@notrino مبتکر یا 🌴کارآفرین🌾
۱)خلاقیت: خلق فکری، ایده نو در ذهن
۲)توسعه: تولد ایده در دنیای واقعی و اجرا در مقیاس کوچک
۳) نوآوری: توانایی معرفی موفقیت آمیز ایده به بازار
🌾 یک فرد مبتکر دو مرحله اول را انجام می دهد ...
🌴 اگر فرد با تلاش زیاد و مداومت، کار مرحله سوم را هم انجام داد، لقب کارآفرین را کسب می کند.
@notrino
⁉️ آیا در فرهنگ اسلامی جایز است برطرف شدن نیازمان را از دیگران بخواهیم؟
🤛🤜 همه می دانیم که انسان ها در زندگی روزمره، نیازمندی های مختلفی دارند.
👌در برخی از آن ها ناچار به کمک گرفتن از دیگران هستیم، اما در بسیاری از آن ها باید بر توان مندی های خودمان تکیه کنیم ...
👳♂یکی از صحابه رسول اکرم که مرد فقیری بود، به گذشته پر زحمت خودش می اندیشید، یادش آمد که چه روزهای تلخی را پشت سر گذاشته است، روزهایی که حتی قادر نبود آذوقه روزانه زن و کودکانش را فراهم کند ...
🤔 با خود فکر می کرد چگونه فقط یک جمله کوتاه که سه بار شنیده👂بود، به روحش نیرو داد ... چگونه توانست بر نقطه قوت خودش تکیه کند و خود و خانواده اش را از فقر و نکبتی که گرفتار آن بودند، نجات دهد ...
فقر و تنگدستی بر او چیره شده بود. روزی حس کرد که دیگر کارد 🔪به استخوانش رسیده ...
🗣 با مشورت و پیشنهاد همسرش تصمیم گرفت برود و روزگارش را برای رسول اکرم شرح دهد و از آن حضرت درخواست مالی کند ...
👣 با همین نیت رفت، ولی قبل از آنکه حاجت خود را بگوید، این جمله از زبان مبارک حضرت رسول به گوشش خورد:
👂هر کس از ما کمکی بخواهد، به او کمک می کنیم ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند او را بی نیاز می کند.
آن روز چیزی نگفت و به خانه خویش بازگشت. روز دیگر باز با هیولای مهیب فقر که همچنان بر خانه اش سایه افکنده بود، روبه رو شد. ناچار به همان نیت به مجلس رسول اکرم حاضر شد. آن روز هم همان جمله را از رسول الله شنید:
👂👂هر کس از ما کمکی بخواهد، به او کمک می کنیم ولی اگر کسی بی نیازی بورزد، خداوند او را بی نیاز می کند.
این دفعه هم بدون اینکه حاجت خود را بگوید، به خانه برگشت ... اما همچنان خود را در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان می دید، برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسول مهربانی ها رفت ...
باز هم لب های حضرت به حرکت آمد و با همان آهنگ که به دل قوت و به روح اطمینان می بخشید، همان جمله را تکرار کردند ...
👂👂👂هر کس از ما کمکی بخواهد، به او کمک می کنیم ولی اگر کسی بی نیازی بورزد، خداوند او را بی نیاز می کند.
💪این بار اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد ... حس کرد کلید 🔐 مشکل خویش را در همین جمله یافته است ... وقتی خارج شد با قدم های مطمئن تری راه می رفت ...
با خود فکر می کرد که دیگر هرگز از بندگان کمک و دستگیری نمی خواهم ... به خدا تکیه می کنم و به از نیرو و توان مندی که به وجود خودم سپرده است، استفاده می کنم ... از او می خواهم که مرا در کاری که پیش می گیرم موفق کند و بی نیازم سازد ...
با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است؟ به نظرش رسید فعلا این قدر از او ساخته است که به صحرا برود و هیزمی جمع کند و بیاورد و بفروشد ...
تیشه ای امانت گرفت و به صحرا رفت، آن روز هیزمی جمع کرد و فروخت ... لذت دسترنج خویش را چشید. روزهای دیگر به این کار ادامه داد تا رفته رفته توانست برای خود تیشه و حیوان و سایر لوازم کار را بخرد ...
باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و اموالی شد. روزی با حضرت رسول روبرو شد، حضرت تبسم کنان فرمودند:
💎 نگفتم هر کس از ما کمکی بخواهد، به او کمک می دهیم ولی اگر بی نیازی بورزد خداوند او را بی نیاز می کند.
[اصول کافی، ج۲،ص۱۳۹]
@notrino خیال خام🤔
درون ذهنتان صدای کسی را می شنوید که می گوید:
🤔 من که بیشتر از همه به کار مسلط هستم ...
🤨 اگر من نبودم، او به اینجا نمی رسید.
😠 اصلا چرا باید برای دیگران کار کنم؟
💘هیجان مستقل شدن و راه اندازی یک کسب و کار وجودتان را تسخیر می کند ... یک وسوسه جذاب و دوست داشتنی ...
🤵آقای مایکل گربر در کتاب افسانه کارآفرینی برای این نوع اراده انسان برای مستقل شدن، یک نام جالب انتخاب کرده است 👈 شوک کارآفرینی
🗯 اغلب کسانی که امروز یک کسب و کار جدید راه می اندازند، در گیرودار شوک کارآفرینی قربانی یک خیال فاجعه آمیز و خام می شوند 👇
برای موفقیت در کسب و کارم فقط تخصص من کافی است ... با داشتن یک تخصص، شرایط لازم برای راه اندازی یک کسب و کار فراهم است.
👆 این اشتباه است. در واقع علت اصلی متوقف ماندن کسب و کارها و کاهش فروش و درآمد همین است. یک نکته مهم در این بین فراموش شده 👇
چگونگی هدایت و پیشبرد کسب و کار مهمتر از داشتن یک تخصص فنی است.
#مهارتهای_کارآفرینی را در 🌱 🌿#باشگاه_کارآفرینی 🌴 یاد بگیرید ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino داستان سارا🌿1⃣
داستان کسب و کار سارا از آقای مایکل گربر- قسمت اول
👩💼 🤵روزی که ما همدیگر را ملاقات کردیم، از کسب و کار سارا سه سال می گذشت ...
به من گفت این سه سال طولانی ترین سال های زندگی من بود. او اسم کسب و کارش را 👈 همه چیز در مورد پیراشکی گذاشته بود ...
🍩 در واقع کسب و کار سارا به پختن پیراشکی که آنرا از همه کارها بیشتر دوست داشت خلاصه نمی شد، علاوه بر آن مجبور بود کارهایی که هرگز در زندگی اش انجام نداده بود و هیچ تمایلی هم به انجام دادن آنها نداشت را انجام دهد ...
🙍♀در حالیکه سارا دستانش را باز کرده بود و به مغازه کوچکی که در آن ایستاده بودیم اشاره می کرد به من گفت، در واقع نه تنها از انجام دادن همه این کارها، بلکه از پختن پیراشکی هم متنفر شده ام ...
😪 حتی دیگر نمی خواهم به پیراشکی فکر کنم ... تحمل بویش را هم ندارم ... دوست ندارم چشمم به آن بیفتد ... شروع کرد به گریه کردن 😭
🕖 ساعت ۷ صبح بود، بوی خوش پیراشکی فضا را پر کرده بود و مغازه او ۳۰ دقیقه دیگر باید باز می شد ... اما فکر سارا جای دیگری بود ...
🕑 در حالیکه اشکهایش را با پیش بند خود تمیز می کرد گفت، از ساعت ۳ صبح اینجا هستم و ساعت ۲ بیدار شده ام تا به اینجا برسم، درک می کنی؟
🍩باید پیراشکی ها را آماده کنم، مغازه را باز کنم، جواب مشتریان 🗣 را بدهم، به بانک بروم، جمع و جور کنم، فاکتورها را باصندوق فروشگاه مطابقت بدهم، مواد پیراشکی را برای روز بعد آماده کنم، مغازه را ببندم ...
🕙 تا خرید کنم و شام بخورم ساعت ساعت ده شب می شود و تازه با آن همه خستگی مجبورم بنشینم و شروع به حساب کتاب کنم که اجاره ماه آینده را چطور پرداخت کنم ...
😞 دوباره با صدای لرزان گفت همه این ها به خاطر آن است که همیشه دوستان صمیمی ام به من می گفتند اگر یک مغازه پیراشکی فروشی باز نکنم دیوانه ام ... چون در پختن پیراشکی مهارت داشتم و بدتر از همه اینکه حرف آن ها را باور کردم ...
🤧 دنبال این بودم که از شغل وحشتناک قبلی ام فرار کنم و آزاد باشم و هر کاری دوست داشتم برای خودم انجام دهم ...
😠نزدیک بود دوباره گریه کند با لگد به اجاق بزرگی که پیش پایش بود کوبید و در حالی که داشت منفجر می شد گفت 😡 لعنتی! لعنتی! لعنتی! لعنتی!
از شدت عصبانیت دوباره به اجاق لگد زد ... آه عمیقی کشید و مدتی ساکت بود ... کمی خود را جمع کرد ... آرام با خودش گفت حالا چکار کنم؟ ...
سارا خیلی خرج مغازه کرده بود ... کف مغازه از بهترین چوب های بلوط پوشیده شده بود ... اجاق ها از بهترین جنس بودند ... ویترین مغازه جذاب بود ...
سارا تمام وجودش را وقف مغازه کرده بود و حالا هم به شدت بدهکار بود ...
🍩 او از بچگی عاشق پختن پیراشکی بود ... این کار را از خاله اش که با خانواده آنها زندگی می کرد آموخته بود ...
🌐ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino قسمت دوم2⃣
داستان کسب و کار سارا از آقای مایکل گربر- قسمت دوم
🍩 او از بچگی عاشق پختن پیراشکی بود ... این کار را از خاله اش که با خانواده آنها زندگی می کرد آموخته بود ...
حالا خاله اش کجاست؟ چه کسی می خواهد به او یاد بدهد که در این جور مواقع چه باید کرد؟
به آرامی گفتم، سارا وقت آن رسیده تا تمام آن چیزی را که درباره پختن پیراشکی آموخته ای دوباره از نو بیاموزی ...
به سارا گفتم هر متخصصی که مبتلا به شوک کارآفرینی می شود، دقیقا این مراحل را تجربه می کند ...
😅 اول هیجان دارد ...
😑 دوم ترس به سراغش می آید ...
😥 سوم خسته می شود ...
😔 در نهایت ناامید می شود ...
و حس بد از دست دادن هدف و گم کردن خویشن هم او را آزار می دهد ...
👀 سارا با خیال آسوده به من نگاه می کرد، انگار این بار حس می کرد به جای آنکه در موردش قضاوت شود، کسی او را درک می کند ...
❓گفت حالا چه کار کنم؟ گفتم باید مرحله به مرحله پیش بروی، تخصص تنها مشکلی نیست که تو باید با آن روبرو شوی ...
⚠️سارا گفت هنوز متوجه نشده ام! متخصص بودن چه اشکالی دارد؟ من به کاری که انجام می دادم علاقه زیادی داشتم و اگر مجبور نبودم تمام این کارهای جانبی را انجام دهم، هنوز هم عاشق آماده کردن پیراشکی بودم ...
👈گفتم متخصص بودن هیچ اشکالی ندارد، اشکال زمانی پیش می آید که متخصص صاحب کسب و کاری می شود ...
⏫ متخصص دنیا را از پایین به بالا می بیند و به جزئیات انجام کار مسلط است، فکر می کند یک کسب و کار جمع چند کار مختلف است، در حالی که اینطور نیست ...
⏬ برای بقا و رونق کسب و کار باید دنیا را از بالا ببینی ... تو نمی توانی از مسئولیت های مالی، بازاریابی، فروش و مدیریت غافل شوی ...
📈 تو نمی توانی برای رسیدن به مراحل بالاتر فقط متخصص باشی ... بایستی شخصیت مدیر و شخصیت کارآفرین خودت را پرورش دهی ...
👨💼می دانستم که سارا تجربه استخدام نیرو را داشته است، از او خواستم ماجرا را برایم تعریف کند ... سارا گفت ...
👩🍳حدود شش ماه از کارم نگذشته بود که الیزابت را استخدام کردم ... او تمام کارهایم را انجام می داد و واقعا عالی بود ... کارهای دفتری، کمک در پخت پیراشکی، مرتب کردن و تمیزکاری ...
👩🍳+ 👥 حتی او اولین کارمندان مرا استخدام کرد و نحوه کار را به آنها آموخت، هر وقت به او نیاز داشتم کنارم بود ... به اندازه من تلاش می کرد و به نظر می رسید که عاشق اینجاست ...
📆 🕖 ناگهان یک روز چهارشنبه ساعت ۷ صبح تماس گرفت و گفت که دیگر نمی تواند سر کار بیاید و کار دیگری پیدا کرده است ...
📉 او گفت حقوقی که من به او می دهم نسبت به کاری که می کند کم است، فقط همین !
😭 باورم نمی شد ... زدم زیر گریه ... از درون یخ کردم ... چطور ممکن بود کسی که کاملا او را می شناختم و به او اعتماد کامل داشتم ناگهان مانند غریبه ها شود؟
🚶♀🚶♀کسانی که الیزابت استخدام کرده بود یکی پس از دیگری رفتند، راستش آنها هیچ وقت باب دل من نبودند ... آنها کارمندان الیزابت بودند ... آنها فکر می کرند که دیگر کارم تمام است ... من آنقدر مات و مبهوت بودم که حتی از آنها سوال نکردم چرا می خواهند بروند ...
🤷♀ از آن زمان دیگر دلم نیامد کسی را استخدام کنم، حتی فکرش هم برایم دشوارست ...
🙍♀دوست ندارم ریسک کنم و غریبه ها را دوباره وارد کار کنم، به خاطر همین تمام کارها را خودم انجام می دهم ...
🌐ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino تحلیل داستان👌
😌❓ می دانید چرا سارا چشم بسته به الیزابت اعتماد کرده بود؟
😇 چون در این صورت بیشتر احساس راحتی می کرد و همه کارها را به او می سپرد ... دیگر مجبور نبود شخصیت مدیر و شخصیت کارآفرین خود را پرورش دهد 👈 در واقع کار راحت تر را انتخاب کرده بود ...
🌴 وقتی در کسب و کار راه راحتتر را انتخاب می کنید، به احتمال زیاد اشتباه کرده اید ...
🤭 سختش بود که در جایگاه مدیر کسب و کار قرار بگیرد و الیزابت کارمندش باشد و تکلیف برایش تعیین کند 🤐 به همین خاطر در مورد نقش هر فرد در کسب و کار هیچ صحبتی نکرده بود ...
🤯 سارا هنوز نمی توانست با سمت جدیدش به عنوان صاحب کار، کارآفرین یا مدیر کسب و کار احساس راحتی کند 👈 برای هیچ کدام از کارهایش برنامه ریزی نکرده بود و آنها را به دست بخت و اقبال سپرده بود ...
👩💼صاحب کار بود ... ولی در واقع نقش یک کارمند 👩🍳 را ایفا می کرد و نمی توانست به نحو مناسبی با کارمندانش ارتباط برقرار کند ... لازم بود مهارت هایی را یاد بگیرد تا با دید وسیع تری از بالا به کسب و کارش نگاه کند ⏬
🌴🌴 ما نمی توانیم تمام اتفاقاتی که در کسب و کار می افتد را بطور دقیق پیش بینی کنیم، اما می توانیم بسیاری از آنها را حدس بزنیم ...
🔅 سارا می توانست پیش بینی کند که مردم به پیراشکی های خوشمزه او علاقمند می شوند و لازم است کسب و کارش رشد کند ...
🔅🔅می توانست پیش بینی کند که مسئولیت ها بیشتر خواهد شد و لازم است مهارت های بیشتری را بیاموزد تا از پس آنها بر آید ...
🔅🔅🔅می توانست پیش بینی کند که بعد از مدتی سرمایه بیشتری لازم دارد تا بتواند پاسخگوی مشتریان جدید و کارمندان جدید باشد ...
🌴🌴🌴 واقعیت این است که هر چقدر کسب و کار رشد کند، پایه و ساختار آن باید وزن بیشتری را تحمل کند، مسئولیت ها سنگین و گاهی ترسناک هستند و بدون مهارتهای 💪 لازم کار پیش نمی رود.
دو مسیر رشد 🚀 یا تعطیلی 🚧 کسب و کار کمی جلوتر قرار داشت 👈 سارا در سر دو راهی باید تصمیم می گرفت ...
#مهارتهای_کارآفرینی را در 🌱 🌿#باشگاه_کارآفرینی 🌴 یاد بگیرید ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
4_6001483069716957258.mp3
8.54M
🏴🏴🏴
عزادار مادر ساداتیم
آجرک الله یا صاحب الزمان
🏴🏴🏴
@notrino قسمت سوم3⃣
داستان کسب و کار سارا از آقای مایکل گربر- قسمت سوم
🕚 🌤ساعت ۱۱ صبح روز دوشنبه بود، یک هفته از آخرین دیدار من و سارا می گذشت ... تصمیم گرفته بودیم در یک رستوران به بحث ادامه دهیم ...
👩🍳سارا گفت در شش روز گذشته بخشی از وجود من که تو آنرا به اصطلاح متخصص می نامی در حال کار کردن بود ...
💭💁♀بخش دیگر وجودم از کار فاصله می گرفت، نه اینکه تازه در من بوجود آمده باشد، قبلا هم در وجود خودم داشتم ولی متوجه آن نشده بودم ...
🌴 آن قسمت از شخصیت که تو آن را کارآفرین می نامی، من در تمام زندگی ام آنرا قدرت تخیل دانسته ام ... خاله ام همیشه می گفت 🧠 سارا قدرت تخیلت را تقویت کن، زیرا همیشه تو را زنده نگه می دارد ...
〰💡〰🕹می گفت سارا تو باید خیلی با ملاحظه با قوه تخیلت رفتار کنی ... در عین آزادی باید آنرا به سمت و سوی مشخصی هدایت کنی و به خدمت خود درآوری.
🤛 🚧💡🧠 🚧 🤜در این سه سال بدون آنکه خودم متوجه باشم، اطراف قوه تخیلم را حصار کشیده بودم و در واقع شخصیت کارآفرینم را زندانی کرده بودم ...
در واقع این چیزی است که والدین و معلمانم به من آموختند 👈 مثل یک دختر خوب شخصیت کارآفرین خودت را سرکوب کن ⚠️
🦄 اما حالا اسب آرزوهایم آزاد شده ... خاله ام در این سال ها تنها پختن پیراشکی را به من یاد نداده بود، بلکه به من می آموخت چگونه انسان پخته ای بار بیایم ... او به من آموخت که چگونه از قوه تخیل و خلاقیتم استفاده کنم ...
🚀😇 آرزو دارم کارم را توسعه دهم، تکمیل کنم و بتوانم به کارهای دیگرم بپردازم اما واقعا نمی دانم چکار کنم ...
☝️گفتم سعی کن، سعی کن به بهترین نحوی که می توانی به من بگویی ...
👩 لبخندی زد و گفت شما هم شبیه خاله ام هستید، او هم هیچ وقت مرا به راحتی رها نمی کرد ...
😌 چشمانش را بست و به نظر می رسید داشت افکارش را متمرکز می کرد ...
🌐ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 من عاشق رهبرم❤️
@notrino قسمت چهارم4⃣
داستان کسب و کار سارا از آقای مایکل گربر- قسمت چهارم
😌 چشمانش را بست و به نظر می رسید داشت افکارش را متمرکز می کرد ...
✍سارا شروع کرد به ترسیم آینده ...
🍩❣می خواهم در کسب و کارم از افراط و تفریط دور باشم و در تمام کارها دقت و توجه کافی به خرج دهم ... دوست دارم فروشگاه "همه چیز در مورد پیراشکی" بیشتر از آنکه پیراشکی دست مشتری بدهد، توجه و محبت هدیه دهد ...
😊🍩 تمام کارهایی که در فروشگاه انجام می دهیم، ظاهر کسب و کار، نحوه عملکرد و حسی که در دیگران به وجود می آوریم، همگی باید بازتابی از توجه و محبت باشند ... محصول واقعی کسب و کار من پیراشکی نیست بلکه همان توجه و محبت است ...
🍎🍓منظور از توجه کافی داشتن به آشپزخانه این است که آنقدر کف آن را بسابم تا برق بزند، در مورد میوه های داخل پیراشکی باید بهترین میوه ها را انتخاب کنم، آنها را ببویم، در دستانم نگه دارم و به آنها نگاه کنم تا دقیقا بفهمم چه موقع برای استفاده مناسب هستند ... برای پختن پیراشکی فقط از میوه های فصلی استفاده می کنیم ...
📝 قبل از آنکه فروشگاه دومم را تاسیس کنم باید طوری کارم را برنامه ریزی کنم که بدون نیاز به حضور خودم اداره شود ... تصمیم گرفته ام همه چیز را بر روی کاغذ بنویسم، هر چه از پختن پیراشکی می دانم.
👩🍳... ✍... 👩💼 به سارا گفتم تو باید در جایگاه تمام کارمندانت قرار بگیری و کاری که آنها انجام می دهند، انجام دهی و به کار مسلط شوی ... اگر بتوانی یک دفترچه راهنما برای آن درست کنی، می توانی خودت را از انجام آن کار آزاد کنی ... اگر این کار را انجام دهی می توانی در نقش مدیر ظاهر شوی.
🌐ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino مهارت های احساسی 💞
اگر از مردم بپرسید مشغول چه کاری هستند، می بینید که همه آنها به نوعی کارشان را به کالایی که می فروشند نسبت می دهند ...
🕰⏱ من ساعت فروشی دارم ...
🍏🍊🍌🍇 من میوه فروش هستم ...
😎🕶 عینک فروشی ...
هیچ وقت نمی گویند:
⏰❤️کسب و کار من کمک به مرم برای مدیریت زمان است ...
🥝💗کارم تامین ویتامین های طبیعی برای سلامتی مردم است ...
👓💝کسب و کارم کمک به مردم برای مشاهده بهتر واقعیت های زندگی است ...
🛍 کالا چیزی است که مشتری از فروشگاه می خرد و می رود اما ...
🛍+💖 محصول آن خاطره ای در ذهن مشتری است که از شما یادگاری می گیرد و آن را احساس می کند.
💎 محصول در واقع تمام موارد مرتبط با کسب و کار است که احساسات را به مشتری منتقل می کند ...
در شرایط بازار رقابتی امروز، ادامه حیات 🌿 یک کسب و کار بستگی به درک یا عدم درک تفاوت این دو موضوع دارد ...
☝️قدیمی های بازاری معمولا این ویژگی را در برخورد با مشتریان داشتند 👈 الان هم کسب و کارهای موفق برای این موضوع برنامه ریزی دارند.
محصول شما چیست؟ وقتی مشتری از فروشگاه شما خارج می شود چه احساسی دارد؟
🙂 آرامش
😍 عشق
😃 امید
👌نظم
💪 قدرت
💯 حقیقت این است که مردم مشتری دائمی احساسات خوشایند هستند ...
🌾 اگر به راه اندازی کسب و کاری فکر می کنید، باید به مهارت پیش بینی احساسات مشتریان مسلط باشید و بتوانید به نحو مناسب به احساسات آنها پاسخ بدهید، آشنایی با روحیه آنها می تواند شما را در این پیش بینی کمک کند ...
#مهارتهای_کارآفرینی را در 🌱 🌿#باشگاه_کارآفرینی 🌴 یاد بگیرید ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino قسمت پنجم 5⃣
داستان کسب و کار سارا از آقای مایکل گربر- قسمت پنجم
🤔سارا کم کم داشت خودش را پیدا می کرد و به ارزش واقعی خودش پی می برد ...
🙎♀️همه موارد مربوط به عشق و محبت همراه با محصول، دقیقا همان مواردی بود که سارا سال ها پیش از خاله اش یاد گرفته بود ...
🗣او گفت کم کم دارم ارتباط تمام چیزهایی که در موردشان با هم صحبت کردیم 👥 را می فهمم و به منطقی بودن آنها ایمان می آورم ...
🧩 پازل من در حال حل شدن است، قطعات پازل را پیدا کرده ام و تنها کاری که باید انجام دهم این است که آنها را در کنار هم قرار دهم تا 🖼 تصویر هیجان انگیزی که می دانم از مدت ها قبل وجود داشته است را بسازم ... می خواهم تصویر ذهنم را برایت شرح دهم ...🤗
😊 لبخندی زدم و گفتم بفرمایید، اگر نمی توانستی آن تصویر را ببینی، واقعا نا امید می شدم.
🦋 سارا گفت همه اینها به تخیل دوران کودکی ام برمی گردد، همان تخیلی که وقتی یک دختربچه بودم بسیار به آن علاقه داشتم. اکنون می فهمم تنها من نبوده ام که چنین احساسی نسبت به تخیل هایم داشته ام ...
😔بسیاری افراد مثل من بوده اند و به خاطر سرکوب تخیلاتشان مجبور به تحمل ناراحتی هایی بوده اند و شاید هنوز هم اثرات آن را به دنبال خود می کشند ...
👌 من تجربیات دوران کودکی ام را نقطه شروع فلسفه کسب و کارم می دانم، و می خواهم همین را به کارمندان و مشتریانم تقدیم کنم ...
👩💼در کسب و کار من تخیل ارزش بسیاری دارد، شاید بهتر باشد این جمله را بر روی تابلویی در ورودی نصب کنم تا هر کسی وارد می شود به او یادآوری شود که هدف ما چیست
👈 تخیلتان را آزاد بگذارید 👉
👩 سارا بیشتر از اینکه با من حرف بزند با خودش حرف می زد، او در مورد معجزه هایی که در درونش اتفاق افتاده بود یا آنها را قبلا تجربه کرده بود و یا در مصاحبت با خاله اش🧕 آنها را دیده بود و در تخیل فوق العاده خود آن را پرورانده بود، صحبت می کرد ...
🧐 او به حقایقی که خودش هم هرگز نمی دانست از آنها اطلاع دارد و دارایی هایی که از مدت ها پیش در درونش پنهان بود و بایستی آنها را کشف می کرد پی برده بود ...
👩🏫 سارا ادامه داد 👈 تصویر ذهنی من از کسب و کار همان چیزهایی است که خاله ام وقتی می خواست علاقه و توجه را من آموزش دهد، آنها را به کار می برد ...
🥺 اگر امروز خاله ام زنده بود به من می گفت اگر کسی در فروشگاهت مشغول به کار است توجه و علاقه را سرلوحه کارخود قرار بده ... آن وقت پیراشکی ها 🍩 می دانند چطور هوای خودشان را داشته باشند و فروخته شوند !
🌐ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino قسمت ششم6⃣
داستان کسب و کار سارا از آقای مایکل گربر- قسمت ششم
🧕خاله ام می گفت در انجام دادن هر کاری باید هم جسم و هم روح حضور داشته باشند ... حالا می فهمم منظورش دقیقا چیست ...
😳در حالی که چشمانش از حیرت می خواست از حدقه بیرون بزند رو به من کرد و گفت 👈 خدای من، فکر می کردم درس هایی که خاله ام به من آموخته بود را یاد نگرفته ام ... 🤔ولی الان می فهمم که تمام آنها را به خوبی بلدم و حالا قصد دارم تا جای او را بگیرم ...
🙎♀️میخواهم جای آن زن دوست داشتنی، نجیب، با اراده و👌 باتجربه را پر کنم. همانطور که او در آشپزخانه خودش با مهارت کار می کرد من هم در آشپزخانه خودم ماهرانه کارهایم را انجام دهم.
🌾چقدر لذت بخش است که قوانین بازی را خودم تعیین می کنم ... قوانین تمیز کردن و برق انداختن کف، دیوارها و پیشخوان فروشگاه در صبح و شب🏙، قوانین مربوط به قالب ها، نحوه گرم شدن و باز و بسته کردن فرها و تمیز کردنشان ... قوانینی در مورد باز و بسته کردن در فروشگاه، در مورد پول و حسابداری و تراز حساب ها در آخر هر روز ...
👩💼سارا از بینش خود صحبت می کرد، ضرورتی نداشت همین الان قوانین را با جزئیات بگوید، مسئله مهم استفاده از قوانین در کار و درست اعمال کردن آنها بود ...
👩🏫سارا گفت در مورد مدیریت بیشتر صحبت کن، قبلا گفته بودی برای آنکه در کسب و کار موفق شوم🤝 نیازی نیست تا مدیران حرفه ای استخدام کنم و تازه استخدام آنها به ضررم هست. منظورت از این حرف چه بود؟
🗣 گفتم اگر تو نحوه مدیریت را بلد نباشی چطور می توانی تشخیص دهی چه نوع مدیری را باید استخدام کنی؟
🏢 👤 مدیر حرفه ای یاد گرفته تا با استانداردهای شرکت قبلی که در آنجا کار می کرده، مدیریت کند نه با استاندارد تو ...
👩💻سارا تو به عنوان مدیرعامل و صاحب کسب و کار باید تمام مسئولیت های کار را به عهده بگیری و برای اینکه در این راه موفق شوی✌ باید استانداردهای کار خودت را طراحی کنی و افرادی را استخدام کنی که علاقمند به یادگیری استانداردهای تو باشند و همانند خودت نسبت به آنها متعهد باشند ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino خلاقیت کارتنی📦
✋ در سن ۵ سالگی به دلیل افزایش تمرکز، تکمیل زبان و تقویت مهارتهای جسمی، کودک به اوج تفکر خلاق میرسد ...
🌾 در این مرحله برای پرورش خلاقیت کودکتان سرمایه گذاری کنید و تجربیاتی از پرورش تفکر خلاق را تمرین کنید ...
👨👩👧👦 ساختن اسباب بازی با کارتن یکی از پرطرفدارترین راهها است. مشارکت دادن بچه ها در ساخت اسباب بازی، اعتماد به نفس آنها را بالا می برد.
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino
آموزش صنعتی یا پرورش فطری؟
🤔 آنچه امروز ما را از حقیقت تربیت بازداشته، پررنگ شدن معیارهای آموزش صنعتی در برابر پرورش فطری است ...
آموزش صنعتی کارخانه هایی دارد 👈ورودی آنها کودکان 👦🧒 ما هستند با فطرت پاک و آماده برای کنجکاوی و خلاقیت های عالی ...
☝️ خروجی آنها نوجوانان ما هستند با خلاقیت عقیم شده، ذهن هایی در حصار قوانین دست و پا گیر و در یک کلام کارمندان حلقه به گوش ...
⛔️ کودک ما بعد از یکی دو سال تحصیل، زیر کوهی از مطالب درسی 📚 کنجکاوی های فطری خودش را گم می کند، پدر و مادر بنابر تاکید مدرسه، به ناچار به این معیارها عادت می کنند ...
🤦♂این همان نظام آموزشی است که خودمان را از شکوفایی واقعی دور کرد، این بار نوبت فرزندان ما است که وارد کارخانه شوند ...
بچه ها را مانند دندانههای شانه یکسان میبینیم 👥👥👥👥👥👥👥
و از همه یک چیز میخواهیم
📝📝📝📝📝📝📝📝
در حالی که استعدادهای هر فرد با دیگری فرق میکند. مثل این است که ماهی 🐟 را مجبور کنیم از درخت 🌲 بالا برود ⚠️
غالب مدارس به گونهای اداره میشود که دانشآموزان فعالیتهای بدنی🏸🏓⚽️🏀 و نشاط آور ⛄️🏹 🎯 🤹♂ 🎣 و همین طور فعالیتهای علمی ❓ را خیلی کم تجربه میکنند ...
🌾 اگر مبنای علم آموزی بر اساس پژوهشهای استقرایی تنظیم شود، یعنی کودک بتواند خوب ببیند 👀 و خوب حرف بزند و خوب مصاحبه کند و از مشاهدات خود نتایج را استخراج و مدل سازی کند ...
👌به تدریج میتواند از تجربیات خود در محیط اطراف استفاده کند و ذهن خود را تبدیل به ذهنی پویا و خلاق کند ...
باید قدمی برداریم 🌱🌿
تغییر از خودمان شروع می شود 🌴
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino گرایش اصیل💠
❓شاید تصور کنید که کنجکاوی فقط ویژگی خوبی برای کودکان است تا دنیا را بیشتر بشناسند و خلاقیتهای خود را با سوالات مختلف پرورش دهند ...
🗯 🔦 حقیقت این است که کنجکاوی یک گرایش اصیل است، به این معنی که تا پایان عمر همراه انسان باقی می ماند. یک حس پویا و عالی تا بتوانیم دنیا را بیشتر از چیزی که دیده میشود، بشناسیم ...
🌾 کنجکاوی به عنوان توانایی پرسیدن سوالات متعدد، حسی از شجاعت و جستجوی جواب و تجربیات جدید را برای همه ما به وجود میآورد ...
👴 حتی برای یک سالمندان هم تجربیات زیادی هستند که هنوز ناشناخته مانده و نیاز به کنجکاوی برای کشف دارند ...
🔥💦 سعی نکنید که این گرایش قدرتمند را خاموش کنید؛ زیرا بعد از آن دلیلی برای خلاقیتهای بیشتر نخواهید داشت ...
🤨 شاید شما هم با تصور “دانستن همه چیز” احساس خلاقانه کنجکاوی خودتان را فراموش میکنید، اما در نظر داشته باشید که با زنده نگه داشتن میل به اکتشافات جدید، رویدادهای تازهای از جهان هدیه خواهید گرفت ...
باید قدمی برداریم 🌱🌿
تغییر از خودمان شروع می شود 🌴
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino شب یلدا🍎
🍉 به یاد می آورم شب یلدا بود، چون پدرم بزرگ فامیل بودند، همه اقوام به خانه ما می آمدند. مانند همیشه، برای هر یک از فامیل با دیوان حافظ فالی گرفتیم و غزلی خواندیم ...
☝️ وقتی میهمانها رفتند، پدر به سراغ من آمدند و گفتند وقتی همه کارهایت را کردی، پیش از خواب اگر حوصله داشتی بیا به 🚪 اتاق من، می خواهم چند دقیقه با شما صحبت کنم ...
👌 پدر همیشه برای صدا زدن ما از ضمیر شما استفاده می کردند. هر وقت پدر ما را به اتاق شان فرا می خواندند، می دانستیم مطلب مهمی را می خواهند به ما بگویند، یا تذکری بدهند، در اتاق پدر کسی تذکر را نمی شنید و خجالت نمی کشیدیم ...
🙂 نزد پدر رفتم. پدر بسیار مؤدبانه و غیرمستقیم شروع به حرف زدن کردند، به شکلی که من ناراحت نشوم گفتند:
خیلی زشت است، که یک ایرانی غزل حافظ را درست نخواند ...
😥 از خجالت آب شدم. دلم می خواست زمین دهان باز کند 🚶♂🕳 تا در آن فرو بروم ...
👨 پدر که متوجه خجالت و رنگ برافروخته چهره من شده بودند، با محبت به من گفتند: اصلا ناراحت نباش. شب ها که با هم دو ساعت درس می خوانیم، شما نیم ساعت از وقتت را صرف مطالعه دیوان و غزلیات حافظ کن، با هم تمرین می کنیم تا این مشکل کاملا حل شود ...
😊 من که از این صحبت پدرم خیلی خوشحال شده بودم، با خودم گفتم حداکثر دوسه هفته بیشتر طول نمی کشد و دیوان حافظ را تمام می کنم ...
📔 از فردای آن روز حافظ خواندیم، از شبی نیم ساعت شروع شد و بعدها بیشتر شد ... پدر توضیحات کاملی درباره غزلیات می گفتند و من یادداشت می کردم ...
بالاخره بعد از ۵ سال و نیم دیوان حافظ تمام شد.
@notrino بذرهای نهفته🌱
بر اساس تجربه آشکار شده است 👇
🔭 اکثر فرزندانمان در سن نوجوانی هنوز هدف خود را نیافته اند و ترسیم شفافی از آنچه می خواهند ندارند ...
🤝🗣✍🗣 مهارت های لازم برای برقراری ارتباط با اجتماع را کسی به آنها نیاموخته است ...
🤯 نمیتوانند با آموختههای خود مسائل را دقیق تحلیل کنند و خود را با شرایط جدید تطبیق دهند ...
⬅️ همه این واقعیت ها، حکایت از این دارد که علوم پر منفعت و دارای اولویت به فرزندان ما نرسیده است ...
⚔🧠⚔حصار نظام آموزشی و معیارهای صنعتی آن بزرگترین مانع فهم ما از پرورش ناب است ...
👣👣 آنجا که کودک و نوجوان در چهارچوب الگوهای ثابت
🏃♂ رفتار و حرکت شورانگیز در جهت فطرت طبیعی ...
🔍کنجکاوی و کشف جهان بیرون
💡و خلق در جهان درون
را از یاد می برد ...
🌸 شکوفایی واقعی تغییر دادن افراد نیست، بلکه تایید کردن درون مایه آن هاست و حذف مزاحمت ها ...
اساس وظیفه ما این است 👈 فرصت هایی برای کنجکاوی های فطری ایجاد کنیم ...
🌾 به قصد کشف کردن بذرهای نهفته در فطرت پاک انسانی ...
🔑به منظور کشف و استخراج علایق واقعی و استعدادهای نهفته فطری ...
✅ یک فضای امن برای تجربه های متعدد 🌱 ایجاد کنیم و هر چه فرصت تجربه🕯بیشتر ... تشخیص جهت صحیح برای ادامه کنجکاوی ها دقیق تر خواهد بود 🔦
💧اگر انسان از درون مایه فطرت غافل نباشد و روزنه های جوشش فطرت را نبندد و نپوشاند 💦 علوم فطری خواهد جوشید ⛲️
باید قدمی برداریم 🌱🌿
تغییر از خودمان شروع می شود 🌴
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino چرا؟🕯
🕯مسیر زندگی همراه با کنجکاوی
☀️ به سمت دانایی و جایگاه استادی است ...
👌به شرطی که محیط را برای کودک آماده کنیم، به صورتی که برایش سؤال ایجاد شود و خودش بپرسد ...
💎 مخصوصا سوال هایی که با "چرا" شروع می شود و کودکان خودشان می پرسند، عالی هستند ...
🎯 دقت کنید و ببینید
☝️در چه محیطی
✌️در چه شرایطی
کودک شما چنین سوالی می پرسد ...
🌾 سعی کنید نمونه آن محیط و آن شرایط را باز هم فراهم کنید ... تا کودک بتواند هر بار کنجکاوی های طبیعی پیشرفته تر داشته باشد ...
🌴 کنجکاوی های طبیعی کودکی مقدمه ای برای خلاقیت های دوران نوجوانی هستند ...
#مهارتهای_کارآفرینی را در 🌱 🌿#باشگاه_کارآفرینی 🌴 یاد بگیرید ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
Panahian_Clip_RahkariBarayeMogha.mp3
1.56M
🔊 راهکاری برای مقابله با یک ویژگی خطرناک در انسان
💎 نکتهای درباره تربیت فرزند
@notrino
May 11
27.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 اجتماع دختران فاطمی در شب شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) در مدارس مناطق ۱۱ و ۱۲ تهران
fatemiye1.mp3
933.5K
🏴🏴🏴
ناراحتی انگار ز دستم نه حسن
پنداشتی از تو هم گسستم نه حسن
هر کس که نداند تو که بهتر دانی
در خانه چرا نقاب بستم نه حسن
زان روز که از کوچه بلندم کردی
کم کم دگر از پای نشستم نه حسن
.... 🏴🏴🏴
در سرشت آدمی همه علم ها را در اصل سرشته اند که روح او مغیبات را بنماید، چنان که آب صافی ...
👇آنچه در تحت اوست از سنگ و سفال و ...
👆و آنچه بالای آن است، همه بنماید عکس آن ...
حق تعالی انبیا و اولیا را فرستاد، همچون آب صافی بزرگ که هر آب حقیر را و تیره را که در او درآید از تیرگی و از رنگ عارضی خود برهاند ...
پس او را یاد آید، چو خود را صاف بیند، بداند که اول من چنین صاف بوده ام به یقین و بداند که آن تیرگی ها و رنگ ها عارضی بود ...
یادش آید حالتی پیش از این عوارض بود و بگوید ...
💎 هذا الذی رزقنا من قبل
پس انبیا و اولیا مذکران باشند او را از حالت پیشین، نه آنکه در جوهر او چیزی نو نهند ...
مولوی، فیه ما فیه، صفحه ۲۲
🤔 اگر معلمی شغل انبیاست، معلم های ما هم باید با این دیدگاه آشنا باشند ...
@notrino
May 11