارند قضیه را بررسی می کنند. برادرم گفت ببین اگر بروی ممکن است از نظر مالیاتی برایمان مشکلاتی ایجاد شود ... تا این جمله را شنیدم 👂 دستم را دراز کردم و با ایشان دست دادم 🤝 با خنده گفتم کاری ندارید؟ 🚙 به سرعت بیرون زدم و تا درب شمالی سازمان صدا و سیما رانندگی کردم 🕣 ساعت هشت و نیم نزدیک درب رسیدم و شروع به خواندن و مرور مطالب کردم 📋 کمی مانده بود که وارد سازمان شوم، به برادرم زنگ زدم 📱 تا صدای مرا شنید گفت کجایی؟ گفتم درب شمالی صدا و سیما! خندید و گفت: "می دانستم کار خودت را می کنی، موفق باشی، مطمئنم که به خوبی برنامه را مدیریت می کنی تو می توانی." خیالم راحت شد و خوشحال شدم ... وارد استودیو که شدم چند دقیقه طول کشید تا به جو و محیط مسلط شدم. آقای رفیعی بسیار خوب و مسلط با شوخی و خنده همه چیز را عادی کرد و باعث شد من نیز احساس راحتی کنم ... ✅ گفت و گوی بسیار خوبی از کار درآمد. شوخی های جالبی شد و من هم سعی کردم کم نیاورم و پا به پای ایشان بیایم. وقتی از سازمان بیرون می آمدم سرم را بالا گرفتم ... نفس عمیقی کشیدم و گفتم خدایا شکرت 🤲 🌐ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴