eitaa logo
باشگاه کارآفرینی
1.1هزار دنبال‌کننده
335 عکس
158 ویدیو
8 فایل
🇮🇷در این باشگاه برای شکوفایی فرزندان ایران زمین تلاش می کنیم. 🌴کمک در جهت پرورش کارآفرین های آینده کشور 🌾اینجا به مردم کمک می کنیم تا #جهش_تولید محقق شود. @Mahdi_Bagherpoor
مشاهده در ایتا
دانلود
@notrino نقش پذیر یا نقش آفرین؟ هر موجودی که پا به این جهان می گذارد و آفریده می شود، همان است که آفریده شده ... اما انسان تنها موجودی است که پس از آفرینش، تازه مرحله اینکه چه باشد و چگونه باشد را آغاز می کند ... انسان چیزی نیست که آفریده شده باشد، بلکه آن چیزی است که خودش بخواهد. استاد مطهری، مجموعه آثار، ج۲ 🚹 انسان مستقل یا ♿️ انسان پیرو ؟ 👈 به نظر می رسد بیشتر نظام های آموزشی در حال آموزش چگونگی پیروی از دیگران (اجتماعی تر کردن افراد) هستند. بیرون را آباد کن و همرنگ جماعت باش ... 🔒 بیشتر به دنبال برنامه ریزی برای فعالیت هایی هستیم که فرزندمان نقشی را بپذیرد و در جامعه هضم شود، فردی شبیه به یک کارمند کوچولو ... 🔐 معلوم نیست کی نوبت به آگاهی درونی، شکوفایی گرایش های فردی و نقش آفرینی طبیعی می رسد؟ 🔓در فضای حاکمیت نامرئی فرهنگ های مجازی، چه کسی به فرزند ما کمک می کند تا شهامت داشته باشد خودش باشد؟ را در 🌱 🌿 🌴 یاد بگیرید ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino 5⃣ داستان احمد داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 5⃣ ✔️ در راه از شهری به شهر دیگر مسافر می گرفتیم، بیش از ۱۰۰۰ تومانی از مسافران بین راه کرایه گرفتیم. از تهران هم به سوی مشهد به راه افتادیم. به محض رسیدن، اتومبیل ها را به نمایش گذاشتیم. از این جا زندگی جدید ما دو برادر شروع شد ... 🌨 ❄️ از همان سالی که من و برادرم پول خرید پارچه پالتویی خود را سرمایه گذاری کردیم، دیگر پالتو نداشتیم. صبح های خیلی زود در آن سرمای طاقت فرسای مشهد از خانه تا محل کار با لباس های مندرس می رفتیم ... 🤣👤🤣 با مشکلات زیادی روبه رو بودیم، اما هیچ وقت با آن که مردم سعی می کردند تحقیرم کنند احساس حقارت نمی کردم و به موفقیتم اطمینان کامل داشتم ... 🚿🚙 اکثر آشنایان می گفتند ماشین شویی هم شد کار؟ صریحا به آنها می گفتم این کار اولین قدم ها برای ساختن اتومبیل است ... 👨‍🔧👤🚍ساختن اتومبیل هدف اصلی ام بود و اکثر اوقات با محمود درباره ساخت اتومبیل در ایران فکر می کردیم ... ✴️ در سال ۱۳۳۲ قدم به سی سالگی گذاشتم ، اولین اتومبیل مرسدس بنز را در مشهد فروختم و مدتی بعد هم دومی فروش رفت و بدهی شرکت را حواله کردم ... ✴️✴️ کار اتومبیل فروشی در مشهد حسابی رونق گرفت. نمایندگی شرکت جیپ را هم گرفتم و آن را به محمود واگذار کردم ... 🚻 در همین ایام محمود را در کمال آبرومندی داماد کردم و پس از گذشت مدتی برای او خانه ای ساختم، در صورتی که خودم هنوز در منزل اجاره ای زندگی می کردم ... ✅ کار فروش بنز بالا گرفت و هر وقت به تهران می رفتم، تعدادی بنز ۱۹۰ دیزلی به تاکسی داران می فروختم ... 🆗 از نخستین روزهایی که شروع به کار کردم و حتی در زمانی که در کارواش بودم، همیشه بسیار دقت می کردم که کار مشتریان به بهترین وجه انجام شود و رضایت کاملشان را به دست آورم ... ✳️ بعدها موقعیتی پیش آمد که روزی ۲۵۰ دستگاه پیکان و ۳۰ دستگاه اتوبوس و مینی بوس می فروختم. همیشه هدف ما این بود که وقتی با کسی معامله می کنیم، خریدار بیشتر از ما سود ببرد ... ✋✅ باید اعتراف کنم هیچ وقت قصد گران فروشی یا خدای نکرده کلاه گذاشتن سر کسی را نداشتیم. به همین دلیل از نخستین روزهایی که اتومبیل به تاکسی دارها می فروختیم به خوش دستی معروف شده بودیم، زیرا هر کس اتومبیل از ما می خرید به درآمد خوبی هم می رسید ... 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
@notrino استخراج گنج💎 🥇در کارنامه همه پیامبران دعوت به عقل در درجه اول است ... 💯 ویثیروا لهم دفائن العقول 👈 گنجینه های عقل را، خرد را استخراج کنند ... 💖 گنجینه خرد در دل من و شما هست، اشکال کار ما این است که مثل آن انسانی هستیم که بر روی گنجی خوابیده ... از آن خبر ندارد و از آن بهره نمی برد و از گرسنگی می میرد 👉 وضع ما این جور است ... 🍃به عقل وقتی مراجعه نمی کنیم ... 🥀عقل را حکم قرار نمی دهیم ... 🍂عقل را تربیت وقتی نمی کنیم ... 🥀زمام نفس را به دست عقل وقتی نمی سپریم ... وضع ما همین 👆 است ... 💠💎💠 این گنجینه در اختیار ما هست، اما از آن استفاده نمی کنیم ... 😕☹️ آن وقت از بی عقلی و از جهل و عوارض فراوان آن دچار مشکلات فراوان زندگی دنیا و آخرت می شویم ... 🔑🔒فرمایشات رهبری عزیز در عید مبعث سال ۸۸ 🔓 ✅ از بین فراهم آوردن زمینه هایی برای یا در درجه اول اهمیت قرار دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino 6⃣ داستان احمد داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 6⃣ ✅ دیگر مهاجرت به تهران اجتناب ناپذیر شده بود و کارها رو به پیشرفت بود. در تهران شناخته شده بودم، یک حجره زیر پله در پاساژ صفا اجاره کردم و مستاجر خانه ای در قلهک شدم با ماهیانه ۲۰۰ تومان اجاره ... 🚎🚌🚙🚕🚗🚚🚛 در مدت چند ماه آنقدر کارم رونق گرفت که عملا نماینده شرکت مریخ در تهران و شهرستان ها شدم. مریخ برای سفارش انواع اتومبیل های بنز با من مشورت می کرد ... 😎 موقع سفارش تعدادی از اتومبیل ها را پیش خرید می کردم. از فروش هر سواری ۱۱۰۰ تومان حق نمایندگی من بود که از پیش قسط کم می کردند 👈 اغلب به مشتریان با پیش پرداخت کمتری نسبت به شرکت مریخ ماشین می فروختم ... ⛓💸⛓ با آن که درآمدم زیاد بود، هنوز مراقب مخارج روزمره بودم، چون فواید داشتن سرمایه نقد را می دانستم. بطور متوسط روزانه ۲۵۰۰ تومان درآمد داشتم ... 🚘 😄در همان زیرپله هر روز حداقل یک دستگاه اتومبیل می فروختم. قسمتی را نقد می گرفتم و بقیه را به اقساط یا سفته معتبر. رفتارم با مشتریان بسیار خوب بود ... ⚔💰⚔ قسمتی از درآمدم را با عنوان بیمه در یک حساب می گذاشتم و اگر یکی از اتومبیل هایی که فروخته بودم تصادف می کرد (مثل حالا بیمه ای نبود) از محل این حساب می توانستم تمام لوازم مورد نیاز آن را بخرم و مشتری بعد از پایان اقساط اتومبیلش پول آن را می پرداخت 👈 پشتیبانی از مشتری در حد توان 👉 👆💠این عمل موجب خوشنامی فوق العاده من در زمینه تجارت شده بود، بصورتی که تقریبا ۸۰ درصد واردات شرکت مریخ را من می خریدم ... 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino کار مهم👌 🌾 حضرت علی علیه السلام: فكر تو گنجايش هر چيز را ندارد، پس آن را براى آنچه «مهم» است، فارغ گردان. ❓اگر می دانستیم که در هیچ کاری شکست نمی خوریم، چه می کردیم؟ 💥کارهای جدید و تجربه های جدید؟ 🔥 بهتر نیست که اکنون همان کارها را شروع کنیم و انجام دهیم؟ 💎 آیا این کارها همان کار " مهم " ما نیست؟
@notrino 7⃣ داستان احمد داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 7⃣ 🤝😊 رفتار دوستانه ام با مشتریان و کمک های فراوانم به آن ها در زمان گرفتاری شان موجب استقبال زیاد مردم می شد، به طوری که رانندگان تاکسی های دیزلی همه از مشتریان دائمی من شده بودند ... 📆 چهار سال از افتتاح دکان در پاساژ صفا گذشت، در این زمان اتاق بزرگی در طبقه دوم همان پاساژ اجاره کردم و شوهرخواهرم را در کار فروش لوازم یدکی شریک کردم ... 👥+👤خرید و فروش اتومبیل، خرید و فروش لوازم یدکی، حسابداری و صدور سند و سفته، وصول مطالبات این ها همه کارهایی بود که با کمک دو نفر انجام می دادیم ... ۲۰* 🚘 هفته ای لااقل ۲۰ تا دستگاه بنز می فروختم و دست کم ۱۰۰۰۰ تومان درآمد داشتم، اما خرج خانه ام در تهران همان زمان هم روزی ۶ تومان بود+ کرایه خانه+پول بنزین. 🌳🌤💭 یادم می آید آن روزها از خانه مان در قلهک تا ایستگاه اتوبوس مسافتی طولانی را پیاده طی می کردم. بهار بود و هوای تهران بی نهایت لطیف، آفتاب درخشانی طلوع می کرد و اشعه خورشید روی امواج آب زلال جوی ... در مورد اینکه خوشبختی چیست و چه موقع انسان می تواند بگوید خوشبختم فکر می کردم ... 📚📖 کتاب های فراوان و نظرات افراد مختلفی را در این باره خوانده بودم. کاری آبرومند و درآمد سرشار، فرزندانی برومند، خانه و زندگی مختصر ولی آسوده و همسری سر به راه داشتم ... 🕙...🕕 زمانی که در شبانه روز شانزده ساعت کار می کردم و هدفم تاسیس کارخانه اتومبیل سازی بود، واقعا خودم را خوشبخت ترین فرد می دانستم و شکر خدای بزرگ را به جا می آوردم ... ⛴ 🌊 درست نمی دانم چه سالی کانال سوئز بسته شد و کشتی ها مجبور بودند از مسیر دورتری ( دماغه امید نیک) کالا را از اروپا به خلیج فارس برسانند و کرایه زیادی مطالبه می کردند. حق بیمه آنها هم خیلی زیاد شده بود و به همین دلیل شرکت مریخ سفارش ها را باطل کرده بود ... 🗜 📝 شرکت را در فشار گذاشتم تا مستقیم به کارخانه بنز نامه بنویسند و سفارش های مرا قبول کنند و به قیمت عادی صادرات، با در نظر گرفتن حق نمایندگی شرکت مریخ، برایم پیش فاکتور بفرستد تا اعتبار باز کنم. صد دستگاه بنز ۱۸۰ دیزلی در دو پارت ۴۰ و ۶۰ تایی. گفتم می خواهم از راه بیروت اتومبیل بیاورم ... 😯 گفتند این کار غیرممکن است و عبور آن تعداد اتومبیل از سوریه، اردن و عراق مشکلات زیادی دارد و ریسک بزرگی است. پیشنهاد کردم که خودم 😎 اعتبار باز می کنم و شما هم حق نمایندگی می گیرید و مسئولیت حمل بار را خودم به عهده می گیرم ... 💰بالاخره مجبور شدند قبول کنند، از همه جهت به نفعشان بود ... 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
نظر مخاطب محترم 🇮🇷 از شهر کرمان
@notrino 8⃣ داستان احمد داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 8⃣ 👌 در تاریخی که اولین پارت به بیروت می رسید، ماه رمضان بود. با هواپیما به بیروت رفتم. آن روزها بیروت بهشت خاورمیانه بود، شهری بسیار تمیز 🌳 با مردان و زنانی شیک پوش و آسمان خراش های بلند و خیابان های آسفالت شده و مغازه هایی پر از اجناس لوکس 👒👜👞👔 ... ۴۰*(👳‍♂+🚘) اتومبیل ها را به آسانی از گمرک بیروت تحویل گرفتم و با ۴۰ راننده عرب که راننده اتومبیل هایم بودند، از راه سوریه 👈 اردن 👈 عراق به سوی گمرک قصرشیرین روانه شدیم ... ✋🗣 در عبور از سوریه، در دمشق با مشکلی روبه رو شدم. اتحادیه رانندگان سوریه می گفت راندن اتومبیل های ترانزیتی در خاک سوریه باید با رانندگان سوری باشد و این حق ماست ... هرطور بود، رئیس اتحادیه را راضی کردم ... 🌃🔆 وقتی به بغداد رسیدیم، شب بود و رانندگان باید استراحت می کردند، یک اتومبیل سواری کرایه کردم که مرا به نجف و کربلا ببرد، شب قدر بود ... 💦☔️ 💦 موقع خروج از بغداد، مردی عرب جلوی اتومبیل ما دست بلند کرد و بدون اینکه بداند ما کی هستیم می خواست سوارش کنیم، به راننده گفتم سوارش کند. می خواست پول بدهد که گفتم مهمان من هستی. چند فرسخ از دروازه بغداد دور شدیم، باران شدیدی گرفت ... 🛣 جاده بغداد-کربلا را تعریض کرده بودند و داشتند آسفالت می کردند، راننده مجبور شد از جاده فرعی برود. به محض ورود به راه فرعی، چرخ های اتومبیل در گل فرو رفت 💦🚕🕳💦 و راننده گفت غیرممکن است بتوانیم از این گل و لای بیرون بیاییم ... 😭 من از شدت غصه 😭 های های 😭 گریه می کردم و با خودم می گفتم سعادت زیارت مرقد مطهر امام حسین و حضرت عباس و نجف اشرف را نداشتم ... ☝️ مردی که در راه سوارش کرده بودیم گفت صبر کنید. پیاده شد و رفت به سوی نخلستان های کنار دجله یا فرات ... 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino 9⃣ داستان احمد داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 9⃣ 🌴🌴🌴 دجله یا فرات (درست یادم نیست) ، مرد عرب نیم ساعت بعد با بیش از ۱۵ مرد عرب برگشت ... 🤲 آن ها علی علی گویان اتومبیل را چند کیلومتر روی دست بردند و از گل و لای نجات پیدا کردیم. هر چه کردم چیزی بگیرند، گفتند التماس دعا داریم، به امان خدا ... 💠 از آن جا به بعد جاده قسمتی سنگ فرش و قسمتی آسفالت بود. به زیارت طفلان مسلم و از آن جا به کربلا رفتم و خدا می داند در چه عالمی و چه حالت زیبایی بودم ... 😢 گریه شوق مجالم نمی داد. سعادتی نامنتظره بود. آن شب یکی از بهترین و مقدس ترین و مفرح ترین شب های زندگی ام بود، گویی بر بال ملائکه در پرواز بودم و روی ابرها راه می رفتم، به طوری که راننده هم به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود ... 📜 از تهران قبلا ترتیب ضمانت نامه بانکی برای امور گمرک را داده بودم. از راه قصر شیرین 👈 کرمانشاه 👈 همدان 👈 قزوین 👈 کرج به تهران رسیدیم. بازار حسابی داغ بود ولی من با قیمت عادلانه اتومبیل ها را عرضه کردم ... 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino اساس شکوفایی🌳 اساس و بنای شکوفایی بر ریشه های پرورش یافته است ... 👈 شما توانایی دیدن ریشه ها (احساسات دوران کودکی) خود را دارید؟ 🌾 شور و شوق طبیعی 🌾 شادابی باطنی 🌾 جوشش فی البداهه 🌾یکرنگی و سادگی ⁉️ وضع ریشه هات چطوره؟ 😇 برای پرورش ریشه ها هیچ وقت دیر نیست ... 🌱 ... 🌿 ... 🌳 🌸 منتظر باشید ... 🌾 یک دوره جدید در راه است ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino 1⃣0⃣ داستان احمد داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 0⃣1⃣ 😎 مطلع شدم شرکت مریخ ۲۰ دستگاه شاسی اتوبوس بی دماغ وارد کرده و نتوانسته بفروشد، دو سال در گمرک خرمشهر مانده بود و نزدیک بود زنگ بزند ... 🤩 من حاضر شدم ۲۰ دستگاه شاسی را بخرم، مشروط بر اینکه سفارش شاسی ها از این به بعد در انحصار من باشد 👉 آزمایش کردن ایده های جدید ✋ در خرمشهر برای ۵ دستگاه شاسی، اتاق موقت برای حفاظت راننده سفارش دادم و اتوبوس ها را به تهران آوردند ... 🚌🚌🚌🚌🚌 سفارش ۵ اتاق اصلی را به یک اتاق ساز دادم و با بدقولی تحویل گرفتم و آنها را به ۵ راننده با سابقه با قیمت کمی فروختم و در قسط بندی پرداخت خیلی هوای آنها را داشتم ... ✋✋✋هنوز یک ماه نگذشته بود که برای ۱۵ دستگاه بقیه، خریدارها آمدند و البته با قیمت بیشتری اتوبوس ها به فروش رسیدند ✅ 🚌 ... 🚌 از آن به بعد کارم شده بود مکاتبه با شرکت بنز برای سفارش شاسی و به ناچار یک نفر مترجم برای بعد از ظهرها استخدام کردم 👉 گرفتن جواب خوب از ایده و تبدیل شدن ایده به یک روال اصلی در کسب و کار 👥👥👤👥👥 با کمک یکی از دوستان و استخدام چند حسابدار، اداره ای برای وصول اقساط و سفته ها درست کردم و یک طبقه کامل از پاساژ صفا را اجاره کردم ... 🏠 چون راه منزل طولانی بود، خانه ای در نزدیکی دفتر واقع در خیابان شادمان اجاره کردم، ماهیانه ۳۰۰ تومان. هزینه زندگی خانوادگی من از روزی ۱۰ تومان به اضافه کرایه خانه بیشتر نبود. بی حساب و کتاب خرج نکردن باعث شده بود سرمایه ای جمع کنم 💰💰💰 🕺در سال ۱۳۳۷ برای دیدار با مدیران مرسدس بنز و آشنایی نزدیک با آنان قصد کردم به اروپا بروم ... 🤝 در آنجا مدیران قسمت خاور میانه از ما بسیار استقبال کردند و با آن ها دوست شدم ... 💡ضمنا به کارخانه "ماهله" که سازنده پیستون و سوپاپ موتورهای مرسدس بود رفتیم و مدیرانش را راضی کردم بدون اطلاع و اجازه مرسدس به من هم بفروشند 👉 آزمایش ایده جدید+ سود خوب هنگام خرید ☝️دلیلش راضی شدن شان این بود کارخانجات سازنده قطعات بنز مجبور بودند به ماموران خرید کارخانه اصلی هدیه بدهند و هزار جور دوز و کلک سوار کنند تا سفارش بگیرند، ولی من به آنها فرش و خاویار طوری به آن ها می دادم انگار سوغاتی و هدیه ای برای همسرانشان است ... 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌿🌸🌾🌷🌿🌸🌾🌷🌿🌸 🔹ای میوه معراج چشم روشن تو 🔹یک کهکشان راه است تا فهمیدن تو 🔹ای نور قبل از نور چشمت چشمه نور 🔹دست همه خورشید ها بر دامن تو 🌸 🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾 فرخنده سالروز میلاد کوثر رسول الله حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روز زن و روز مادر مبارک باد.💐🌷 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@notrino شروع روز🌴 👋 سلام 👈 شما روزتون را چطور شروع می کنید؟ 🤔 فکر می کنید کارآفرینان موفق چطور روزشون را شروع می کنند؟ ...
@notrino 1⃣1⃣ داستان احمد داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 1⃣1⃣ 🙂🤝 ملاقات و برقراری روابط دوستانه در سفر اروپا اثرات بسیار خوبی در آینده شغلی ام داشت. در هامبورگ با یک تاجر ایرانی فرش آشنا شدم و او بود که راه و چاه این نوع روابط را به من آموخت ... 📝 در آن سفر، مقدار زیادی شاسی اتومبیل سفارش دادم و از خطوط ساخت و مونتاژ اتوبوس و کامیون و سواری بازدید کردم. دقت من در این بود که چه قطعاتی ممکن است در ایران ساخته شود و چه قطعاتی امکان ساختشان در ایران نیست ... ❌📸❌ موقع بازدید مانع عکاسی و یادداشت برداری می شدند، به محض اتمام بازدید مشاهدات خود را روی کاغذ می آوردم ✍ 🗒 بعدها موقع اخذ مجوز تاسیس کارخانه اتوبوس سازی از این یادداشت ها استفاده کردم ... 🧠 👌 به سادگی می توانستم قطعاتی را که در ایران امکان ساختشان فراهم بود یا بعدها ممکن بود ساخته شوند را به دولت معرفی کنم. می دانستم ماشین الات سازنده این وسایل و حتی کارخانجات سازنده آنها در کجا واقع شده اند 👉 اطلاعات کامل در مورد فرایند های قبل و بعد از تولید یک محصول 💪 👤👤💪کم کم کار ما دو برادر حسابی رونق گرفت، طوری که شاسی های اتوبوس پیش فروش می کردیم. البته مشتریان خود را خوب می شناختیم و به دلال و واسطه ها نمی فروختیم ... 😡 ‌در سفر سال ۱۳۳۹ به آلمان، مطلع شدم شرکت مریخ مبالغ زیادی به نفع خود روی قیمت شاسی های اتوبوس و بیمه و کرایه حمل می کشد و پولش را به نحوی در آلمان می گیرد. خیلی ناراحت شدم ولی چون چاره ای نداشتم و دستم زیر سنگ آنها بود حرفی نزدم ... ‌ 🏪 پس از بازگشت از سفر سرقفلی یک مغازه بسیار بزرگ در خیابان اکباتان را خریدم و تمام کارمندان (۱۵ نفر) زیر یک سقف قرار گرفتند و مدیریتشان آسان تر بود ... 🚕🚌 ... 🚍🚖 روز به روز به فروشمان افزوده می شد و محبوبیت بسیار زیادی در میان شرکت های مسافربری و رانندگان تاکسی و سواری های کرایه پیدا کرده بودیم 👉 نفوذ موفق در بازار هدف 🤛🤜 یکی از کمک هایی که از ابتدای کار می کردیم نوعی از بیمه بود در مقابل حوادث، نه برای پرداخت، بلکه برای دادن لوازم یدکی و اجرت تعمیر و مشتری هزینه را بعدها می پرداخت ... 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino 1⃣2⃣ داستان احمد داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 2⃣1⃣ 💖 من با تمام مشتریانم رابطه ای دوستانه داشتم و همه کسانی که بابت اقساط بدهکار بودند منتهای تلاش خود را می کردند تا اقساط را سر موقع پرداخت کنند ... 💠 نزدیکی های شب عید بود و در نزدیکی بانک کارگشایی داشتم قدم می زدم. یکی از مشتریان را دیدم که دو دستگاه تاکسی 🚖🚖خریده بود، تاکسی اش را داخل کوچه پارک کرد و از صندوق عقب دو تخته قالی روی دوشش گذاشت و به طرف بانک راه افتاد ... 🤫 فهمیدم می خواهد فرش ها را گرو بگذارد، می دانستم مرد درستی است، دنبالش دویدم تا ببینم اگر پولی لازم دارد به او قرض بدهم، او را به نام صدا کردم، تا مرا دید صورتش سرخ شد ... ⁉️ پرسیدم چرا می خواهی فرشهایت را گرو بگذاری؟ اگر پولی لازم داری حاضرم بدهم. گفت این ها را می برم گرو بگذارم تا سر وقت اقساط ماشین ها را بپردازم ... 😘 گفتم می دانی که زیاد سخت نمی گیرم. رویش را بوسیدم و نامه ای به او دادم که فلانی اقساط خود را برای دو ماه پرداخته است. همین شخص بعد از ۴ سال صاحب ۱۰ دستگاه تاکسی بنز و پیکان بود ... ❤️🧡... 🏭 باید اعتراف کنم که از معاملات تجاری و امانت داری و درستی همین مردم بود که ما برادران خیامی توانستیم بزرگترین مرکز صنعتی کشور را برپا کنیم ... 💰... 💰 درآمدم از فروش قطعات یدکی زیاد شده بود و تصمیم گرفتم به آرزوی دیرینه خود در ساختن اتاق اتوبوس جامه عمل بپوشانم. قطعه زمینی در جاده مخصوص به قیمت متری یک تومان خریدم ... 🚍 یک سالن بزرگ در آنجا ساختیم و وسایل کار ساخت اتاق اتوبوس را در آنجا نصب کردیم. همین موقع بود که شرکتی به نام شرکت سهامی ایران ناسیونال را به ثبت رساندیم با سرمایه ده میلیون تومان به نام خودم و محمود و پدرم ... 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino باور و توانایی 💪 🏢 🕯 .... 💡⛺️ تجربه ثابت کرده است شرکت های اقتصادی کوچک خیلی بهتر، از عهده برآوردن نیاز روز مشتریان برمی آیند تا یک سازمان بزرگ ... ☝️شناسایی نیاز روز و ارائه راه حل نوآورانه💡در شرکت های کوچک و کارآفرین، موضوعی است که روز به روز مزیت خود را نشان می دهد ... ✌️ خیلی از کارآفرینان معتقد هستند برای شروع فعالیت اقتصادی و تولد یک ایده نو، باورهای افراد حرف اول را می زند ... 💪 من می توانم کار تازه ای را شروع کنم ... 🧠 اما باور و توانایی، موضوعی نیست که یکباره و ناگهانی در ذهن انسان ایجاد شود ... 👶 ... 🧒 ... 🧑 فرآیند پرورش مهارت های کارآفرینی باید از کودکی شروع شود و ذره ذره شکل بگیرد ... مهارت هایی مثل 🌱 👀 شناخت نیازهای مختلف موجودات ... 🏃‍♂کنجکاوی و راه افتادن برای کشف ... 🗣 بیان و توصیف آنچه می فهمیم ... 💪 شناخت کافی از خود و باور به استقلال فردی ... 👌پرورش احساس و روحیه مقاومت ... 💎 این ها بخشی از سرفصل های دوره جدید هستند ... را در 🌱 🌿 🌴 یاد بگیرید ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
🌴 در دوره جدید، بعد از بیان اصل مطلب 👆 بازی های هدفمند مطرح میشه ... 👏 بچه ها توسط این نوع از بازی ها به صورت غیر مستقیم مهارت ها را تجربه می کنند 👌 😊 تصویر بالا مربوط به یکی از بازی های حل مسئله هست که بچه های خودم انجام دادن ... @notrino
@notrino 1⃣3⃣ داستان احمد داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 3⃣1⃣ 👱‍♂... 🧔 از جوانی در آرزوی ساختن اتومبیل در کشورم بودم و بدون اجازه از دولت 👈 شرکت ایران ناسیونال را ثبت کرده بودم ... 🚍... 🏭🏢 اواخر سال ۱۳۳۹ دولت جعفر شریف امامی لایحه ای را به مجلس برد که هر یک از نمایندگان کارخانجات اتومبیل سازی در ایران می توانند کارخانه ای برای مونتاژ اتومبیل های وارداتی خود بسازند + ۵ سال معافیت مالیاتی و معافیت پرداخت حقوق گمرکی 📝... 🚍🚌 شرکت مریخ هم اجازه نامه ای برای مونتاژ اتوبوس گرفت و شروع به کار کرد. من که این کار را به ضرر مملکت می دانستم، نامه ای به وزارت اقتصاد نوشتم که من حاضرم صد در صد اتاق های اتوبوس و مینی بوس را در ایران مانند نمونه آلمانی بسازم و حقوق گمرکی را هم پرداخت می کنم و در مدت ۱۵ سال حداقل ۹۵ درصد از قطعات را در ایران خواهم ساخت ... 〽️⚠️ این پیشنهاد باطل کننده سیاست دولت بود. به هیچ وجه تصور نمی کردند ممکن باشد قطعاتی از اتومبیل را در ایران ساخت ... 🤦‍♂بیش از ۴ ماه وقت خود را در قسمت صنعتی وزارت اقتصاد گذراندم ... 📑📈📄📃📊📉📋🗒 مرتب نقشه و طرح اجرایی و گزارش امکانات مالی و ... می خواستند. باید مرتب به کوچکترین عضو قسمت صنعتی وزارت اقتصاد تا مدیرکال و معاون وزیر توضیح می دادم و آنها هم به من وعده امروز فردا می دادند ... 👊 فهمیدم تا زور نباشد تسلیم حرف حساب نمی شوند، یک روز نامه تندی به وزیر اقتصاد نوشتم و منافع کارم و امکانات آن را برایش شرح دادم ... ✍ در خاتمه اضافه کردم اگر اجازه بدهید، مراتب را از طریق دفتر مخصوص به عرض خواهم رساند ... 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
🌸🌺💐☘🌸🌺💐☘ 🌷🌷
@notrino کلید دانش🔑 ... پيامبر اکرم-صلی الله عليه و اله اَلْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مَفَاتِيحُهُ اَلسُّؤَالُ دانش گنجينه هايي است و كليدهايش پرسش است. 🌸 دانش مورد علاقه شما کدام است؟ 🌱 هر فرد بر اساس جان مایه های خود به زیباترین شکل آن، دانش گمشده ای دارد که در پی اوست، یک علاقه جهت دار ... ➡️⬆️⬅️↙️↗️ 🌴 وظیفه معلم این است که به فرد یاد دهد ☝️ چگونه روحیه کنجکاوی خودش را حفظ کند و خوب سوال بپرسد ... ✌️ چطور سوالات 🗝🔑 درست خودش را پیدا کند و بپرسد ... 💠 بعد از آن خود فرد به گنجینه های دانش مورد نیاز خودش دسترسی پیدا می کند ... را در 🌱 🌿 🌴 یاد بگیرید ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴
@notrino 1⃣4⃣ داستان احمد داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 4⃣1⃣ 👨‍💼چند روز بعد وزیر مرا خواست و درباره اشکالاتی که این کار داشت صحبت کرد 🗣 گفتم من کلیه این اشکالات را بهتر از شما می دانم و درباره همه انها مطالعه کرده ام ... 🧠🙂وزیر اقتصاد گفت من تمام پروژه و طرح های شما را در یک هفته مطالعه می کنم،سعی می کنم در‌ ۱۵ روز اجازه نامه را برایتان صادر کنم ... 🤚اجرای این پروژه با تبصره هایی که در اجازه نامه وجود داشت برای ۹۹ درصد از دست اندرکاران غیرممكن می نمود ... 🤵در آن زمان با احمد سود اور مدیر مریخ دوستی و همکاری داشتم و در رفت و آمد بودم. شبی که اجازه ساخت اتوبوس 🚌 را گرفتم اتفاقی ایشان در هتل ونک دیدم ... 🤔آقای سود اور پرسید فکر می کنی بتوانی اتوبوسی مثل اتوبوس های کارخانه 🏭 مانهایم بسازی گفتم‌ صددرصد، گفت این کار بچه بازی نیست ... 👤پرسید برای شاسی اش چیکار میکنی گفتم اول آن را از شرکت شما می گیرم و اگر با این پیشنهاد موافقت نکنی خودم‌ مستقیما از بنز خرید می کنم. قبول نکرد و آن شب حسابی حرفمان شد ... 🧠😎 قبلا فکر‌ این کار را کرده بودم و به حد کافی مرسدس سفارش داده بودم و همه آن ها داشت به دستم می‌رسید ... 🚗🚚مقدار زیادی سواری و کامیون هم‌ خریده بودم، لوازم‌ یدکی هم‌ به حد کافی در انبار داشتم، به این ترتیب آن شب من و سود آور با سردی هر چه تمام تر از یکدیگر جدا شدیم ... ✈️ خیلی‌زود برای مذاکره با مدیران مرسدس بنز به سوی اشتوتگارت حرکت کردم. در سال ۱۳۳۸ یک زن و شوهر🙎‍♀🙎‍♂ که قبلا در شرکت مریخ کار می‌کردند را استخدام‌ کرده بودم و خانه ای هم‌ برای آن ها اجاره کرده بودم ... 🛩 موقعی که به خارج میرفتم در تمام مسافرت ها، زن و شوهر همراه و یاور من بودند ... 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴