eitaa logo
حــבیـ‌ث ؏شق♡
86 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
﷽ حرفاتون 🌿 https://harfeto.timefriend.net/17030076767360 ༺༺༺༺༺༻༻༻༻༻ کـپـی؟ هرجوری دوست داری کـانـالـمـون🌱💚 https://eitaa.com/nowhsara
مشاهده در ایتا
دانلود
دائم الذڪـࢪ؛ دائم الوضو؛ دائم الاستغفاࢪ؛ دائم الاشڪـ؛ دائم المࢪاقبه.. اینها ابزاࢪ شهادت است🌱💔
اینجوری‌هستی‌رفیق؟! مصطفـٰے‌هراسان‌از‌خواب‌بیدار‌شد.. ولۍ‌دیدم‌داره‌میخنده..😅!' علتش‌رو‌پرسیدم.. گفت:خواب‌دیدم‌که‌بالاۍ‌‌یه‌تپه ‌‌ایستادم‌و‌امام‌زمان‌رو‌دیدم💚!' آقا‌دست‌روۍ‌شانه‌ام‌گذاشت‌و‌گفت: مصطفـٰے..‌از‌توراضۍهستم.. ꧇))✨ (دانشمند انرژی هسته ای)
بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمک مون  خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشت به یکی از رفقا گفت : بلندم کن رو زانوهام بشينم برگشتم بهش گفتم : واسه چی..؟! خون زیادی ازت رفته که آقا سجاد گفت : اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم...
توصیه مهم شهید ابراهیم هادی: به فکرِ مثلِ شهدا مردن نباشید به فکرِ مثل شهدا زندگی‌گردن باشید.🌱
•●🔗❁🖤●• ''دلبستھ ‌ی عشـق! بستھ ‌ی دنیا نیست.. زنـدگی ختم به شَھادَت نشود، زیبـا نیست🕊''
من شرمنده ام... بخاطر دعاهایی که شما واسه شهادتم کردینو من با گناهام روشو خط خطی کردم🥀 ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ· ✧ ·ـــــ ـ ـ ـ ـ ــ
خواهران‌ ُ برادران ! سعی‌ کنید‌ سر به‌ زیر‌ باشید ؛ اگر با نامحرم‌ زیاد‌ ُ بی‌دلیل‌ صحبت‌ کنید حیا‌ ُ عفت‌‌ از‌ دست‌ میرود!🍂 ‹ شھیدهادی‌ذوالفقاری ›
•●🔗❁🖤●• _ شهادت‌آمدنی نیست _ رسیدنی است! _ باید آن قدر بدوی تابه آن‌برسی... _ اگر بنشینی تابیاید _ همه السابقــون می‌شوند _ می‌روندو تو جا می‌مانی...‼️ ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ· ✧ ·ـــــ ـ ـ ـ ـ ــ
یکی از باور هایش این بود که خیلی از مشکلات ما با حضور و قدم شهدا حل می‌شود. به برکت شهدا حل می شود. برای همین، هم پای کار راهیان نور بود و هم تشییع شهدا... وقتی پای شهدا می‌آمد وسط، از همه چیزش می‌زد تا برایشان بدود... ♥️🕊
•🕊• بزرگ شده‌ام! اما هنوز نیاز دارم گاهی مشق بنویسم... آن قدر مشق بنویسم تا درس‌های زندگی را خوب یادبگیرم . . . باید بارها بنویسم فداکارترین و از خودگذشته ترین انسان‌ها بودند؛ تا فداکاری و ازخودگذشتن بخاطر حفظ آرمان های اسلام را بیاموزم. 📌خوزستان، جاده‌ی اهواز- خرمشهر، روستای قجریه، بهمن ۱۳۶۴. داوود کاظمی از رزمندگان زنجان در حال نوشتن نامه به خانواده، پیش از اعزام به خط مقدم
•🪽• بعضی وقتها چای یا شکلات تعارفش می‌کردم، می‌گفت : میل ندارم. یادم می افتاد که امروز دوشنبہ است یا پنجشنبه؛ اغلب این دو روز را روزه می گرفت. چشـم هایـش نافـذ و پـرنور بود. همہ گردان می‌دانستند محسن اهـل نمـاز و گـریـه‌های شبـانـه اسـت. ✍بـرشی از کتاب سرمشق
جنازه پسرشونُ که آوردند . . چیزی جز دو سه کیلو استخون نبود ؛ پدر سرشو بالا گرفت و گفت : حاج خانم غصه نخوری ها !!! دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادِش . . :]